یادداشت‌های زهرا بجلی (35)

          خیلی داستان گوگولی بود نمی تونم بگم نوستالژی بود برام چون متاسفانه یا خوشبختانه جزو نسل جدید محسوب میشم ولی درکل جنسش جنس دنیای مامان‌بزرگا بود😍
        

          حین خوندن اینجا بدون تو
قدم به قدم با محبوبه خانم همراه شدم ذوق کردم، گریه کردم، خندیدم، غر زدم، عصبانی شدم، حرص خوردم و در آخر دلتنگ ترین شدم ... 

        

          بافته داستان نقاط حساس زندگی سه زن از سه اقلیم مختلف رو روایت می کند که چگونه بدون اینکه حتی بدانند از همدیگر دستگیری می کنند و به سوی تغییر قدم بر می‌دارند.

        

          در ادامه باروت خیس هست
این کتاب بیشتر از اینکه جلد چهارم این مجموعه محسوب بشه جلد مکمل دو کتاب قبلی محسوب میشه و خب فقط یه سری سر نخ ها از کاراکتر ها بهمون میده
در نتیجه ان شاءالله خانم اسعد هرچه سریعتر کتاب بعدی را منتشر کنند که ما هم از خماری در بیایم 🥲
        

          در ادامه مثل بیروت بود هست
راستش یه کم طول کشید باهاش ارتباط بگیرم ولی بعد کار رو روال افتاد روان بودن متن مثل دو جلد قبلی برقراره و اتفاقات کماکان رگباری فرود میان
این کتاب علاوه بر بُعد لاتی بشدت زیاد حامل اضطراب قابل توجه ایی هم هست، پس به عشاق کتاب قبلی توصیه می کنم با احتیاط مطالعه فرمایید 🙂‍↕️🙏🏻
        

          در ادامه چایت را من شیرین می کنم هست
این جلد و بیشتر دوست داشتم
میخکوب تر از کتاب قبلی خوندم به معنای واقعی کلمه خانم اسعد توی این جلد جا برای تنفس بین اتفاق ها برامون نذاشته
اون داستان فانتزی جات که گفتم  تو جلد قبلی، اینجا هم کماکان تا یه حدی هست ولی بُعد لاتی این کتاب بیشتره🙂‍↕️
در کل خوشمان آمد😎
        

          بعد از حدود سه سال و خورده ایی که توی کتابخانه داشت خاک می‌خورد برداشتم بخونم و خب تا زمانی که به صفحه آخر برسم از دستم نیفتاد 😁🤭
داستانی با تم عاشقانه، امنیتی و بشدت روان
شخصیت ها خیلی جای کار داشتند و خب مقادیر زیادی فانتزی جات مشاهده میشد بین ارتباطات شون
که خیلی در سلیقه من نیست
ولی به طور کلی لحظه های قشنگی رو سپری کردم حین خوندنش و قسمت های زیادی قلبم لبریز از غرور و عشق به این پرچم سه رنگ شد
        

          حبیب... 
پیرمرد با وفای روضه ها کربلا 

        

          هشدار
حین خوندن کتاب قلبتون بارها و بارها مچاله میشه
من بعد از جنگ تحمیلی 12روزه کتاب و خوندم و خب دردش خیلی برام بیشتر بود
البته قسمت هایی که درباره حزب الله و مردم لبنان بود چشمام و قلب قلبی می‌کرد
درکل اگه هم نیاز دارید خودتون و از نظر روحی شکنجه بدید و هم درکنارش قلب تون سراسر پر از شور و غرور و حرکت بشه بسیار توصیه می کنم ❤️‍🩹
        

          شخصیت شهید بابک بنابه سن و موقعیت زندگی که دارد واقعا خاص و منحصر به فرد برای من لذت بخش بود خوندن این کتاب و پر از تأمل

البته که نویسنده یه جاهایی خیلی از خودش بهمون اطلاعات داده که بشخصه خیلی نمی پسندم ولی درکل توصیه می کنم 
        

          مختصر و مفید به ابعاد یک انتخاب درست و بعد تعامل با اون انتخاب درست اشاره میشه 🤭
برای اینکه بستر ذهن برای این موضوع آماده بشه کتاب خوبیه 
        

          قشنگ بود
متن یه جاهایی خسته کننده میشد و کمی گنگ
ولی چیزی از ارزش های کتاب کم نمی کند کاراکتر اول داستان یه فرد بشدت متفاوت هست و اعتراف می کنم تا آخر کتاب موفق به کشفش نشدم... 
        

          تویی به جای همه

شاید بتوان گفت کتابی درباره امام سجادی( علیه اسلام) که نمی شناسیم 
راوی اولیه تاریخ و زاویه نگاهش باعث می‌شود در مدت مطالعه، کتاب از دست آدم جدا نشود
این مجموعه سه جلدی هست و واقعا مشتاق خواندن دو جلد بعدی هستم. 
        

          وطن، آنقدر در دایره المعارف ما ایرانی ها پر رنگ است که داستان ها و سرگذشت بقیه ملت ها درباره غم وطن شان باز هم تا انتهای جگر آدم را می‌سوزاند
چه برسد که آن داستان برای فلسطین باشد
چه برسد که آن داستان درباره روزی پر از نکبت باشد که زخم عمیقی به جان یک ملت مظلوم زده باشد
روزی که تمام دنیا ایستاد تا یک ملت آواره و یک سگ هار به رسمیت شناخته شود

بازگشت به حیفا گلچینی دردناک از زخم های یک ملت دردمند و مقتدر هست کسانی که یاد گرفتند وطن یک واژه نیست بلکه یک تفکر و جریان است که ارزش دارد همه چیز را فدایش کنی... 
        

          از یک سنی به بعد یاد گرفتم برای درک بیشتر و یا حداقل سعی بر درک بیشتر با اسطوره های کربلا بنا به سن و یا شرایط همزاد پنداری کنم
دوران نوجوانی را با حضرت قاسم و عبدالله و سکینه گذراندم و بزرگترهای عاشورا را با عینک آن ها مرور کردم
ورودم به جوانی قفل همزاد پنداری با حضرت علی اکبر را شکست و الان چندسالیست شب هشتم محرم برایم زیادی پر رنگ است و خواندن پدر، عشق و پسر برایم مانند هدیه ای از طرف شهزاده علی اکبر بود برای اینکه بیشتر از سال های پیش بی قرار شب هشتم باشم... 
        

          یک جایی توی کتاب رباب گفت که علی اصغر برایش شمشیری بود که با آن می‌توانست امامش را یاری کند
عجب تعبیر قشنگی بود و عجب شمشیر برنده ای، علی اصغر در کربلا مصداق بارز ذولفقار علی بود مرز بین حق و باطل را تا دنیا دنیاست به همه فهماند... 
        

          ولایت فقیه با بیان شهید دیالمه بسی شیرین و روان بود
لزوم  و چرایی ولایت، خط ولایت، ولایت و جامعه اسلامی و انقلاب و نوع نگاهی که مردم بهتر است داشته باشند به خوبی و با مثال های عامیانه بیان شده بود
حجم کم کتاب هم مزید بر علت هست که خوندن این کتاب و بسیار زیاد توصیه کنم 
        

          کتاب کم حجم و روان و جمع و جوری بود
توضیحاتی که درباره ولایت و گام هایی که رسوالله برای جانشینی امیر المؤمنین  برداشته بود در کتاب داده شده بود  بسیار مفید و کمک کننده بود
اگر کسی بخواهد در مدت زمان کوتاه و بصورت مختصر در این موارد مطالعه ایی داشته باشد بشدت توصیه می کنم 💕
        

          سووشون

هرچقدر داستان جلو میرفت بیشتر بعضی از کاراکتر ها برایم رنگ و بو می‌گرفتند و سردم دارشان خانوم زهرا یا همان زری بود شخصیتی که در درونش چیز های زیادی برای ارائه داشت ولی زمانی توانست تمام و کمال آن را نمایان کند که نهایت ترسش به حقیقت پیوست
و چقدر واقعی بود این اتفاق، در دنیای واقعی هم همه آدم ها در حالت عادی آنقدر شجاع و نترس و بدون ملاحضه رفتار نمی کنند در حدی که خودشان هم نمی دانند کی هستند و می توانند چه کار کنند ولی زمانش که برسد تمام آن پرده های ترس و عادت کنار می‌رود و آن چیزی که باید خودش را نشان می دهد
فکر نمی کردم سووشون و دوست داشته باشم ولی بصورت عجیبی به دلم نشست... 
        

          انتظار بیشتری داشتم ولی خب تا حدود زیادی پر از فانتزی های مذهبی بود
البته نباید نامردی کرد قسمت های پایانی کتاب دلنشین و غمگین بود و خبر از مردی با دو چشم بیقرار میداد که خب این روز ها خیلی ها دلتنگش هستند.