یادداشتهای محمدقائم خانی (305) محمدقائم خانی 1404/6/15 فونتامارا اینیاتسیو سیلونه 3.5 9 فونتامارا دو سرچشمه نیرو دارد. یکی شکل روایت. در شکل روایت سعی می کند تفوق داستان سرایی شهری بر قصه گویی روستایی را بشکند و داستانی چونان گذشتگان روستا بیان کند. یکی هم طنز پرقدرت. با طنز پرقدرت و نثر جذابش سعی میکند نشاط مبارزه با پوچی حاکمیت ظلم بر جهان کنونی را بزداید. نوعی امید برای معنی دار بودن مبارزه. گرهافکنی در فونتامارا با فضای رئالیسم سوسیالیستی کاملا فرق دارد! آنجا، ظلمها بهانه هستند برای شروع مبارزه. چون تا آگاهی طبقاتی و خودآگاهی وسط نیاید، مظلوم به مبارزه تشکیلاتی معتقد نخواهد شد. اما اینجا دادخواهی مردم، خیلی واقعی است. شبیه دادخواهی سنتی خیلی نقاط دنیا. فقط صورت قدرت تغییر کرده نسبت به قبل. مفهومی پیشینی به نام طبقه وجود ندارد و مظلوم، مقدم بر مبارزه است. یکی از هوشمندی های نومارکسیستهای اروپایی این بود که بعد از تجربه تلخ شوروی و جنگ شوروی، ایدیولوژی مارکسیسم را رها کردند و به خود خلق و واقعیت چسبیدند. البته سیلونه به معنی مرسومش نومارکسیست نیست، ولی این هوشمندی ایستادن کنار خلق مظلوم، به جای دفاع از حزب مبارزهجو، در موضع او هم هست. خوب است ما هم چنین توجهی داشته باشیم، یعنی جوهره انقلاب و جمهوری اسلامی برامان مهمتر از ایدولوژی و معادلات قدرت باشد. یک نکته فرعی هم به نظرم رسید: یکی از جذابترین بخشهای کتاب برای من، سایه تهدید گرسنگی بر سر مردم روستا در ماههای آتی بود که به عنوان نیروی محرکه، تصمیم مهم و انقلابی آخر کتاب عمل کرد. امروز گرسنگی سیستماتیک چندین ماهه مردم غزه، به صورت زنده جلوی چشم مردم دنیاست و هیچ بخاری از کشوری بر نمیخیزد. همین فاصله نشان میدهد که در قرن بیستویکم ، انسان روی زمین زندگی نمی کند، مگر انگشت شماری. 0 8 محمدقائم خانی 1404/5/29 جاده کالیفرنیا ؛ سفرنامه لبنان با طعم طوفان الاقصی محمدعلی جعفری 4.2 19 اگر ما 20 کتاب مشابه این داشتیم، احتمالاً امروز وضعمان دگرگونه بود. شاید حتی شهادتهای این یک سال، لااقل اینگونه، رقم نمیخورد. داشتن 20 کتاب مشابه، یعنی 20 نفر که به محض دیدن طوفان الاقصی، شیرجه بزنند توی خطر. حالا غزه راهشان نمیدهند، خودشان را میرسانند لبنان. تا نزدیک مرز اسرائیل میروند. داشتن 20 کتاب مشابه، یعنی 20 نفر که بفمهند امروز کلمه به اندازه تیر جنگی، در صحنه نبرد کار میکند. یعنی 20 نفر که نامید نیستند از شنیده شدن فریادشان توسط ناشران و مدیران و مسئولان رسانهای، چون میفهمند ما داریم از بیکلمگی، جان میسپاریم. وجود 20 کتاب مشابه، یعنی چندین وجود ناشر که میدانند باید به اتفاق عظیمی چون طوفان الاقصی واکنش نشان داد. یعنی ناشران زیادی در ایران، درکی از محیط زندگی شان دارند. سرشان را نکردهاند زیر برف، یا بدتر توی آخور، پی پول. چاپ کتاب بیستم از این جنس، یعنی از آثار قبلی استقبال شده و مخاطب منتظر کتاب بعدی این رده است. یعنی مخاطب میفهمد که اصل ماجرا را باید توی کتاب دنبال کند، نه عکس و دو تا جمله اینستا و ایتا. یعنی امید نویسندهها به اثرگذاری کلمه، نه زائده فرهنگ شدن کلمات. چاپ کتاب بیستم یعنی در ایران گوشی هست که بتواند مصالح خودش را بفهمد و تصمیمی از سر دانایی بگیرد، نه تصمیمات عجولانه و کورکروانه و از سر لجبازی. نه که فقط خشم و حرص منشأ تحریک ما باشد برای انجام کاری، ولو به قیمت نابودی خودمان، گروهمان و ملت ایران تمام شود. یعنی گذر از سن کودکی. یعنی ورود به سنی که دیگر نیازی به قیمی غیرایرانی نداشته باشیم. 0 15 محمدقائم خانی 1404/5/14 وطن دار: روایت 28 افغانستانی از مهاجرت به ایران 3.1 6 اهمیت این کتاب در بیان مسائل است. ما به سکوتی خطرناک از طرف افغانستانیهای حاضر در ایران، عادت کرده ایم. این سکوت باعث شده ما، بسیاری از احکام ذهنی خودمان را روی واقعیت بیندازیم و سپس به عنوان حقائق عینی، به آنها ایمان بیاوریم. این درک فانتزی از افغانستان باعث شده تصمیماتی در آن کشور و درباره اهالی آن کشور بگیریم که به ضرر هردو طرف تمام شود. گاهی در اتخاذ شیوه کاری مربوط به افغانستان، هم ما ضرر کردهایم، هم مهاجرین، هم دولت افغانستان. ای کاش زمینه بسیار بیشتری برای ارائه روایت مهاجرت توسط افغانستانیها فراهم شود، حتی اگر تندتر و تیزتر از اینهایی باشد که در کتاب حاضر آمده. خود روایت کردن برای آن عزیزان، می تواند محل گشایش و حرکت رو به جلو باشد. خود شنیدن روایت میتواند پنجرهای رو به ما باز بکند تا شوق ما را برای برپا ایستادن و حرکت کردن، تیز بکند. خواندن 28 روایت از دوستان افغانستانی که که مسائلشان را در چند صفحه بیان کردهاند، میتواند کمی ذهنیت ما را اصلاح بکند. اصلاح ذهنیت، میتواند مقدمه اصلاح عمل بشود. عملی که هم وضعیت ما را بهتر کند، هم مهاجرین را، هم حتی دولت مستقر افغانستان را. روایتهای ساده و تکبعدی رایج فعلی، باعث تقلیل مسائل یک کشور بزرگ مثل افغانستان در ذهن ما شده است. انحراف در ذهنیت ما نسبت به آنها، هم برای ایشان نتایج سوئی داشته، و هم حتی خود ما را به زحمت انداخته است. من به بسیاری از افراد با سلائق و شغلهای مختلف، این کتاب را توصیه می کنم. احتمال میدهم که شما نیز بعد از خواندن این 28 روایت، کتاب را به دیگران هم توصیه بکنید. خواندن روایتهای دوستان افغانستانی، ذهن ما را باز می کند و وسعت نگاه به ما می دهد. مسائل پیچیده را از حالت سادلوحانه فعلی خارج میکند و امکان فهم ابعاد مختلف یک مسأله را به ما می دهد. خود بیان و نگارش روایت، برای مهاجرین یک فرصت عالی است حتی اگر کسی آن را نخواند. خواندن روایت و شنیدن صدای مهاجرین، یک فرصت عالی برای ماست تا نگاه درستی به مسائل دیگران و خودمان پیدا بکنیم، تا مسائل خودمان بهتر حل بشوند. حیف است که فرصت شنیدن صدای مهاجرین را از دست بدهیم. 1 10 محمدقائم خانی 1404/5/11 سرود کریسمس چارلز دیکنز 4.1 22 داستانی پرفروش با موضوعی مرتبط با معنویت که میتوان جزء ادبیات تعلیمی مدرن حسابش کرد. مسأله معنویت در این داستان، موضوع عقل عملی و در پیوند با فضیلتهای انسانیست. پیغام داستان که دیکنز سعی میکند بیانش بکند، بسیار واضح است. رذایل اخلاقی زندگی را زهر مار میکند و فضائل اخلاقی، به زندگی نشاط و معنویت میبخشد. احتمالاً مهمترین عامل فروش بالای این رمان نیز همین است که چنین پیامی خیلی واضح در حوادثی ساده، پیش روی مخاطب قرار داده شده است. نگاهی به خلاصه داستان، همهچیز را آشکارا نشان میدهد. ممکن است به نگاه مخاطب، این پیام خیلی پیش پا افتاده به نظر برسد، اما همین نکته ساده، معمولاً مغفول بسیاری از متفکرین قرار میگیرد؛ فضائل انسانی زندگی را معنویتر میکنند و خو کردن به رذائل، زندگی را جهنم میسازد. یعنی فارغ از بنیادهای روایی عالم دیکنز در داستانها، این مقدار بدیهیست که داستان دعوت مشخصی دارد به معنویت از طریق انجام اعمال نیکِ بهظاهر پیشپاافتاده. همین نکته میتواند رنگ زندگی انسانها را در همین دنیا تغییر بدهد و رایحهای از بهشت، بر جهنم دنیای مادهگرایانه بوزاند. 0 30 محمدقائم خانی 1404/5/5 کارگران دریا ویکتور هوگو 4.1 8 هوگو در هیچکجا به کلیسا خوشبین نیست، مگر در بینوایان. آنجا کشیشی هست که حامل روح مسیحیت است و از این رو رنگی از جاودانگی دارد. ژان وال ژان هم به عنوان مرد انقلابی، در پایان راه خویش، سرنوشت را تنها میگذارد در عاقبتتراشی برای تجدد و زیبایی و خیر، و خود به جاودانگی حقیقی ملحق میشود. بعد از بینوایان، هوگو کتاب دیگری منتشر میکند با عنوان کارگران دریا. در این رمان برخلاف بینوایان، دیگر کاری به بنیاد سیاسی تجدد ندارد و از جهتی کاملاً متفاوت، نگاهی نو به دو نیروی بزرگ دنیای جدید میاندازد. تکنولوژی و مذهب، دو نیرویی است که آینده پیش روی اروپا را معین میکند. هوگو میخواهد این بار از منظر کارآمدی و اثرگذاری و ایجاد تغییر، به سراغ این دو نیرو برود و با تمرکز بر لحظه انتخابی سرنوشتساز، آینده را پیش چشم مخاطب قرار بدهد. اهمیت آینده و سرنوشت از همان صحنه ابتدایی و زمینه داستان معلوم است. صحنه اول با نوشتن نام ژیلیات بر برف توسط دروشت (دختر زیبا و کانون همه خوبیها) آغاز میشود. نامی که بر برف نوشته شده، نوعی فراخوان سرنوشت است. هوگو عشق ژیلیات به دروشت را چنین توصیف میکند: «ژیلیات هرگز گفتوگویی با دروشت نکرده بود. او را از دور دیده بود و میشناخت، همچنان که ستاره سحری را دورادور میشناسند. دروشت روزی که در جاده بندر سنپییر به وال با ژیلیات روبهرو شد و نامش را بر برف نوشت و او را به شگفت انداخت، شانزده ساله بود. شبی پیش از آن روز، آقا لیتری به وی گفته بود: «تو دیگر دختر بزرگی شدهای و نباید کارهای کودکانه بکنی!» نام ژیلیات که به دست این بچه نوشته شد تأثیر عمیقی در ژیلیات کرد.» عشق از سمت مرد آغاز نشده بلکه بیمقدمه از طرف زن شروع شده است. انگار کسی مرد را خوانده و بعد عاشقش کرده باشد. چه کسی جز سرنوشت میتواند چنین بکند؟ کارگران دریا، به وضوح درباره آینده است. آیندهای که بینوایان (با خداحافظی ژان وال ژان از کوزت و ماریوس) درباره آن سکوت کرده؛ آیندهای دور از دسترس امر سیاسی حاضر در قرن نوزدهم. کارگران دریا، قضاوتی درباره سرنوشت اروپاست. فراخوان نامیست از آینده به امروز، برای تعیین وضعیت نهایی او و باز کردن چشم مخاطب به آینده. حواسمان باشد که با داستان دریا مواجهیم؛ داستان کلاسیک غربی درباره وضعیت بشر. حتی اگر هوگو به صراحت از ایلیاد نامی در رمان نیاورده بود، ما باید میفهمیدیم که با داستانِ اساسیِ سرنوشت جمعی بشر روبهرو هستیم؛ لااقل داستان انسان اروپایی و سرنوشتی که در انتظار تجدد است. دریا برای غربیها، زمینه بیان داستان انسان است. چون آنها زندگی را در نبرد انسان با طبیعت جستوجو میکنند و دریا، موقعیتیست که انسان را وادار میکند با همه وجودش وارد صحنه نبرد با نیروهای طبیعت شود. در داستان دریا، نویسنده آخرین داشتههای انسان را روی صحنه میآورد؛ هرآنچه که مقدور عمل اوست، اینجا آشکار خواهد شد. پس هرآنچه که باید درباره انسان گفته شود، فارغ از ظواهر و زینتها، اینجا پیش چشم مخاطب خواهد آمد. دریا ناشناخته است، و البته مسلط بر انسان. آدمها باید برای زنده ماندن در دریا، هرآنچه در چنته دارند پیش بیاورند تا شاید بتوانند از چنگش بگریزند. قصه انسان و دریا، همان داستان سرنوشت انسان است. ایلیاد کتاب بزرگ جهان غربی، سرنوشت انسان را در دریا به نمایش میگذارد. این سنت ادامه دارد تا اکنون. هوگو هم کارگران دریا را در ادامه این سنت داستانی نوشته است. حالا او میخواهد سرنوشت انسان غربی را در دوره مدرن به نمایش بگذارد. اما او بر کدام نقطه دست گذاشته است؟ ادعای هوگو این است که این داستان، با همه داستانهای بحری قبل متفاوت است؛ چون انسان دوره مدرن با همه انسانهای پیشین فرق دارد. تجدد را نباید با هیچکدام از دورههای گذشته قیاس کرد. زندگی امروز چیزی جدا از گذران امور در گذشته است. اگر بخواهیم درون زمینه داستان صحبت بکنیم، امروزه وضعیت انسان در دل دریا، چیزی به کل متفاوت از وضعیت انسان گذشته در دریاست. چطور چنین داستانی پرداخته میشود؟ در نقطه جنگ انسان با طبیعت. در گذشته انسان برای در امان ماندن در دریا، کشتی میساخت. کشتی پناهگاهی بود که به او کمک میکرد راه خویش را از دل طبیعت بیکران باز بکند. او با شناخت نیروهای داخل طبیعت، با تکیه بر پناهگاهی به اسم کشتی، سعی در جلب کمکها داشت و از مقابل نیروهای ویرانگر فرار میکرد. او باید باد موافق را از باد مخالف تشخیص میداد تا بتواند راه نجاتی در نبرد سرنوشتساز با طبیعت پیدا بکند. اما انسان امروزی چنین نمیکند. او منتظر نمیماند تا طبیعت وضعیت زندگی او را تعیین بکند، بلکه خود موقعیت عمل خویش را فراهم میآورد. انسان مدرن کشتی بخار میسازد تا مجبور نباشد منتظر باد موافق بماند و حین وزن باد مخالف، چون جنینی به پناهگاه کشتی بخزد. او با اختراع کشتی بخار، سریع و مطمئن و فارغ از بودونبود بادهای موافق، به راه خویش ادامه میدهد تا به مقصد برسد. با شناختی که از دریا دارد، حرکت را برای در امان ماندن از خطرات به گونهای دقیق تنظیم میکند. طوری میراند که همیشه در نقطهای قرار داشته باشد که دست طوفان به او نمیرسد. این انسان، غیر از انسان گذشته است و تجدد، غیر از دورههای پیشین. پس داستان کارگران دریا، غیر از داستانهای بحری کلاسیک غربی است. ممیزه امروز و دیروز، کشتی بخار در برابر کشتیهای بادبانی است. یکی آمادگی برای جنگیدن است و بقیه، رها کردن خود به دست نیروهای طبیعت. کارگرن دریا، قضاوت هوگو درباره سرنوشت انسان مدرن است با تمرکز بر کشتی بخار. 0 4 محمدقائم خانی 1404/4/21 برادر من فاطمه جناح 1.0 1 بسیار کمتر از انتظار من. 0 4 محمدقائم خانی 1404/4/19 جان ور قندهار هادی معصومی زارع 4.3 1 هم شیرین، هم عمیق، هم متنوع. نثر گیرا، پر از اطلاعات، با کمترین جهتگیری، اما معطوف به احیای مدنیت در افغانستان. چقدر خواندن این کار برای زدودن تصاویر رسانه ای غلط انباشته در ذهن ما، لازم است. ما که به تغذیه پفکی از رسانه ها عادت کرده ایم اما خودمان را کارشناس کامل هر موضوعی می دانیم، همه چیز در این کتاب از حافظه مان رنگ می بازد. متوجه می شویم بهتر است سکوت بکنیم و بشنویم. گستردگی افغانستان را می بینیم. از توهم یکپارچگی بیرون می آییم. عمق مسائل یک کشور مهم را درک می کنیم. پیشینه تاریخی برایمان جدی می شود. نظرگاه مذهبی، صیقل می خورد. دوباره مفهوم قومیت را با ابعاد متنوعش درک می کنیم. با این نوشته، انسان افغانستانی کمی از پشت مه غلیظ رسانه ها، بیرون می آید. از تیپ خنده دار مرد افغان فاصله می گیریم و آنها را به عنوان شخصیتهای پیچیده لمس می کنیم. بخشی از زمینه سازنده داستان هایی که تا به حال از افغانستان خوانده ایم را متوجه می شویم. 1 15 محمدقائم خانی 1404/4/16 آن جا که نامی نیست یوسفعلی میرشکاک 4.0 10 واپسین موقف معراج حقیقت زهراست سر توحید در آیینه غیرت زهراست روح آدم ، شرف خاتم ، دردانهی غیب ذات عصمت ، نفس صبح قیامت زهراست مصدر واجب و ممکن ز ازل تا به ابد بادهوحدت و خمخانهی کثرت زهراست خشم و خشنودی حق، غایت پاداش و جزا رایت رحمت و تمهید شفاعت زهراست به عبادت نرسد عادت دینداری ما گر ندانیم که معیار عبادت زهراست منشأ بود و نبود، آینهپرداز وجود وحدت غیب و شهودِ احدیت زهراست در نمازی که وضویش بود از خون جگر قبلهی باطن اربابِ طریقت زهراست نه همین ام ابیهاست به تقدیم وجود شخص روحالقدس و شأن ولایت زهراست جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه سرّ سرمستیِ هفتاد و دو ملت زهراست غایت سیر وجود است رسیدن به علی غایت سیر علی هم چو بدایت زهراست 0 3 محمدقائم خانی 1404/4/11 دانش اتوپیا ایمنیوئل موریس والرستاین 3.5 2 در فصل میانی، یعنی جهنم گذار از نظام کنونی سرمایهداری به نظام آینده، بصیرتهای خیلی خوبی از وضعیت کلی حکام بر دنیا مطرح میکند. 0 11 محمدقائم خانی 1403/3/31 جنگ و صلح جلد 4 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.6 12 راستش خیل وقت است که خواندهام جنگ و صلح را، اما نمیدانستم چه بنویسم دربارهاش. حالا هم فقط همان نکته ای را مینویسم که خیلی از منتقدین پیش از این گفتهاند: با «جنگ و صلح، رمان تمام شد.» یعنی هرچه که در فرم رمان بوده، در این نقطه تمام قوایش مجموع شده و به صورت تفصیلی یا اجمالی، ظاهر شده است. بعد از این، تمام رمانها به فعلیت رساننده بخشی از این قوا هستند، یا تنها بسط دهنده آنچه پیش از این وجود داشته اما فرصت ترکیب و تکرار نیافته بوده است. بعد از جنگ و صلح، حتی نویسندگان همه شاهکارها، درون همین دریاچه شنا میکنند. کسی افقی گشودهتر از جنگ و صلح را تا به حال ندیده است. 2 18 محمدقائم خانی 1403/3/31 جنگ و صلح جلد 3 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 12 نویسنده تر از تولستوی ممکن است؟ 0 11 محمدقائم خانی 1403/3/30 سور بز ماریو بارگاس یوسا 4.4 34 مهمترین نکته برای من، خواندن یک رمان با سه خط داستانی بود. خیلی کار سختی است برای یک نویسنده. 3 14 محمدقائم خانی 1403/3/22 ماه پنهان است جان اشتاین بک 3.7 16 کتابی شعاری اما هنرمندانه. به هدف تخریب نازیسم آلمانی و تجلیل از لیبرالیسم با اشکارترین عناصر روایت سپید و سیاه حول یک موضوع. ایدئولوژیک اما خواندنی. 2 9 محمدقائم خانی 1402/10/13 نشت نشا: جستاری در پدیده ی فرار مغزها رضا امیرخانی 3.9 46 . در زمان انتشار از معدود کتب تألیفی درباره نظام آموزشی بود. 0 7 محمدقائم خانی 1402/10/13 حدیث فیض (سیری در زندگی اندیشه و آثار) حمید سبحانی صدر 2.0 1 . طایفه ای از غولان آدمی پیکر و قومی از جاهلان آدم آسا که اراده علو و فساد در سرهای ایشان جای گرفته بود و نفوس اماره از دین حق و حق دین منسلخ گردید و مدت های مدید منتظر آن بوده که شاید ایشان بدین امر که در نظر ایشان کمالی فوق آن و سعادتی زیاده بر آن متصور نیست، مستعد و فائز گردید، کمر عداوت ساعیان و راعیان این امر بر میان بستند... و جمعی از ارباب عمایم که دعوی اجتهاد می کردند و دم از علوم شریعه می زدند و سر حب ریاست، به درگاه دارالشفای جمعیت و صفه صفای تألف فرو نمی آوردند... و گروهی که از افق انسانیت به غایت دور بودند و از دین فطری در ایشان رمقی نماند هبود، جمعه و جماعات را در نظر عوام عار و ننگ و مکروه و حرام می نمودند و ایشان را بر تفرقه داشته، نهی بلیغ از این طاعات می فرمودند. بخشی از رساله شرح صدر نوشته ملامحسن فیض کاشانی ما سرّ کن فکانیم ما را که میشناسد؟ از دیدها نهانیم ما را که میشناسد؟ هر چند بر زمینیم با خاک ره نشینیم برتر ز آسمانیم ما راکه میشناسد؟ ما همنشین ناریم از خلق بر کناریم هر چند در میانیم ما راکه میشناسد؟ ما جان جان جانیم از جسم بر کرانیم بیرون ازین جهانیم ما راکه میشناسد؟ از نام ما مگوئید وز ما نشان مجوئید بینام و بینشانیم ما راکه میشناسد؟ در هر جهت مپوئید و اندر مکان مجوئید بیرون ز هر مکانیم ما راکه میشناسد؟ ما را مکان نباشد ما را زمان نباشد برتر ازین و آنیم ما راکه میشناسد؟ ما عاقلان مستیم ما نیستان هستیم اقرار منکرانیم ما راکه میشناسد؟ کم گوی فیض اسرار دُر در صدف نگهدار ما بحر بیکرانیم ما را که میشناسد؟ بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم انیس جان غم فرسوده بیمار هم باشیم شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدیگر سوزیم شود چون روز دست و پای هم در کار هم باشیم دوای هم شفای هم برای هم فدای هم دل هم جان هم جانان هم دلدار هم باشیم بهم یکتن شویم و یکدل و یکرنگ و یک پیشه سری در کار هم آریم و دوش بار هم باشیم جدائی را نباشد زهره تا در میان آید بهم آریم سر بر گرد هم بر گار هم باشیم حیات یکدیگر باشیم و بهر یکدیگر میریم گهی خندان ز هم گه خسته و افکار هم باشیم بوقت هوشیاری عقل کل گردیم بهر هم چو وقت مستی آید ساغر سرشار هم باشیم شویم از نغمهسازی عندلیب غمسرای هم به رنگ و بوی یکدیگر شده گلزار هم باشیم به جمعیت پناه آریم از باد پریشانی اگر غفلت کند آهنگ ما هشیار هم باشیم برای دیدهبانی خواب را بر خویشتن بندیم ز بهر پاسبانی دیده بیدار هم باشیم جمال یکدیگر کردیم و عیب یکدیگر پوشیم قبا و جبه و پیراهن و دستار هم باشیم غم هم شادی هم دین هم دنیای هم گردیم بلای یکدیگر را چاره و ناچار هم باشیم بلا گردان هم گر دیده گرد یکدیگر گردیم شده قربان هم از جان و منت دار هم باشیم یکی گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار زبان و دست و پا یک کرده خدمتکار هم باشیم نمیبینم به جز تو همدمی ای فیض در عالم بیا دمساز هم گنجینه اسرار هم باشیم 0 1 محمدقائم خانی 1402/8/10 سفر فرنگ جلال آل احمد 3.4 2 آنچه بیش از خود سفرنامه نظر مرا جلب کرد، نامه های بین جمال زاده و جلال است. چقدر زنده بود نامه ها، و چه اصالتی در گفتگوی دو نویسنده به چشم می خورد. ما در چه وضعی هستیم امروز؟ و مکالمات و متون نویسنده ها درباره چیست؟ 0 14 محمدقائم خانی 1402/8/2 مذاکرات ایران و آمریکا (از دی 1331 تا دی 1332) اسناد سیاسی سفارت آمریکا در ایران رضا مختاری 0.0 1 این کتاب که حاوی اسناد مربوط به چند نهاد آمریکایی مرتبط با پرونده ملی شدن نفت ایران است، به درد مخاطب عام که هیچ، حتی به درد مخاطب خاص کتابخوان هم نخواهد خورد. تنها به کار کسانی میآید که مفصّل روی آن دوره تمرکز کرده باشند. منتها یک گزارش از انگلیس (به صورت استثنا) در صفحه 353 آمده که از چند جهت برای مخاطب خاص و عام خواندنی است. اولین وجه آن، فرم گزارش است. من تا به حال گزارشی با این جامعیت و در حین حال اختصار و همچنین نزدیک به واقعیتِ رخ داده در 28 مرداد سال 32 نخواندهام. خواندن این گزارش، هم تصویر (کمتر تحریفشدهای) از ماجرای دکتر مصدق ارائه میدهد (که البته در چند نقطه خاص با ظرافت کژیهایی در آن قرار داده شده) که بسیار به واقعیت نزدیک است، و هم فرم گزارشنویسی را به ما آموزش میدهد. وقتی این گزارش را بخوانیم، میفهمیم چه متون فاجعهای در ایران به عنوان گزارش در رسانهها یا دستگاههای رسمی منتشر میشود. دقت در این گزارش نشان میدهد که ما چقدر در نگارش گزارش ضعیفیم، که یعنی در فهم واقعیت ضعیفیم، که یعنی در تحلیل درست امور ضعیفیم، که یعنی در اتخاذ تصمیم به موقع و درست و انجام آن بر اساس اصول عقلانی ضعیفیم. خارج از این گزارش، در متن کلی کتاب هم نکات خواندنی کم نیست. مثلاً لحن بالا به پایین انگلیس حتی در برابر نمایندگان سیا در مذاکرات نفت جالب توجه است. انگلیسی که تمام قدرت اقتصادی خود را در جنگ جهانی از دست داده، و بسیاری از سرزمینها هم از کفش رفتهاند، بسیار به مالیاتِ بر درآمد شرکت نفت ایران-انگلیس محتاج است، از تکرار ملی شدن صنعت نفت در بقیه کشورها بیمناک است، همزمان با مسأله کانال سوئز با سرکردگی ناصر در مصر هم درگیر است، در مذاکره با مصدق یک قدم از منافع شرکت (و نه منافع ملی انگلیس چون آن که غیرقابل مذاکره است) کوتاه نمیآید، و از آمریکا که واسطه مذاکره ایران و انگلیس است، با لحنی بسیار محکم و تاحدودی از بالا به پایین میخواهد که مواضع روشن شرکت نفت ایران-انگلیس را به مصدق تفهیم بکند! انگار آمریکا میانجی بین انگلیس و ایران است، نه ابرقدرت برنده جنگ جهانی که با چند طرح بزرگ بینالمللی مشغول تغییر نقشه سیاسی کل دنیاست! نکته دیگر فهم شخصیت هندرسون (سفیر آمریکا در ایران) است. او دیپلماتی است که کاملاً بر اساس اصول احترام متقابل پیش میرود. هیچ چیزی را به مصدق تحمیل نمیکند. همواره سعی میکند در گزارشهای خود به آمریکا، جانب انصاف را درباره مصدق یا ایران رعایت کند، با این همه 1) مواضع انگلستان را شفاف منتقل میکند و مصدق را در برابر انگلیس خلع سلاح میکند و 2) نقشی اصلی را در کودتای 28 مرداد با یک دیدار مصدق بازی میکند. تا 27 مرداد، خیابان در اختیار طرفداران مصدق است. او شبش به دیدن مصدق میرود و میگوید که آمریکاییهای حاضر در ایران امنیت جانی ندارند. اگر نمیتوانید جان آنها را حفظ کنید، همه را یکجا با خود از ایران میبرم. مصدق هم که بسیار به کمکهای آمریکا دل بسته است، همان شب با ستاد کل تماس میگیرد و دستور میدهد تمام تودهایهای کف خیابان جمع شوند. اگر این پاکسازی انجام نمیشد، حرکتی که صبح زود 28 مرداد از جنوب خیابان مولوی آغاز شد و شهر را تحت تأثیر قرار داد و زمینه را برای حضور ارتش فراهم کرد، اصلاً پا نمیگرفت و حداکثر به جنگ خیابانی تبدیل میشد و اصلاً انجام کودتا میسر نمیگردید. هندرسون نشان میدهد که چطور یک دیپلمات میتواند اهل منطق و گفتگو و منصف و خوشبرخورد و دارای روابط خوب باشد، ولی مانند یک ژنرال حمله کند، بر اصول خویش بایستد و مأموریتهایش را همانند یک لشکر مجهز نظامی با موفقیت کامل به انجام برساند. نکته آخری که به نظرم میرسد، تأکید طرف آمریکایی بر برخی واژهها در طول مذاکره در گزارشات سیاسی خود است. مثلاً واژه «غرب» در ارتباط با مصدق زیاد به کار میرود. با این که مصدق همه نوک پیکان حملهاش را به سمت انگلستان گرفته و به آمریکا اعتماد کامل دارد (که نتیجه این اعتماد را هم روز 28 مرداد میبیند)، اما آمریکاییها او را با عنوان یک عنصر «ضدغرب» یاد میکنند. جالب است که تودهایها و کل جبهه ملی را هم عناصر «ضدغرب» میخوانند در حالی که نه تنها آنها قبل از کودتا به امریکا اعتماد کامل دارند، بلکه در دهه 40 و 50 هم هنوز اعتماد کاملی به آمریکا دارند. این عنوان «ضدغرب» برای تحصیلکردگان جبهه ملی در خارج با آن همه اعتماد به آمریکا، یک نکته را به وضوح روشن میکند؛ این که آمریکا از کل جبهه جهان صنعتی یک تصور کامل و یکپارچه دارد که آن را «غرب» میخواند و حمله به یکی از بخشهای این جبهه را، حمله به کل غرب میداند حتی اگر هجومآورنده، روابطی بسیار گرم با بقیه جبهه داشته باشد و به صراحت خودش را بخشی از آنها (به عنوان جبهه جهان آزاد) بخواند. آمریکا خودش را رهبر و مسئول کل جبهه غربی میداند و با این عنوان، با دیگران برخورد میکند. 1 21 محمدقائم خانی 1402/7/22 خرمگس اتل لیلیان وینیچ 4.1 47 کمونیستها در جریان مبارزات تشکیلاتی خود، به بحث کتاب خوانی هم توجه میکردند. کتابهایی مشخص میکردند که نیروهای تشکیلاتی باید میخواندند و در مسیر مبارزه، آگاه می شدند. حزب توده هم به تبع اصل خود، چنین برنامهای در تیمهای مبارزاتی خود داشت. در میان آن کتب، رمانهایی هم قرار داشت که با هدف آگاهی بخشی مبارزاتی در دستور کار قرار می گرفت و غنای ادبی یا سرگرمی، چندان جایی در انتخاب آنها نداشتند. یکی از این آثار، خرمگس نوشته اتل لیلیان وینیچ بود. هرچند پیامهای این کتاب کاملاً در جهتِ برانگیزانندگی مبارزاتی کمونیستها قرار داشت، و حتی باید اذعان کرد که در بسیاری از عناصر چون صحنهپردازی و فصلبندی و توصیف و شخصیتپردازی، انتظاری را که از یک رمان عالی مد نظر است را برآورده نمیکند، اما جوهره رمان را داراست و با پیرنگِ تا حدی مناسبش، لحظات پرتنش و احساسات نابی را ایجاد میکند. به خصوص بهره خوب نویسنده از نگارش دیالوگهای درخشان پیشبرنده و ساخت صحنههای ملاقات شخصیتها با هم، در عین افزایش کشش و تعلیق، توانسته برش عمیقی از زندگی را پیش چشم مخاطب قرار بدهد و دریافتهای عمیقی از انسان و سرنوشتش در اختیار خواننده بگذارد. اگر این کتاب با کمی اغماض در پردازش برخی از عناصر داستان، و بیشتر معطوف به صحنهها و دیالوگهای خوبش در مواجهه با مسأله دین و اثر سیاسی نهاد روحانیت بر جامعه خوانده شود، هم لحظات جذابی برای خواننده خلق خواهد شد و هم تلنگر مهمی در نسبت دیانت و سیاست به او خواهد زد. 1 34 محمدقائم خانی 1402/7/18 هنر همیشه بر حق بودن آرتور شوپنهاور 3.4 16 اهمیت این کتاب، در کلیت آن است نه در مواردی که مطرح می کند. این کتاب مهم است چون نشان می دهد که مرزهای به ظاهر پررنگ معرفتی برساخته از 2500 سال پیش تا به حال، در همه این قرون چقدر مبهم و مغشوش بوده اند. این کتاب مهم است چون توسط یک فیلسوف نوشته شده است. یعنی می شود کسی آن همه توجه به کانت داشته باشد و در عین حال تمام گفتگوهای فلسفی را به چالش و مضحکه بکشد. این کتاب مهم است چون لحن مطایبه آمیزش، فلسفه و معرفت و علم را از جایگاه به ظاهر سفت خود میکند و در طوفان سهمگین زندگی بشری، به اطراف و اکناف پرت میکند. این کتاب مهم است چون بیش از همه چیز، باطن خشن و بنیاد کور طبیعت انسان را پیش چشمش می آورد. یک دانشمند با یک آدمخوار جنگلهای تودرتوی استوایی فرقی ندارد؛ هردو در کمین نشسته اند تا شکار یا حتی رقیب را بدرند. این کتاب پرده از ظاهر هوشمندانه اکثر قریب به اتفاق روشنفکرها بر می دارد تا بدانید پشت آن رگهای بادکرده برای حقیقت و انسانیت، حیوانی درنده نهفته که از عطش نسبت به خون، لهله می زند. 0 17 محمدقائم خانی 1402/7/10 کودتا: 28 مرداد، سازمان سیا و ریشه های روابط ایران و امریکا در عصر مدرن یرواند آبراهامیان 4.0 7 نمیدانم چرا آبراهامیان زیرعنوان «28 مرداد، سازمان سیا و ریشههای روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن» را برای کتاب «کودتا»ی خود انتخاب کرده است، چون کتاب به هیچ وجه خط سیری معطوف به این موارد، و حتی در نسبت با این موارد هم ندارد. اشاراتی در چند صفحه از مقدمه و در فصل پایانی متناسب با این عناوین وجود دارد، ولی محتوای کل کتاب تحت الشعاع آن قرار نگرفته است. بیشتر الصاقی هستند به متن اصلی که درباره «ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد» است. این زیرعنوان، جایگاه مهمی به کتاب در بازار کتب ایالات متحده میبخشد و آن را با امروز دنیا مرتبط نشان میدهد. البته نه اینکه متن کتاب، با امروز ما ارتباط نداشته باشد، بلکه نحوه آن، غیر از ارتباطی است که چنین زیرعنوانی میتواند به مشعر به آن باشد. به نوعی، متن کتاب مهمتر از جایگاه آن است. در سطح روایت تاریخی، متن کاملاً درونِ گفتمان روایی جبهه ملی قرار میگیرد که با قدرت در حال تولید متن پیرامون 28 مرداد 1332 هستند. آبراهامیان از منظری چپگرایانه، روایت جبهه ملی از کودتای 28 مرداد را تقویت کرده و تا حدودی در کنار زدن روایت منتسب به انقلاب اسلامی (همانند چند کتاب معتبر دیگر) موفق عمل کرده است. حتی در دوسهجای متن، آبراهامیان با فاصلهگذاری با چند عنصر مهم روایت تاریخی منتسب به انقلاب اسلامی، جدایی کامل روایت خویش از آن را آشکار کرده و روایت جبهه ملی را تثبیت کرده است. به ویژه شخصیتسناسی مفصلی که از مصدق ارائه میدهد، کاملاً در راستای قهرمانپروریهای جبهه ملی و در مقابل روایت حضرت امام خمینی (ره) از او قرار دارد. حتی میتوان گفت که انگلیسیستیزی مصدق و یارانش هم در متن کتاب با همان قدرتی حضور دارد که در روایت جبهه ملی از ایران معاصر دیده میشود، هرچند در ارائه چهرهای آمریکاستیزانه از روایت آن روز جبهه ملی پیشی میگیرد. (به عبارتی راهش را کامل از روایت امروزین جبهه ملی از آمریکا جدا میکند.) اما موضع روایی آبراهامیان، یک لایه دیگر هم دارد که همانا تمرکز بر ایران است. در روایت وضعیتی که ایرانِ آن روز در آن گیر کرده بود، یعنی در چینش عناصر اصلی مواجهه ایران با انگلیس و آمریکا، آبراهامیان به روایت جمهوری اسلامی بسیار نزدیک میشود، و حتی روایت امروز ایران توسط حکومت را هم تا حد زیادی تأیید میکند. روایت او از نحوه رفتار اقتصادی-سیاسی آمریکا و انگلیس با ایرانِ آن روز، بیشترین شباهت را با روایت رهبرانِ امروز جمهوری اسلامی از نحوه رفتار این دو کشور با ایران دارد. یعنی هرچند کتاب آبراهامیان از نظر گفتمانی و سیاسی، درون جریان روایی جبهه ملی (در مخالفت یا حداقل رقابت با انقلاب اسلامی) قرار میگیرد؛ اما از نظر موضوع روایت (یعنی موقعیت بینالمللی ایران)، به روایت جمهوری اسلامی از آن روزِ ایران و امروزِ کشور بسیار نزدیک است. 3 24