یادداشت محمدقائم خانی
1404/6/15
فونتامارا دو سرچشمه نیرو دارد. یکی شکل روایت. در شکل روایت سعی می کند تفوق داستان سرایی شهری بر قصه گویی روستایی را بشکند و داستانی چونان گذشتگان روستا بیان کند. یکی هم طنز پرقدرت. با طنز پرقدرت و نثر جذابش سعی میکند نشاط مبارزه با پوچی حاکمیت ظلم بر جهان کنونی را بزداید. نوعی امید برای معنی دار بودن مبارزه. گرهافکنی در فونتامارا با فضای رئالیسم سوسیالیستی کاملا فرق دارد! آنجا، ظلمها بهانه هستند برای شروع مبارزه. چون تا آگاهی طبقاتی و خودآگاهی وسط نیاید، مظلوم به مبارزه تشکیلاتی معتقد نخواهد شد. اما اینجا دادخواهی مردم، خیلی واقعی است. شبیه دادخواهی سنتی خیلی نقاط دنیا. فقط صورت قدرت تغییر کرده نسبت به قبل. مفهومی پیشینی به نام طبقه وجود ندارد و مظلوم، مقدم بر مبارزه است. یکی از هوشمندی های نومارکسیستهای اروپایی این بود که بعد از تجربه تلخ شوروی و جنگ شوروی، ایدیولوژی مارکسیسم را رها کردند و به خود خلق و واقعیت چسبیدند. البته سیلونه به معنی مرسومش نومارکسیست نیست، ولی این هوشمندی ایستادن کنار خلق مظلوم، به جای دفاع از حزب مبارزهجو، در موضع او هم هست. خوب است ما هم چنین توجهی داشته باشیم، یعنی جوهره انقلاب و جمهوری اسلامی برامان مهمتر از ایدولوژی و معادلات قدرت باشد. یک نکته فرعی هم به نظرم رسید: یکی از جذابترین بخشهای کتاب برای من، سایه تهدید گرسنگی بر سر مردم روستا در ماههای آتی بود که به عنوان نیروی محرکه، تصمیم مهم و انقلابی آخر کتاب عمل کرد. امروز گرسنگی سیستماتیک چندین ماهه مردم غزه، به صورت زنده جلوی چشم مردم دنیاست و هیچ بخاری از کشوری بر نمیخیزد. همین فاصله نشان میدهد که در قرن بیستویکم ، انسان روی زمین زندگی نمی کند، مگر انگشت شماری.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.