یادداشت‌های رضا صالحی (37)

رضا صالحی

رضا صالحی

7 روز پیش

          فرم این به ظاهر رمان، یک ویژگیِ مثبتی که داشت، حفظ هم‌زمان تمام روایت‌ها بود؛ به این معنا که در عین حال که می‌توانستی ببینی داستان دربارهٔ یک شهید است، می‌توانستی ببینی که گذشتهٔ این آدم چه بوده، و لحظه‌ای در این دام نمی‌افتادی که شهدا معصوم و مقدس بوده‌اند.
ولی این تنها نکتهٔ مثبت فرم این رمان بود :)
همین روایت‌های پراکنده که چنین ویژگیِ مثبتی داشتند، آزاردهنده بودند و مانع پیوستنِ راحت به داستان می‌شدند. 
از سویی حس می‌شد که نویسنده انگار در حال تلاش است که ادبی بنویسد و تشبیه‌هایی می‌آورد که به نظر لازم نبود و نکته و خیالی به روایت اضافه نمی‌کرد و حتی مخاطب را با تشبیه‌ش به شگفت نمی‌آورد.

به نظر نویسنده اگر اصرار بر نوشتنِ هم‌زمان روایت‌ها داشت، می‌توانست چند مسیر تعریف کند و بر سر هر بند، مشخص کند که مسیرش کدام است؛ مثل کتاب نادرجان ابراهیمی، سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد.
از این جهت که داستان در شهر خودمون اتفاق می‌افتاد، برای من دوست‌داشتنی بود. 
در کل پشیمون نیستم؛ ولی اگر حلقهٔ کتاب‌خوانیِ مبنا نبود، تمومش نمی‌کردم و سراغ کتاب دیگه‌ای می‌رفتم.
        

4