دودمان
در حال خواندن
2
خواندهام
9
خواهم خواند
14
توضیحات
بالاخانه غم خانه شده بود، طوری که ارسلان هم جا خورد با همه ی جسارتی که داشت. نشانی از تاجی نبود. رفته بود تو اتاق خودش و در را از پشت بسته بود. شوقی هم کنج اتاق نشسته و زانو ها را بغل گرفته و خم شده بود تنش، حلقه و انبوه موها قاتی چارقدش ریخته بود پایین تا روی ساق ها و ارسلان هم که در را باز کرد و پاگذاشت تو در شوقی سر بلند نکرد ببیند کسی که در را باز کرده چه کسی است، شاید هم متوجه باز شدن در اتاق نشده بودارسلان لحظاتی دست به دستگیره ی در خیره ماند به شوقی مگر سر بلند کند و چیزی بگوید، اما نه ...