یادداشت‌های مریم محسنی‌زاده (252)

4

          "کآشوب" بیست‌وسه روایت و گزارش صادقانه و عینی از "روضه‌هایی است که زندگی می‌کنیم". 
در این متن‌ها تلاش شده تا نسبت نویسندگان مختلف با مجلس روضهٔ امام حسین علیه‌السلام، روی کاغذ آورده شود؛ اینکه هر راوی کجای این اتفاق ایستاده و نسبتش با مجلس روضه چیست؟
هر متن از زاویه‌دید متفاوت به اتفاقی واحد نگاه می‌کند. گاه روایت از دید پدری روضه‌خوان است و گاه از دید مقاله‌نویس و تحلیلگر مداحان، گاه از منظر روحانی و بانی روضه و گاه از منظر شرکت‌کنندگان مجالس.
تنوع خاطره‌ها، روایت‌ها و لحن‌ها، کتاب را تاحدی از یکدستی خارج کرده.
روایت "پوش خانه بنکدار شیر دارد" و "گیسوی حور در امین‌حضور" فوق‌العاده بودند، از همه نظر؛ هم حال‌وهوایشان، هم ایده، هم نثر و هم فرمشان. روایت "کجای مجلس نشسته‌اند" هم حس‌وحال بی‌نظیری داشت و دوست‌داشتنی بود. متن "به هیأت تازه مادرها" و حروف" نثر خوبی داشتند. برخی از روایت‌ها هم مثل روضه، اشک را مهمان صورت‌ها می‌کردند.
        

17

          "در کمین گل سرخ" مجموعه خاطراتی از زندگی شهید صیاد شیرازی، فرماندهٔ نیروی زمینی ارتش و نمایندهٔ امام در شورای عالی دفاع است. برخی از خاطره‌ها برگرفته از یادداشت‌های شخصی شهید می‌باشد که ارزش متن را دوچندان می‌کند.
از مهم‌ترین خصوصیات شهید صیاد، بعد از توجه خاص به نماز، تلاش برای حفظ انسجام و وحدت ارتش و سپاه است؛ چراکه آن را رمز موفقیت می‌دانست.
شهید صیاد روحیهٔ خونگرم و زودجوش داشت و با مردم زود گرم می‌گرفت. او برای ادامه تحصیل مدتی به آمریکا رفت و همیشه رتبه‌اول بود. قرارگیری در فضای دین‌گریز غرب، نه‌تنها او را از اسلام دور نکرد بلکه فرصتی برای ترویج دین اسلام شد.
شهید صیاد ارادت ویژه به امام رضا داشت. در مسئولیت‌پذیری، وظيفه‌شناسی، ایمان و توکل به خدا زبانزد بود و روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می‌گرفت.
شهید صیاد در ارائه اطلاعات جنگی و تاکتیک‌های نظامی، فوق‌العاده عمل می‌کرد و جذاب‌ترین و حماسی‌ترین فعالیتش مربوط به حوادث عجیب سردشت است.
ازجمله کارهای کمتر شنیده‌شده‌اش، تأسیس انجمنی برای رسیدگی به کودکان استثنایی می‌باشد.
        

1

          کتاب "حاج فلسطین" مرور خاطره‌محور زندگی شخصی و نظامی شهید حاج عماد مغنیه، از کودکی تا شهادت است.
این خاطرات برگرفته از مجموعه مصاحبه‌های خانواده، دوستان و نیروهای جهادی است.
شهید عماد مغنیه، به مغز متفکر حزب‌الله معروف بود و در طرح‌ریزی عملیات‌ها خلاقیت زیادی داشت.
دشمن بهش می‌گفت شبح مقاومت و در بین نیروهای جهادی به حاج رضوان و الحاج شناخته می‌شد. 
استقامت، پشتکار، درس‌آموزی از شکست‌ها و باور به اینکه غیرممکنی وجود ندارد، حفظ روحيه و تسلط به چند زبان، تنها نمایانگر گوشه‌ای از شخصیت‌ فوق‌العادهٔ حاج عماد است. شخصیتی که حاج قاسم درباره‌اش می‌گفت باید مادرها سال‌ها بزایند تا دوباره حاج عمادی متولد شود.
شهید مغنیه توجه خاصی به فلسطین و ایران داشت. مدتی که شهید چمران در لبنان اقامت می‌کرد، پایه‌ثابت جلساتش بود و ارادت ویژه‌ای به امام خمینی داشت.
پیروزی در جنگ سی‌وسه روزهٔ لبنان از بزرگ‌ترین دستاوردهای اوست. حاج قاسم سلیمانی ازاین منظر او را به مالک تشبیه می‌کند، که برای اميرالمؤمنين چون کوهی عظیم و سنگی سخت بود. بعد از شهادتش هم در ستایشش می‌گوید:" اما حقیقتاً بنده چه در بین مجموعه مجاهدانی که به شهادت رسیدند و چه آن‌هایی که در معرض و انتظار شهادت و در جبههٔ مقاومت هستند، اسطوره‌ای همانند عماد مغنیه نمی‌شناسم. شخصی که شهادتش موجب بُهت جهان شد و اندوه بزرگی را در عالم اسلامی به وجود آورد. بنده بعد از ارتحال امام خمینی (ره)، در بین شخصیت‌های غیرروحانی، شخصیتی همانند عماد را ندیدم که در زمان شهادتش یک اندوه عمومی را در عالم اسلام به وجود آورد و این اندوه، نه مختص لبنان که تمام عالم اسلامی بود و همین امر یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های عماد مغنیه بود که کمتر می‌بینم پیرامون او گفته شود."

خاطرهٔ جالبی هم به نقل از رمضان عبدالله، دبیرکل وقت جنبش جهاد اسلامی فلسطین، در کتاب آمده که در ادامه می‌آورم:
"در طول آن جلسه از من و همراهانم سوال کرد:" فیلم آخرین سامورایی رو دیدید؟" با تعجب پاسخ دادم:" اسمش رو شنیدم، ولی فیلم رو ندیدم." پیشنهاد کرد تا فیلم را به اتفاق ببینیم. قبول کردم و مشغول تماشای آن شدیم. فیلم تأثیرگذاری بود، که قهرمان آن همانند ما طرح و برنامه‌هایی برای مقاومت در برابر دشمنی همانند رژیم صهیونیستی داشت. در پایان فیلم یکی از دوستان و همراهان آخرین ساموراییِ کشته‌شده در میدان نبرد، شمشیر او را تقدیم امپراتور می‌کند، و در مواجهه با این سوال که او چگونه مُرد، پاسخ می‌دهد:" از این خواهم گفت که چگونه زیست." فیلم به این حقیقت اشاره داشت که جان باختن در راه آرمان، هدف و نبرد، ...(؟) مرگ محسوب نمی‌شود و شیوهٔ زندگی چنین افرادی برای همیشه در خاطر ملت، وطن و تمامی آزادی‌خواهان جهان باقی خواهد ماند. حقیقتاً در زمان دیدن این صحنه و شنیدن این کلام به خود لرزیدم. با شهادت حاج عماد، به نوار خاطرات آن شب رجوع کردم و با رسیدن به بخش تماشای فیلم آخرین سامورایی، با خود گفتم:" سبحان الله! گویی عماد با این فیلم، آیندهٔ خود را به ما نشان داد."
        

1

          "خاطرات سفیر"، خاطرات نیلوفر شادمهری، دانشجوی طراحی صنعتی است که بورسیهٔ دانشگاهی در پاریس شده. 
فعال تشکیلاتی بودن و اهل بحث بودن او را به‌ سمت‌وسویی سوق می‌دهد تا در کسوت سفیر ایرانی، به دفاع از میهن و اعتقاداتش برخیزد.
کتاب، مجموعه یادداشت‌های وبلاگی نویسنده بوده و به زبان محاوره نوشته شده که در ابتدا کمی آزاردهنده است و نثر ضعیف توی ذوق می‌زند اما هرچه جلوتر می‌رود، جذابیت محتوا بر نثر غلبه می‌کند، به‌قدری که می‌توان از آن چشم پوشید.
ازطرفی، کتاب زبانی صمیمی و ساده و لحنی طنزگونه دارد که خواندنش را لذت‌بخش‌تر می‌کند.
نویسنده با پاسخ دادن به سوالات و ابهاماتِ دانشجویان سایر ملل در مورد ایران، در واقع به پاسخ شبهاتی اعتقادی می‌پردازد. خودش می‌گوید:" من سفیر ایران بودم و حافظ منافع کشورم."
از زیباترین بخش‌های کتاب، رابطهٔ نیلوفر و امبروژا است؛ دوست آمریکایی نویسنده که بارقه‌هایی از نور را در وجودش حس می‌کند 🩵🌟
        

0

          این کتاب مجموعه‌ای از شعرهای نو، رباعیات، قطعه و مثنوی‌های نیما یوشیج است که به وصیت نیما توسط سیروس طاهباز تنظیم شده.

نیما یوشیج، پدر شعر نوی فارسی، با نوآوری تحولی بزرگ در ادبیات معاصر ایران ایجاد کرده. 
او بیشتر به مضامین اجتماعی و درونمایه‌های انسانی می‌پرداخت. توجه به مسائل جامعه و دردهای بشر در بسیاری از شعرهایش مانند "افسانه" و "ققنوس" دیده می‌شود. شعر "افسانه"، "خانوادهٔ سرباز" و "خانه سریویلی" داستانی تلخ و پررنج را نقل می‌کنند و  پتانسیل به تصویر کشیده شدن دارند. 
شکوه و شکایت، غم و اندوه، فضای تاریک، تلخ و سرد اشعار نیما از زمانه و جهانبینی‌اش نشأت می‌گیرد. انگار نیما این ذهنیت را داشته که باید با درد زندگی کرد. در شعری آورده [جز منی شوریده را که چاره نیست/ بایدم تا زنده‌ام در درد زیست (ص۳۵)]

همچنین او از طبیعت زادگاهش (یوش مازندران) در اشعار به‌عنوان نماد رنج و امید استفاده می‌کرد. گاهی از واژ‌ه‌های محلی مازندران برای القای حس و فضای خاص بهره می‌برد. 
نیما روستایی، صاف، ساده و بی‌شیله‌پیله بود. او نسبت به شهر بدبین بود. حتی در شعرهایش هم به دلخوری از شهر و اینکه در هوای کوهستان است اشاره می‌کند. مثلاً [زندگی در شهر فرساید مرا صحبت شهری بیازارد مرا (ص۳۲)] یا [خانه من جنگل من کو کجاست/ حالییا فرسنگ‌ها از من جداست/ بخت بد را بین چه با من می‌کند/ دورم از دیرینه مسکن می‌کند (ص۳۳)] 
نیما آدم گوشه‌گیر و تنهایی بود. توی شعرهایش تنهایی را به بودن در جمع ترجیح می‌داد. [بندهٔ تنهاییم تا زنده‌ام/ گوشه‌ای دور از همه جوینده‌ام (ص۳۰)]
  
زبان نیما ساده، روان و دور از تکلف‌های ادبیِ اشعارِ کلاسیک بود. نمادگرایی و ابهام هنری در شعرهایش نمود زیادی داشت. "مرغ آمین" و "خانوادهٔ سرباز" ازجمله شعرهای نمادینی هستند که مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی را دربر دارند.  

شعرهای نیما فرم و سبک متفاوت دارند و‌ قالب‌های سنتی را می‌شکنند. یعنی نیما درعین‌حال که از وزن‌های عروضی استفاده می‌کرد اما آن‌ها را با فرم جدید هماهنگ می‌کرد. او از طبیعت الهام می‌گرفت و از نمادپردازی برای انتقال مفاهیم بهره می‌برد. همچنین شعرهای نیما گاه با وزن‌های نامتعارف یا تغییرات در مصراع‌ها، وزن و آهنگی نو می‌آفرید.
نیما یوشیج با ترکیب سنت و مدرنیته، تأثیر بسیاری بر سایر شعرا گذاشت. او الهام‌بخش شاعران نوپردازی چون اخوان‌ثالث، فروغ فرخ‌زاد و سهراب سپهری شد.
✒️غیر از تحلیل شخصی، برای بخش‌هایی از یادداشت از اینترنت استفاده کرده‌ام.
        

12

          کتاب «دو دستی» سفرنامهٔ منصور ضابطیان به ژاپن در سال ۱۴۰۲ هست.
سفرنامه، روایت دست‌اول از مشاهدات عینی ضابطیان در سفر به شهرهای توکیو، یوکوهاما، کیوتو، اوساکا، کوبه، نارا و هیروشیما است.
ثبت تجربیات شخصی با جزئیات و عکس‌های مربوط به سفر به درک بهتر فضای ژاپن کمک کرده.
ضابطیان سعی کرده به جای جاذبه‌های توریستی کلیشه‌ای به جنبه‌هایی از زندگی ژاپنی‌ها بپردازد که معمولاً در رسانه‌ها کمتر دیده می‌شود. 
ازطرفی اطلاعاتی که ارائه می‌دهد بر پایهٔ مشاهدات هست و پایهٔ آماری ندارد. ضابطیان در خلال سفرنامه، ناخودآگاه به مقایسه بین رفتارهای اجتماعی دو فرهنگ ایران و ژاپن می‌پردازد. او به فرهنگ و باورهای ژاپنی اشاره می‌کند؛ خواندن دربارهٔ فرهنگ لمس کردن، احترام گذاشتن، وقت‌شناسی، غذا و چای خوردن، عقاید ژاپنی‌ها دربارهٔ کامی، دروازه و روباه جالب هست و دید خوبی به خواننده می‌دهد.  
او از تجربیاتش در هتل‌های کپسولی، حمام آبگرم اونسن هانایو، توکیویی که شب‌ها خواب ندارد و ربات بزرگ گاندام خاطراتی خواندنی نقل می‌کند.
اما گاهی هم خیلی گذرا از حضور در چهارراه شلوغ شیبویا و چراغ‌های آبی ژاپن می‌گوید.
همچنین برخی از اطلاعاتی که در سفرنامه آمده سلیقه‌ای بوده و ممکن است خواندنش برای خواننده جذابیت نداشته باشد؛ مثلاً آوردن کلماتی با دو هجای شبیه هم.
نسبت به سایر آثار ضابطیان، سبک روایی شخصی و شوخی‌های شیرین را در این سفرنامه کمتر می‌توان دید. شاید اگر سفرنامه بعد از سفری تفریحی نه به قصد نوشتن کتاب نوشته می‌شد‌، حال‌هوای بهتری می‌داشت.
آشنایی با فرهنگ ژاپنی می‌تواند درک‌ بهتری از انیمه‌ها، فیلم‌ها و کتاب‌های این کشور به خواننده بدهد. اگر ژاپن را دوست دارید یا علاقمند هستید از ریوکان و زاتاکو، کانجی، مجسمهٔ هاچیکو، محلهٔ آکی‌هابارا، موزهٔ اوریگامی، سوشی نیگیری، ساشیمی، ماکی، اوراماکی و تماکی بدانید، پیشنهاد می‌کنم کتاب را بخوانید.
من که با خواندن کتاب علاقمند شدم راجع به ایکیگای، کایزن و فلسفهٔ وابیسابی بیشتر بدانم. 
به طور خلاصه، بر مبنای ایکیگای باید هدفت را در زندگی پیدا کنی؛ هدفی ارزشمند که آنقدر محرک باشد که صبح‌ها به خاطر آن انگیزهٔ بیدار شدن داشته باشی. این هدف ربطی به رویا ندارد، به واقعیت و اهداف واقعی مربوط است؛ چیزی که هم توانایی انجامش را داشته باشی و هم غیرممکن نباشد. 
کایزن یعنی تمرکز روی اهداف کوچک و انجام ندادن کارهای خیلی بزرگ که خارج از توان هستند. 
طبق فلسفهٔ وابیسابی،‌این لحظه فقط همین حالا وجود دارد و دوباره نخواهد آمد پس بهتر است از ناکامل بودن به عنوان فرصتی برای رشد و قیام علیه کمال‌گرایی استفاده کرد.
        

35