معرفی کتاب خواندن در توالت اثر هنری میلر مترجم محمدرضا شکاری

خواندن در توالت

خواندن در توالت

هنری میلر و 1 نفر دیگر
2.8
5 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

6

ناشر
ققنوس
شابک
9786002783738
تعداد صفحات
71
تاریخ انتشار
1398/11/5

توضیحات

کتاب خواندن در توالت، مترجم محمدرضا شکاری.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خواندن در توالت

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به خواندن در توالت

یادداشت‌ها

          کتاب مجموعهٔ دو جستار کوتاه درمورد کتاب بود.
اولی: آن‌ها زنده بودند و با من حرف می‌زدند
دومی: خواندن در توالت

توی اولی هنری میلر میاد درمورد کتاب خوندن و نخوندن و همهٔ اینا کلی برامون روده‌درازی می‌کنه! با خیلی جاهای کتاب خندیدم و خیلی جاهاش بنظرم جای بحث داره. خوراک اینه که جمله‌هاشو بذاری جلوت و با دوستات درموردش حرف بزنی. که نظر تو چیه؟ واقعا باید به بقیه کتاب معرفی کرد؟ نظرت درمورد کتاب قرض دادن چیه؟ بنظرت چندتا اثر اصیل در دنیای ادبیات وجود داره؟ آدما چه حسی دارن که کتاب می‌خونن اصلا؟ و چیزهایی از این قبیل…
و دومی، اینطور شروع میشه:
«دربارهٔ کتاب خواندن موضوعی هست که به نظر من ارزش دارد درباره‌اش صحبت کنیم، چون با عادتی فراگیر سروکار دارد و تا جایی که من خبر دارم، درباره‌اش چیز زیادی نوشته نشده؛ منظورم خواندن در توالت است. بچه که بودم برای پیدا کردن جای دنجی که بتوانم کتاب‌های کلاسیک ممنوعه را ببلعم، می‌رفتم توی توالت. بعد از آن دوران، دیگر هیچ‌وقت توی توالت کتاب نخواندم.»
و بعد میاد یه روده‌درازی دیگه شروع می‌کنه و همهٔ اونایی که تو دسشویی کتاب می‌خونن رو مسخره می‌کنه و ایده اصلیش اینه که به دفعت همونقدر اهمیت بده که به غذا خوردن و وقتی مشغولشی، خب مشغول همون کار باش و حواس خودتو پرت نکن یا الکی بیشتر اونجا نشین. :)))) و حالا به انواع مختلفی میاد برای این موضوع مسخره‌بازی درمیاره و البته سعی می‌کنه همه این حرف‌ها رو خیلی جدی بزنه. :)) شبیه مطالعات علمی و خیلی خشک. :)) ولی در بطن خودش بامزه‌س. مخصوصا اونجایی که داره می‌گه شاید زنتون فرار کنه بره تو دسشویی و کتاب بخونه و شما… بذارید متن خودشو بیارم:
«اجازه ندهید عصبانیت بهتان مسلط شود. فقط بکوشید تصور کنید زنی آنجا روی کاسهٔ توالت نشسته که شما زمانی آن‌قدر دیوانه‌وار دوستش داشته‌اید که جز با او بودن در تمام عمر، هیچ چیز دیگری برایتان ارزش نداشته. به دانته و بالزاک و داستایفسکی حسادت نکنید اگر او آنجا با این ارواح گفتگو می‌کند. شاید داره انجیل می‌خونه! اون‌قدر اون تو مونده که لابد سر تا ته کتاب تثنیه رو خونده. می‌دانم. می‌دانم چه احساسی دارید. اما او انجیل نمی‌خواند و شما هم این را می‌دانید. احتمالا شیاطین، یا سرافیتا، یا کتاب زندگان مقدس نوشتهٔ جرمی تیلور را هم نمی‌خواند. ممکن است بربادرفته دستش باشد. اما چه اهمیتی دارد؟»

و خلاصه که اینطور. :)) اگه دوست دارید هفتاد صفحه پای صحبت‌های کتابی یک مغز دیوانه و ادبیاتی بشینین، توصیه می‌کنم. جالب بود.
        

20

          اگر فلاسفه می توانند از بیخ، اصل معرفت را مورد سوال قرار دهند، پس کتاب‌خوان ها هم می توانند راجع به «خواندن» بخوانند.
این کتاب را اول صوتی گوش دادم و بعد آنقدر جالب بود که قانعم کرد مکتوبش را بخرم و حتی یکی هم هدیه بدهم.(در صورتی عمق ماجرا را متوجه می شوید که بدانید من شدیدا آدم هدیه‌نده ای هستم و باید خیلی اتفاقات خاصی بیفتد که هدیه بدهم.) 

این کتاب از آنهایی است که خواندن را نه بعنوان امری تکنیکال و ملزوم به لوازم ذهنی خاص، بلکه خواندن را نزدیک به زیستن معرفی می کند‌ یعنی خواندن همانقدر قابل انجام است که مثلا چای نوشیدن. 
ترویج چنین ایده ای برای فضای ذهنی امروز ما، چه کتاب‌خوان ها و چه کتاب‌نخوان ها بشیار ضروری است. از یک سو، کتابخوان ها را قانع می کند که کار شاقی نکرده اند و از سوی دیگر کتابنخوان ها را دعوت می کند که «باور کنید یک لقمه کتاب است و دور هم می زنیم و تعارف ندارد».
و خلاصه فاصله ای که میان لحظۀ زیستن و لحظه خواندن در افراد وجود دارد از بین می رود و خواندن، ممکن می شود، همین!
من، بیشتر از اینکه طرفدار آثاری مثل «چگونه کتاب بخوانیم» ، که خواندن را مهندسی می کنند، باشم، به اینها علاقه مندم، نهایتا برای ترویج خواندن هم اینها هستند که ذهن های بیحوصله و نافرمان را به خواندن نزدیک می کنند. 
همین!
        

14

          یکی از اولین چیزهایی که با خواندن کتاب‌ها در نظرم تداعی می‌شود، تلاشی است که برای به دست آوردنشان می‌کردم. نه برای داشتنشان، این را یادتان باشد، بلکه برای در دست گرفتنشان. از لحظه‌ای که اشتیاق امانم را می‌برید، جلوِ رویم فقط و فقط موانع مختلف می‌دیدم. همیشه کتاب‌هایی که از کتابخانهٔ عمومی می‌خواستم بیرون بودند. و البته هیچ‌وقت پولی در بساط نداشتم آن‌ها را بخرم. گرفتن مجوز از کتابخانهٔ محلمان ــ آن موقع هجده نوزده سالم بود ــ برای امانت گرفتن اثر ضالهای چون اعترافات یک ابله نوشتهٔ استریندبرگ واقعاً ناممکن بود. آن روزها کتاب‌هایی که خواندنشان برای جوان‌ترها ممنوع بود، با ستاره‌هایی مشخص شده بودند ــ یک، دو یا سه ستاره ــ طبق درجهٔ بی‌اخلاقی‌هایی که به آن‌ها نسبت داده می‌شد. به نظرم چنین روالی هنوز پابرجاست. امیدوارم همین‌طور باشد، چون جز این نوع طبقه‌بندی و ممنوعیت احمقانه، اقدام بهتری نمی‌شناسم که اشتیاق آدم را برانگیزد.

آنچه که خواندید، چند خط اول کتاب #خواندن_در_توالت بود. موضوع اصلی کتاب، #خواندن و #مطالعه و شامل دو بخش با عنوان "آنها زنده بودند و با من حرف میزدند" و "خواندن در توالت" می شود.  بخش اول کتاب خیلی روان و خودمانی است که در آن نویسنده از تجربیات و اندیشه هایش درباره کتاب خواندن صحبت می کند. اما هرچقدر قسمت اول خواندنی است و به نظرم می شود بارها و بارها خواند و به آن فکر کرد، بخش دوم کتاب چنگی به دل نمیزند.

بخش هایی از کتاب

تا جایی که می شود کم بخوانید نه زیاد!

سخت ترین کار در زندگی این است که یاد بگیری فقط کار هایی را انجام بدهی که واقعا به درد آسایشت می خورد.

کتاب بی همتا کمیابند.

کتاب هایی که آدم در بچگی می خواند به آدم تحمیل می شود. خوش به حال بچه ای که پدر و مادر عاقلی دارد!

هرچه بیشتر می خواندم سختگیرتر میشدم. به نظرم هیچ کتابی به اندازه کافی خوب نبود.

کتاب یکی از معدود چیزهایی است که انسان‌ها از ته دل برایش احترام قایل‌اند. و آن انسان هرچه نیک‌تر باشد، راحت‌تر می‌تواند از محترم‌ترین دارایی‌های خود دل بکند. کتابی که بیهوده توی قفسه گذاشته شده، مهماتی هدررفته است. کتاب‌ها هم مثل پول باید مدام در جریان باشند. تا بالاترین درجه قرض داده و قرض گرفته شوند ــ هم کتاب‌ها هم پول! اما به‌ویژه کتاب‌ها، چون بسیار بیشتر از پول بیانگر مسائل‌اند. کتاب نه‌تنها دوست آدم است، بلکه برایتان دوست هم پیدا می‌کند. وقتی با دل و جان کتابی در اختیار داشته باشید، پربارید. اما وقتی آن را دست کسی بدهید پرباری‌تان سه برابر خواهد شد.
        

5