یادداشتهای علیرضا فتاح (44) علیرضا فتاح 1404/3/9 ناخلف حسام آبنوس 3.3 2 خیلی معمولی، نه قوت شگفتانگیز و نه ضعف چشمگیری. از آبنوس توقع کار خیلی بهتری داشتم. به گمانم جهان بزرگتر و عمیقتری دارد. جهان راوی و داستان سطحی، کوچک و کمی نامنسجم است. راویای که نه درک سیاسیای دارد و نه میخواهد که با مسائل سیاسی درگیر باشد، بر اثر تجربۀ شخصی تلخی احساس تحقیر میکند و باقی ماجرا. و تا صفحات آخر داستان، همچنان اصرار دارد که نمیخواهد به این مسائل فکر کند، اما روایت ذهنش وقتی که در فکر آنها میرود، کاملا تصنعی و ساختگی است. از هیچیک از شخصیتهای فرعی محرک بر این تفکر سیاسی هم هیچ عمق و حتی انسجام خلقیای نمیبینیم (به جز سرهنگ تقیانفر که در کنار تیمسار تنها شخصیتهای واقعی و مسئلهدار داستاناند). شاید آبنوس این کتاب را بر اثر تجربهاش از سربازی نوشته باشد و کاش تاریخمندش نمیکرد و حداقل به عصر پهلوی نسبتش نمیداد که اینقدر شعاری از آب دربیاید. حتی اگر داستان بیزمان میماند -و البته در نشر دیگری چاپ میشد- میتوانست رمان اجتماعی مهمی دربارۀ معضل سربازی اجباری و نظام تحقیر لشکری باشد. اما حالا این همه اشاره به شاه و فساد دربار و ارتش شاهنشاهی دارد که شخصیت اصلی هم هیچ نزاعی با آن تا پایان ندارد و فقط گاهی خیلی شعاری به سرش میزند که «مگه اعلیحضرت نمیگه من پدر این ملتم؟ پس چرا اون مردم بیچاره احساس نمیکنن شاه پدرشونه؟» اما بلایی که سر او میآید (و ماجرایی مبهم و پادرهوا باقی میماند) هیچ نسبت انحصاریای با آن دوران تاریخی و سیاسی ندارد و هرکه از کنار پادگانی رد شده باشد، میداند که وضعیت همیشۀ «نظام» است. با شناختی که از شخص نویسنده دارد، بسیار بعید میدانم، اما با این انتساب تاریخی کار بسیار شبیه به آثار سفارشی شده است. * بعد از سالها کتابی از سورۀ مهر خواندم و همچنان وضعیت ویرایش و چاپش اسفناک است! 0 15 علیرضا فتاح 1404/2/26 اردک وحشی هنریک ایبسن 3.9 14 ۱. اشتباه کردم که قبل از «عروسکخانه» (و شاید اشباح و دشمن مردم) این را خواندم. ۲. واقعا خواندن کتابهای نشر کارنامه حس ناب و لذتبخش مطالعه را به آدم میچشاند. ۳. مقدمۀ منوچهر انور مثل اکثر کارهاش تحسینبرانگیز بود. اما مقدمۀ اول دربارۀ ایبسن و اردک وحشی باید مؤخره میشد و مقدمۀ دوم دربارۀ زبان ایبسن و ترجمه، تنها مقدمه میماند. ۴. صلاحیتی در داوری زبان ترجمۀ انور (به اقتضای ترجمه بودن و نمایشنامه بودن) ندارم، اما رسمالخطش شلختگی دارد. ۵. مشخص بود که کار ایبسن شگفتانگیز بوده. مضمون هم که عالی. اما این سیاق از نمایشنامه به مذاق من ننشست. ۶. چطور ایبسن با زبان نروژی میتوانسته آن همه تأثیر در گسترش رئالیسم بگذارد؟ راجع به گسترش و سرعت ترجمه در غرب قرن نوزدهم هیچ نمیدانم. 0 18 علیرضا فتاح 1404/2/14 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 17 ادبیات مهاجرت ضرورت ایران جدید است (بیش از صد سال است که با انواع موجهای مهاجرت مواجهیم). ادبیات سیاسی هم نهتنها ضرورت، که مزیت رمان، بهخصوص در کشورهای جنوب مبارز، بوده و هست. آن همه کارهای درخشان مارکز و یوسا و بختیار علی و... اما اگر بگویم کار معروفی «مبتذل» است، نامنصفانه نیست. خدا بیامرزدش. در ادبیات مهاجرت ایران بعد از ۵۷، ما رسماً با نوعی خودارضایی مهاجرانه مواجهیم که در آن شخصیت اصلی نوعی قهرمان و نخبۀ تلفشده معرفی میشود که مبدأ و مقصد قدر او را نشناختهاند و همه به او بد کردهاند و حالا متوهم شده و به زوال میرود. این مضمون تکراری مثلا در «همنوایی شبانۀ...» رضا قاسمی عمق پیدا کرده و از این ابتذال بیرون آمده، اما معروفی در «فریدون...» همۀ بار جذابیت و خلاقیت را انداخته اولا به روی تکنیکِ -حالا دمدستی شدۀ- سیال ذهن که قبلتر با همین کیفیت در سمفونی مردگان پیادهاش کرده بود (و راستش همانجا هم به نظرم ضعیفتر از بقیۀ نویسندههای شاخص، از گلشیری و چوبک تا جوانهای سالهای بعد، بود) و ثانیا به روی فحش صریح به خمینی و خامنهای و لاجوردی و رجوی و آزرم. (به قول یارو، باید بهش گفت: آره، تو شاهو بیرون کردی!) حرفم این است که من اینجا چیزی بیشتر از فحاشی سیاسی و عقدهگشایی مطرودیت با اداهای فرمی روشنفکری اینجا نمیبینیم. + شخصیت سیاسی ایرج پخته و متین به نظر میرسد، اما معروفی حتی او را هم نتوانسته خوب پرداخت کند. ایرج دقیقا چرا و چطور کشته/اعدام شد؟ ایرج چرا هیچ اثری بر اسد ندارد؟ چرا ایرج اینقدر با بقیه اختلاف سنی داشت؟ + همۀ شخصیتها مطلقا تیپاند، به جز راوی. مادر، فریدون، اسد، سعید، امیر کمونیست و حتی عبدالناصر و رؤیا با آن همه ظرفیت داستانیشان. + سانسور، نه فقط سانسور سیاسی، که سانسور اخلاقی بیرویه و بیمنطق، مخاطب و نویسندۀ ایرانی را راستش عقدهای کرده. اروتیسم پدوفیل بیاخلاق راوی فقط اضمحلال او و قشرش را نشان نمیدهد؛ افکار مریض نویسنده است که ذوقزده شده که میتواند بدون سانسور بنویسد. (اروتیسم خوب و درست میخواهید؟ صحنههایی از سووشون، بعضی شعرهای شاملو و گاه اخوان. همه هم مال وقتی که این چیزها سانسور نمیشد، نه حالا که آغوش خواهر و برادر هم گاه ممیزی میشود.) 0 13 علیرضا فتاح 1404/2/7 مجمع الوحوش عطیه عطارزاده 3.2 12 عطارزاده به نظرم یکی از مهمترین نویسندههای زندۀ ایران شده. پرکار، اما دقیق و پخته. فنی، اما نه ادایی. حرف حساب داره و فرم تو دستش مثل مومه. نثر قاجاری راحت نیست. بعد گلشیری، تو نسل حاضر فقط شرفی خبوشان تو بیکتابی خوب درآورده بود. حالا عطارزاده هم این نثر رو عالی پیاده کرده. تسلطش به جزئیات تاریخ دورۀ کمتر خوندهشدۀ بعد از مشروطه شگفتانگیزه. و چقدر حرف عمیقی داره. استبدادستیزی پنجاه ساله تو این مملکت حرف مد روزه، اما کم کسی پیدا میشه بتونه جوری از روحیۀ استبدادی بگه که تازه باشه و عمیق. عطارزاده از پس این هم براومده. و چه تمثیلی ساخته! چه ایدۀ بکری! با چه جزئیات ظریف و دقیقی. عادت ندارم پنج ستاره بدم، ولی ۴.۵ هم راه داشت. کتاب میتونست کمی حجم کمتری داشته باشه. دهبیست درصد کمتر از حجم فعلی. ایدۀ کلی پیرنگ و ساختارش که عالی بود، اما پایانش میتونست ظریفتر نوشته شه. و ویراستاری شلختۀ چشمه کم بود، تازگیها تراز (جاستیفای) نکردن آخر سطرا رو هم به اداشون اضافه کردهن. 3 29 علیرضا فتاح 1403/5/5 اصحاب دعوا ژان راسین 1.0 1 ترجمه فاجعه است. ویرایش و چاپ هم. آنقدر که اصلا نمیتوانم جرئت کنم با آن اصل متن را قضاوت کنم. اما به نظر میرسد کمدی خنکی است در هجو نظام قضایی و قاضیان عصر نویسنده. 0 9 علیرضا فتاح 1402/12/25 آلوت امیر خداوردی 2.8 6 کمتر از توقعم بود. هجو بنیادگرایی برای نویسندهای که تحصیلات تخصصی در حوزهی دین دارد، میتوانست خیلی عمیقتر و جذابتر باشد. تلاش شده بود فضایی شبهفانتزی هم در کنار پیرنگ اصلی شکل بگیرد، اما خیلی رها و نیمهکاره و درهمریخته بود. استعارهها و تمثیلهای فضای ایران در دورههای متفاوت، با نام حکومت صفوی و نشانههای واضحی از وضع فعلی و تقلیدهایی از خاطرات اسدالله علم و... جذاب بود، اما انسجام کافی را پیدا نکرده بود. 0 5 علیرضا فتاح 1402/12/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 57 سزاوارش چهار ستاره یا حتی چهارونیم ستاره بود، اما رمانتیسم متن به مذاق من خوش نمیآید. توصیفات اضافه، جملات عاطفی بسیار، عبارات ذهنی محمل و اطناب متن (بهخصوص در نامههای پیش از عشق لوته) یا حوصلۀ بسیار میخواهد یا حس و حال شاعرانۀ جوانی و بلکه نوجوانی. ترجمه به نظرم بسیار عالی آمد، اما اهل فن و آلمانیبلدان باید نظر قاطع دهند. 1 14 علیرضا فتاح 1402/11/22 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 21 موتیفی، مضمونی تکراری، در ادبیات و هنر جهان هست که مردان اهل هنر عاشق زنان دیوانه میشوند و پابهپای آنها دیوانگی میکنند و به تباهی او تباه میشوند، همچون سرنوشت بسیاری از ما. معروفترین مثالش شاید صبحانه در تیفانی کاپوتی باشد و دختری از پروی یوسا و حتی تا حدی آناکارنینا هم الان به یادم میآید. معشوق شعر فارسی هم خیلی وقتها از این تصویر دور نیست. این هم از همان دسته و از معاصرترینها و بانمکترینهاش. ادبیات اروپا و بهویژه فرانسه انگار هنوز زنده است. 3 8 علیرضا فتاح 1402/11/22 سفرهای گالیور جاناتان سویفت 3.9 15 شاهکار است. خودمان را محروم کردهایم از خواندن این کلاسیکها. کتاب چهار بخش دارد. بخش اول ضعیفترین قصهاش است که حضور گالیور در میان لیلیپوتها را روایت میکند، همان ماجرایی که گالیور را با آن برای ما به ابتذال کشیدهاند. سه بخش بعدی، قصهی حضور گالیور در میان انسانهای غولپیکر، جامعهی دانشمندان انتزاعزده و سپس جامعهی آرمانی هویهنهنمها یا همان اسبهاست. کتاب بخش به بخش جذابتر میشود و در جامعهی اسبها به اوج میرسد. سفرهای گالیور هرچند تأثیری جدی بر ژانر فانتزی و علمیتخیلی داشته و اولین رمان پادآرمانشهری هم دانستهاندش، صراحتا هجویهای است بر سفرنامههای دروغآلود عصر اکتشافات. اصلا میتوان گفت همین «هجو» هنر بینظیر سوییفت است (دریغآمیز است که سوییفت را در جایگاه یکی از طنزنویسهای برتر جهان حداقل به ما ایرانیها معرفی نکردهاند). کتاب داستانی کاملا فلسفی است با نشانههای آشکار انتقاد فلسفی و سیاسی و اجتماعی. رذالت و حقارت نوع بشر را نشان میدهد و بر طبل عقل محض میکوبد، عقلی که آن را (بیش از همه در بخش سوم) از مباحثات بیهوده و انتزاعی نیز پرهیز میدهد. در واقع، در سه بخش اول بر سه جنبهی متفاوت از ویرانی بشر تأکید میکند و ویرانشهرهایش را به تصویر میکشد و در بخش آخر جامعهی آرمانیاش را نشان میدهد، جامعهی اسبهای فرهیخته که نوع بشر را حقیرترین و پلیدترین جانوران میدانند و آنها را به گاری میبندند، جامعهای که برای دروغ و بدی و خیانت هیچ واژهای ندارند. بخش سوم کتاب، جامعهی احمقانهی دانشمندان، به جهان امروز ما بیش از همهی بخشها طعنه میزند. از سوییفت خیلی کم ترجمه شده تاکنون. اما قصد دارم به سراغ همهی آثارش بروم. شد یکی از محبوبترین نویسندههایم. (آن نیمستاره را هم به خاطر همان بخش اول کم کردم.) 1 28 علیرضا فتاح 1402/11/13 اتفاق گلی ترقی 3.3 4 به نظرم از بهترین رمانهای بعد از انقلاب ایران است. رمانی سرراست، روان، پرقصه و دلنشین. قصهای واقعی از زندگی نسل مرفه تهرانی متولد دهۀ بیست و سی. بیشتر از اینها باید معروف میشد. 0 16 علیرضا فتاح 1402/10/27 از نابهنگامی حیات تا سترونسازی خیال محمدحسین دلال رحمانی 3.3 3 اغلب ایرانیانی که در حوزهی جامعهشناسی ادبیات مینویسند، مغلوب و مقهور نظریهاند و مقلد و مترجم حرفهای فرنگیها دربارهی ادبیات آنها که به هزار وصلهی ناجور همانها را به ادبیات فارسی میچسبانند. از همین جهت است که فکر میکنم دلال رحمانی کاری کرده است کارستان. مشخص است که بخش وسیعی از ادبیات داستانی معاصر را با دقت خوانده و به تحلیلی مستقل و عمیق و دقیق از تاریخ داستان معاصر فارسی رسیده است. شاید تنها دو نقص داشته باشد که در برابر کیفیت کار ناچیز است: یکی اینکه به آثار خارج از جریان اصلی ادبیات و جریانهای موازی کمتوجهی کرده (هرچند خود به این نکته اشاره کرده) و دیگر اینکه لحن و زبانش متأسفانه، طبق معمولِ اهالیِ علوم اجتماعی، از جنس همان آکادمیسینهای ترجمهزده است. امیدوارم کتاب بهخوبی خوانده و دیده شود. 0 11 علیرضا فتاح 1402/10/21 در سایه آفتاب: شعر فارسی و ساخت شکنی در شعر مولوی تقی پورنامداریان 4.0 1 برای امتحان با خود حضرتش خواندم. نگارشش کلافه کننده است بس که اطناب دارد. صد صفحه اول بدکی نیست، هرچند فهم مولف از پساساختارگرایی به شدت مشکوک است، اما همین هم میتواند برای کسی که میخواهد فهم دانشمندان ادبیات ایران را از این مقولات محک بزند، نمونه جالبی باشد. تفسیر مورنامداریان از تغییر مخاطب و حتی متکلم در مثنوی و غرلیات مولوی به نظرم جالب و کارامد است. 1 8 علیرضا فتاح 1402/10/21 مشروطه ی ایرانی ماشاء الله آجودانی 3.4 6 دقیق نوشته شده و جالب. همانطور که آدم از یک کتاب تاریخی تحلیلی امروزی میخواهد. اما بیش از حد یکسویه است. هنرمندانه بی انصاف است. و این بر حرفه ای بودن آجودانی میفزاید، اما حق جای دیگر نشیند! 4 4 علیرضا فتاح 1402/10/21 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 80 تکنیک روایت و آنچه میتوان رئالیسم جادویی ژاپنی نامیدش، نقطۀ قوتش بود. 0 1 علیرضا فتاح 1402/10/21 مغنی اللبیب جلد 1 عبدالله بن یوسف ابن هشام 4.3 1 اولش تاریخ زده ام مهر ۹۱. حالا شد تا اسفند ۹۳. دو سال و نیم. طبق سنت، همان باب اول و رابعش را خواندیم فقط. و خسته کننده است آن باب اول دانشنامه ایش و این باب رابع تکراری و شذوذی اش. اما بیتهاش، و تفاسیر دقیق و جالب نحویش از آیات قرآن، جذابش میکند و آن خستگی را کنار میزند. امیدوارم روزی حوصله کنم خودم آن بابهای انگار هرگز نخوانده اش را هم بخوانم. 0 1 علیرضا فتاح 1402/10/21 عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک، یا، از این قطار خون می چکه قربان! حسین مرتضاییان آبکنار 2.9 12 یک داستان ضعیف چرا با آنهمه هیاهوی سیاسی میتواند این همه شهرت و مقبولیت به دست بیاورد؟ تنها فرض خوشبینانه م اینست که در نیمه اول دهه هشتاد، روایت سوررءال و قسمتهای سیال راوی خواب، کمسابقه و جالب بوده، که باز در این صورت هم باید افسوس خورد بر حیرتزدگی همیشه داستان نویسی معاصر. 0 8 علیرضا فتاح 1402/10/21 ادب الهی: مبانی تربیت، سلسله جلسات اخلاق و معارف اسلامی حضرت آیت الله العظمی حاج آقامجتبی تهرانی (ره) جلد 2 مجتبی تهرانی 4.6 4 بیشتر از جلد اول دوستش داشتم. مبنای ین جلد هم آیۀ "یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا" است. در بیست و پنج جلسه. 0 4 علیرضا فتاح 1402/10/21 سلیمان بابا سلیمان محمدحسین تهرانی 4.4 3 وای این کتابه!!! این کتاب نقطۀ آغاز کار بازیگری تئاتر من بود و گمانم -با این که تجربۀ موفقی بود- آخرین تجربهام هم. در مهدکودک ایمان شیراز (نزدیک پل حر) در حوالی سالهای ۷۴-۷۵. چند نوبت هم اجرا داشتیم گمانم. و بنده نقش سلیمان را ایفا میکردم و شاید از همان زمان بود که خوابآلودگی در من عمیق شد! به هرحال بازیگری سختیها و آثاری دارد. من نقش سلیمان را بازی میکردم و یکی از دخترهای خوشکل و بامزۀ کلاسمان هم نقش هدهد. عکسهایی از این هنرمندی تاریخی تا چند سال پیش در آلبومهای کودکیام موجود بود، اما دربارۀ اینکه این اسناد تاریخی هنوز وجود دارند یا نه، در تحقیقات اولیه، هنوز به اطلاعات کافیای برنخوردهایم. خدا بیامرزد منوچهر احترامی را. اغراق نیست اگر بگویم بیشترین تاثیر را در خردسالی نسل ما نوشتههای همو با نام گمشدۀ نویسندهشان داشتند. 0 1 علیرضا فتاح 1402/10/21 مکتب در فرایند تکامل: نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین سید حسین مدرسی طباطبایی 4.1 6 این همه بلبشو بر سر این کتاب را اصلا نمیفهمم. مسأله گمانم تنها عامیانه دیدن دین است، که با فهم تاریخی هیچ ارتباطی ندارد. انسان عامی اگر تاریخ هریک از عقایدش را برایش بگویند، از آن عقیده رویگردان میشود. او نمیفهمد که حقیقت هر باور، فراتر از تاریخ است که تنها در آن نمود مییابد، نه بود. از حاشیه بگذرم. کتاب عالی است. و البته باید تذکر داد که عالی بودن کتاب، هم از کمکاری و بیتوجهی علمایی به چنین پژوهشهایی است. در هر بخش از کتاب تأسف خوردم که چرا چنین پژوهشهایی پیش از این و در خود سرزمینهای شیعی نباید انجام و منتشر شود! بخشهایی از کتاب، مو بر تنم راست شد که به راستی اگر تو در آن زمان بودی، چه میکردی؟ میتوانستی از این پردۀ قطور تاریخ و معاصرت بگذری و حقیقت را به حقش دریابی؟ نویسنده بارها در کتاب یادآوری کرده است که این اثر یک پژوهش تاریخی است درباب نظر جامعۀ شیعه نسبت به امامت و ائمه، نه حقیقت این امر، نه مطلوب خود آن حضرات، بلکه آنچه بدنۀ جامعۀ شیعه نسبت به این مسأله فکر و رفتار میکردهاند. کتاب مملو است از حکایت تردید یا حتی بعضا خیانتهای یاران و اصحاب ائمه در زمان خود آن ائمه، و همچنین باورهای غلط آنان درباب آن مسأله. و همین، عذابگاهی میتواند باشد برای ما که نادانسته در چه فتنی ممکن است افتاده باشیم. تسلط و تتبع جناب مدرسی در میان منابع بسیار تحسینبرانگیز است. و البته بعضی خطاهای روشی را منتقدان فراوان این کتاب، به حق و ناحق، تذکر دادهاند. اما امری که بیش از هرچیز انتقاد مرا برانگیخت، دیدگاهی بود که نویسنده از سر مقابله با اهل غلو، نسبت به بسیاری از احادیث مطرح کرده بود. مقابلۀ اینچنینی با غلو - که نمونۀ مشهورش را در کتاب استاد نویسنده، شهید مطهری علیه الرحمه، در حماسۀ حسینی میبینیم - همیشه منجر به دیدگاههایی افراطی در مقابل و طرد بسیاری از احادیث و باورهای عمیق باطنی شیعه شده است. قصۀ مکرر این سو و آن سوی بام! هرچند این نویسنده و آن استاد شهید هردو بسیار سعی دارند در میانۀ بام بمانند. ... من همچنان در اسفم که چرا چنین کارهایی را خود در همین سرزمینها نمیکنیم. خدا خیر دهد به جناب مدرسی و این اثر را از چنگ منافقان و جاهلان، همان اندکی هم که هست، دربیاورد. 0 2 علیرضا فتاح 1402/10/21 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.8 111 "هلیا! من هرگز نخواستم که از عشق افسانه یی بیافرینم؛ باور کن! من میخواستم که با دوست داشتن زندگی کنم -کودکانه و ساده و روستایی. من از دوست داشتن، فقط لحظه ها را میخواستم. آن لحظه یی که تو را به نام مینامیدم..." صفحات ۶۷-۶۸ سانتیمانتالیسم. دوست نداشتم این را. و البته همچنان نادر ابراهیمی برایم عزیز و سخت بزرگ است. خواسته داستان بنویسد و البته داستان در این شدت سانتیمانتالیسم درنمیگیرد. تنها میماند جمله هایی شبه حکیمانه (مثل آنچه قبلتر از کتاب نقل کردم) که نادر ابراهیمی خوب مینویسد آنها را -و البته باز اینجا نه به خوبی یک عاشقانه و چهل نامه که آنها محصول دوران میانسالی و پیری اند- و جمله های عاشقانه لوسی (مثل نقل بالا) که البته در جای خود بسیار هم زیبا اند. اما نوشته با این دو داستان نمیشود. ضمن اینکه من از نویسنده یک عاشقانه و چهل نامه -که آنها را حماسه عاشقانه میخواند- توقعی دارم که چنین داستانی که راوی اندوه و افسوس بر عشقی عادی و شکست خورده است بسیار پایینتر از حد آن است. همین جمله های زیبا هم اگر نبود، یک ستاره میدادم به این کتاب. این را هم نخواندم، شنیدم. :-) 0 0