یادداشتهای مهدیه دستجردی (13) مهدیه دستجردی 1404/4/18 زخم شیر صمد طاهری 3.4 28 این امتیاز را بخاطر زبان و قلم زیبای نویسنده، خصوصاً در توصیفات و شخصیتها، دادم. این کتاب مجموعهای از چند داستانِ «تلخِ» کوتاه است. داستانهایی که پس از مطالعهشان، سوزش خراشی را روی قلبم احساس میکردم. وجه اشتراک همگیشان این بود که پایان داستانها، باز بود. یعنی گاهی هرچه فکر میکردی به یک نتیجه واحد(نه لزوماً دلخواه) نمیرسیدی. دلم میخواست در مورد بعضی شخصیتها بیشتر بدانم و سرگذشتشان عین کف دست برایم روشن باشد؛ که نبود. (کمیِ نیمی از ستاره های امتیاز بهمین علت بود.) 0 9 مهدیه دستجردی 1404/4/4 از دو که حرف می زنم از چه حرف می زنم هاروکی موراکامی 3.8 76 تعریف و تمجیدهایی که از این کتاب شده بهنظرم پوچ است. نمیدانم چطور ۳.۸ امتیاز گرفته. کتاب در مورد نویسندهای ژاپنی است بنام «هاروکی موراکامی» . یعنی خود موراکامی آمده است و از خودش گفته. اگر بپرسید از چی دقیقا؟ میگویم: بسیار از دویدن چند خطی از حرفه نویسندگیش مقداری از شنا و دوچرخه سواریش و این اعمال را با جزئیاتی حوصله سر بر توضیح داده که فکر کنم تنها برای کسی که به دو علاقمند باشد، شاید دانستنشان شیرین بیاید. بشدت پای این کتاب خسته شدم و تند و تند ورق زدم و خواندم، تا تمام بشود. هدف از کتاب شاید همین باشد که نویسنده خواسته بگوید: «من پرتلاش و با انگیزه و اراده ام و پیری مقداری در من اثر داشته.» ابداً توصیه نمیکنم و شاید سراغ دیگر کتابهاش نیز نروم. 0 31 مهدیه دستجردی 1404/3/31 قیدار رضا امیرخانی 4.0 144 کتاب در مورد گاراژ داریست که راه و رسم و مسلک خودش را دارد. کارهایی میکند که از عهده یک آدم معمولی برنمیآید. درویس مسلک و پولدار است و کرور کرور آدم، شیفتهی مرام و معرفتش هستند. جملاتش برای منِ خواننده سخت خوان و گیج کننده بود. (بقول قیدار فهمم بیجک گرفت) ریتم داستان کُند بود و موقع خواندنش اذیت میشدم. در واقع چون جزء کتابهای نیمه خواندهام بود؛ خودم را وادار میکردم تا به پایان برسانمش. به قول قیدار: «حق؟» :) 0 25 مهدیه دستجردی 1404/3/28 آمیخته به بوی ادویه ها مریم منوچهری 3.6 17 کتاب مجموعهی چند داستان است که همگی در حال و هوای جنوب رقم میخورد. شیرین است بخاطر لهجهی گرمِ جنوبی و توصیفاتِ جدید و دلنشین؛ وتلخ است بخاطر غمِ داستانهایی که روایت شده. داستانها برایم زیبا بودند و زیبا نوشته شده بودند امّا گاهی حرفشان را نمیفهمیدم. پایانبندیشان برایم گنگ بود. انگاری نیاز داشتم زودی تمام نشود و بیشتر برایم بگوید و من بیش از چیزی که ذهنم برداشت کرده، بفهمم. انگار دنبال نقطهی روشنی بودم که بهش نمیرسیدم و تصویری تار دستگیرم میشد. 0 14 مهدیه دستجردی 1404/3/27 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 121 کتاب از زبان پسربچهای سیزده ساله ست، که دز ذیل بیانِ داستان دلدادگی او، به خانوادهای میپردازد که بر نسل (پوشالی) خود مباهات میکنند. اگر بخواهم ... ۱.طنز (برای من) مبتذل را ۲. فساد و زشتیِ رفتار تک به تک افراد را ۳.نقش منفعل زن و متمرکز بودن داستان حول محور جسم زن را ۴. پرداختن به موضوعات جن.سی در قالب سانفرانسیسکو و لوسآنجلس را ۵.طولانی شدنِ بیهوده برخی از ماجراها را در نظر نگیرم آن وقت میتوانم نویسنده را بخاطر نوشتنِ داستانِ سرّی و مخفی از زبان راویای بینام و در محلهایی که غالباً پشتِ پرده و در خفا بودند، ستایش کنم. 0 10 مهدیه دستجردی 1404/3/10 سعادت زناشویی لی یف نیکالایویچ تولستوی 3.9 49 احساسات متناقضی را در طی این کتاب تجربه کردم. دختری روستایی و کم سن و سال، عاشق مردی میشود که حدود ده سالی از او بزرگتر است. ماجرای این عشق و عاشقی بسیار معمولی امّا قابل درک است. کتاب قرار نیست شمارا با اتفاقی شگفت زده کند و توی پَرِ کسالتتان بزند. بسیار توصیف میکند که گاه بیش از دو صفحه طول میکشد و دلتان میخواهد دست ببرید و چند برگهای را از کتاب جدا کنید تا بفهمید «خب بعدش؟»؛ یا حتّی چند بخش ابتدایی کتاب را فقط با افکار و عادات دخترک سر میکنید که اعمالش بسیار برایتان قابل حدس میشود. تولستوی مسیحیست و این باور را آنقدر پذیرفته که در این کتابش نیز همچون سایر کتابهاش، رد و بویی از دین و مذهب به چشم میخورد. این برایم جالب بوده همیشه. امّا بنظرم چیزی که در این کتاب ارزش خواندن داشت درک احساسات ماشا و سِرگی میخائیلیچ بود. انگار میشد پس از چند صفحه همراهشان بودن، درد و رنج را در وقایع مختلف از بطنِ وجود آنان چشید و درک کرد. سِرگی میخائلیچ نوعی عشق را پذیراست که با آرامش و سادگی همراه است و ماشا بعد میفهمد این آرامش و سادگی برای او معنایی ندارد و دلش شور و هیجان میطلبد. شور و هیجانی که مقتضای سن اوست. سادگی از نظر او سهل گرفتن روزگار و گذراندن آن بدون تکلف است؛ در حالی که سرگی میخائیلیچ سادگی را در کارهای ساده میبیند. این تفاوت نگاه بسیار قابل لمس بود. عبارات و دیالوگهایی که گاهی حرف دلشان را افشا میکرد، بسیار بر دل مینشست. اگر کسی میخواهد این کتاب را بخواند؛ حتماً سراغ نشر و ترجمهی خوبی را بگیرد، چون احتمال میرود داستان توسط مترجمِ بد، تباه شود. که خب حیف است ... انتهای داستان گرچه باب میلم نبود امّا با روند داستان همخوانی داشت. قسمتی از کتاب را در تصویر زیر قرار میدهم تا متوجه منظورم بشوید. 0 5 مهدیه دستجردی 1404/3/9 مهمانسرای دو دنیا اریک امانوئل اشمیت 4.0 30 کتاب در حد و اندازهی خودش جالب بود. همانطور که از اسم کتاب مشخص است، این کتاب دربارهی فضاییست ما بین زندگی و مرگ که در آن حالت افرادی با یکدیگر دیدار دارند و به آگاهیهایی دربارهی خود و دیگرانِ اطرافشان میرسند. گاه آنجا بودنشان همراه با تغییری مثبت خواهد بود و گاه هیچ تغییری ایجاد نمیشود؛ تا اگر به زندگی برگشتند آدم دیگری بشوند. این نمایشنامه پر بود از جملات عمیق که ناگهان آدم را به فکر وامیداشت و شک میبرد که آیا کتاب وعظ است که میخواند یا یک نمایشنامه معمولی؟! بهرصورت برای یکبار مطالعه کتاب خوبیست. 0 19 مهدیه دستجردی 1404/3/7 خواب در باغ گیلاس ازهر جرجیس 4.1 2 جذاب نبود. تلخ بود امّا به هوای اتفاقی تا تهش را خواندم. کتاب دربارهی مردی بود عراقی با نام «سعید یانسن» که بخاطر مسائل و مشکلاتی که در کشورش گریبان گیرش شده بود، به نروژ مهاجرت میکند و زندگیِ درخور، در دامن غربت را به لقای وطن میبخشد. او همچنان که از زیست روزمرهاش در نروژ میگوید، از پدری که هیچگاه چهرهاش را ندیده نیز میگوید و همان پدر او را از دل غربت بیرون میکشد و به دل بغداد باز میگرداند. داستان به مهاجرت و مصائبش و وطن نویسنده و دردهاش پرداخته و در این پرداخت موفق بوده. شخصیت داستان که دوز مصرف کتامینش بخاطر سردردهای بیامان بالا بوده؛ درگیر توهماتی نیز هست که این توهمات گاه انقدر ادامه دار میشود که خواننده را به باور میرساند و بعد باور را ناگهان در هم میشکند. 0 3 مهدیه دستجردی 1404/3/5 تاریخ با طعم زغال اخته یوسف قوجق 4.0 8 تا حد قابل توجهی لذت بردم امّا به آن انتقاداتی نیز دارم. کتاب دربارهی دو نوجوان بود که با کل کلهایشان زیر سایهی دو درخت مدرسه برای خود طرفدار جمع میکنند. این کل کلها به جایی میرسد که تاریخ زمان رضاشاه را بیان میکنند(خوبیها&بدیها). کتاب اطلاعات تاریخی مفیدی را با زبانی "تقریباً" ساده و قابل فهم بیان میکند و اگر کسی بخواهد خلاصهای مفید از آن زمان بخواند؛این کتاب پیشنهاد خوبی است. و امّـــا انتقادات .. اشخاص این کتاب ابداً لحن نداشتند و اگر هرکدامشان را رها میکردی به زبان کوچه بازاری سخن میگفتند. استفاده از ضرب المثلها بسیار زیاد و کلافه کننده شده بود. اگر این بکاربردن ضرب المثل فقط برای یک شخصیت بود؛ میشد گفت که لحن او بوده، ولی این عبارات در همهی کاراکترهای داستان استفاده میشد. فکر نمیکنم این کتاب برای اکثریت قشر نوجوان مناسب باشد. گرچه سعی شده بود با زبان ساده وقایع تاریخی را بیان کند، امّا آنقدر هم ساده نبود که یک نوجوان متمایل شود کتاب را دست بگیرد و تا انتها زمینش نگذارد. 0 3 مهدیه دستجردی 1404/3/2 ارباب و بنده لی یف نیکالایویچ تولستوی 3.7 45 انتظار اثر بهتری را میکشیدم. داستان در مورد مردیست با عنوان ارباب و دهقانی با عنوان بنده، که کنار یکدیگر روزگار میگذارند و قرار است در مسیری همسفر باشند. تولستوی در این کتاب از تغییر حرف میزند. تغییر رذیله به فضیلت، تغییر بدی به خوبی و خواسته با ماجراهای میانش انسان را بر نتیجه آن قانع کند. هرچند توصیفات گیرا و جذاب بود امّا همچنان تغییر برای من ناگهانی بود و نفهمیدم چرا باید چنین انسانی ناگهان از خود عبور کند و به فکر دیگران نیز بیوفتد. 0 3 مهدیه دستجردی 1404/3/2 مرگ و مرگ کینکاس خورخه آمادو 3.9 9 نه تصویر جلد و نه اسم کتاب، این را به من منتقل نمیکرد که ممکن است انقدر لذت ببرم کتاب در مورد شخصیت مردی هست که از دو زاویه متفاوت دیده میشود. یک زاویه مربوط به خانوادهست که هر آنچه از پدر رویایی خودشان انتظار داشتند را به «مُرده» یا همان «ژواکیم سوارس داکنیا» نسبت میدهند و دیگر زاویه مربوط است به دوستانش که شخصیت حالِ حاضر «کینکاس» را ستایش میکنند و برای شخصیت او گریه و زاری سر میدهند. حالا «مُرده» کدام است؟ اولی یا دومی؟ نحوه مرگ او، آنچه را که او میخواسته باشد را آشکار میکند. 2 4 مهدیه دستجردی 1404/3/2 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 130 انتظار کتابی را با پایان شگفت انگیز میکشیدم بهمین دلیل با دقت فراوانتری سطر به سطر را دنبال میکردم؛ منتها آنچنان که انتظارش را میکشیدم نبود. کتاب در قالب یادداشت های ریز و درشتی نوشته شده، در مورد آدمکشی است که چند سالی میشود بازنشسته شده و حالا دنیا دارد با آلزایمر و زوال عقل او را تنبیه میکند. چون کتاب از زبان خود این شخصیت بیان میشود؛ نثر گیج کننده هست و نمیتوان حقیقت را از بین جملات بیرون کشید. جملاتی فلسفی در کنار و گوشه کتاب نوشته شده است که بنظرم گاهی وصله ناجوری بود. 0 6 مهدیه دستجردی 1404/2/28 دیار اجدادی فرناندو آرامبورو 4.6 15 تا بحال در کتابی نخوانده بودم که نویسندهای بیاید و هم از زبان قربانیان یک حادثه بگوید و هم از بانیان آن. بدون آنکه بخواهد حق را به یکی از دو گروه بدهد. نتیجهگیری در این داستان کاملاً بسته به نگاه مخاطب دارد. این کتاب حالات دو خانواده را روایت میکند که در گذشته، بسیار با هم صمیمی بودند. «یکی» از این دو خانواده به تبع تغییر عقیدهی(مبارزاتی) یکی از فرزندانشان، رفته رفته رفتارشان تغییر میکند، بحدی که دوستان صمیمیشان را کنار میگذارند و با آنها دشمن هم میشوند. البته هر کدام از شخصیتهای داستان ماجرای خود را دارند که بهرکدام بطور جداگانه پرداخته میشود. رفتار افراد درون داستان با شخصیتشان کاملاٰ همخوانی دارد. دیدن دو سویِ ماجرا و آنچه در دلهاشان میگذشت «بواسطه ی زاویه دیدِ داستان»، بسیار خواندنی بود. البته زاویه دید پراکنده بود، گاهی دانای کل، گاهی اول شخص و ... . با این وجود اصلا به سیر داستان لطمه ای وارد نشده بود. اینطور گمان میکنم که نکته ی کلیدی داستان همین یک جمله باشد: «آیا ارزشش را داشت؟» 1 3