یادداشتهای کوثر یوسفی (29) کوثر یوسفی 1404/3/13 توقف ممنوع حسن محمودی 2.5 1 در مسیر دو ساعته خوانده شد،برای یادآوری برخی صحبت ها خوب بود همین؛ ۱۳ /۳ 0 4 کوثر یوسفی 1404/3/6 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 5 کتاب حوالی ساعت یک بامداد تمام شد سه فصل آخر جان آدم را میگرفت درست شبیه زمانی که کسی دو دست گلویت را چسبیده، بغض کردی و حتی گریه هم راه نفست را باز نمیکند . به شدت تلاش و پشتکار شهید و البته درک فوق العاده همسر ایشان غبطه خوردم شاید اگر جای هرکدام از شخصیت های داستان بودم اینطور عمل نمیکردم که هیچ غر هم میزدم (!) قوی تر از شهید گمانم همسر شهید و قهرمان تر از او هم همسرش هست چون در تمام مدتی که همسرش نبوده امور خانه را به دوش کشیده بعد شهادت هم حواسش به فرزندانش بوده و شاید بین داستان ها و قهرمان های داستان ها کسی از آن «زن» اسمی هم نیاورد حق با شهید بلباسی است در وصیت نامه اش اینطور نوشته بود که اگر این خانم نمیبود من به اینجاها نمیرسیدم . همین؛ خرداد ۱۴۰۴ سومین کتاب از نمیدانم چندمین کتاب امسال 0 11 کوثر یوسفی 1404/1/28 دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد آنا گاوالدا 3.1 19 اینکه در چه حال روحی بودم که این عنوان مرا گول زده خدا میداند اما آنقدر سخت خوانده شد آنقدر سخت خوانده شد که از باور شما به دور است (!) اگر کلاسهای پنجشنبه جمعه شروع نمیشد و من با زمان طولانی بیکاری در مترو مواجه نمیشدم لابد این کتاب تمام نمیشد. حس دو سه جمله از دیالوگ عاشقانهها کتاب شبیه نسیم بهاری به صورت داغ شده از کلافگیم بود (!) با این کتاب هیچ جوره نساختم شاید شما بسازید ولی با گروه خونی من جور نبود دومین از نامعلوم سال چهارم ۲۸ فروردین ۴/مترو/تهران 0 4 کوثر یوسفی 1404/1/17 شاید پیش از اذان صبح احمد یوسف زاده 4.0 6 تاخیر قطار جبر نشستن در سالن انتظار و شنیدن صدای آدمها و خواندن کتاب را بر من تحمیل کرد یک گروه نوجوان سرحال آمدند. به محض ورود خانواده با گل به استقبال آنها آمد فکر میکردم از کربلا آمدند انرژی زیادی داشتند حالا اگر از کربلا نیامدند قطعا از یک سفر زیارتی آمدند دلم برای این دبیرستان خودم که در انجمن بودم بی اندازه تنگ شد کتاب را باز کردم یک مقدارش مانده بود خواندم دوباره دلتنگ شدم برای صدای که نیست چهره ای که نیست و آدمی که امسال ششمین سال نبودنش بر ما میگذرد یادآور اینستا چند روز پیش پستی که زمان سیل جنوب در اینستاگرام منتشر کرده بودم را به من یادآوری کرد یادم آمد جز آخرین تصاویر و مصاحبه های او در جمع مردم بود حق با یوسف زاده است اصلا او تکرار نمیشود به هیچ عنوان و هرگز من با او موافقم که هیچ آدمی به تو شبیه نشد یک جای کتاب قلبم را آتش زد اینطور نوشته شده بود که : تو از شصت سالگی عبور کرده بودی، قبول کن کوه ها هم فرسایش دارند، چهل سال مبارزه کم نیست کاش قبول میکردی که کوهها هم فرسایش دارند اما تو هیچوقت نخواستی ماهی باشی همیشه میخواستی نهنگ باشی ! میخواستی برای خدا بهترین باشی و خب مثل همیشه موفق ترین بودی یک جای کتاب یوسف زاده نوشته بود روز تدفین شما اینطور با خودش زمزمه میکرده فلک داد و فلک صد داد و بیداد فلک تخت سلیمان داد بر باد سلیمانی که حکم بر باد میکرد خودش میدید که تختش میبره باد مرثیه از این غمگین تر نمیشد و باز هم حق با یوسف زاده بود حالا دارم به حرفت فکر میکنم گفته بودی من سیاستمدار یا تئورسین نیستم من یک سربازم! صدای گریه دخترکان مرا به میدان میکشد راستش یا صدا را نداری یا من نمیبینمت خیلی وقت است صدای گریه سرزمینی که عاشقانه دوستش داشتی قطع نشده کاش میشد که تو با معجزه ای برگردی، همین؛ ۱۷ فروردین ۰۴ این کتاب هدیه الهه عزیزم در تاریخ ۱۷ اسفند است یادداشتی که برایم گذاشته هم بسیار عزیز و دوست داشتنی است 0 5 کوثر یوسفی 1403/11/24 عایده محبوبه السادات رضوی نیا 4.2 10 با عایده از صفحه خانم شریف آشنا شدم . حوالی شهادت سید که عایده برای رونمایی از کتاب به ایران آمده بود کتابی که درباره پسر او یعنی علی است، خبر شهادت پسر دومش را نیز میدهند . این کتاب را در عید مبعث با کد تخفیف ۳۰ درصدی هدی خریدم . متن کتاب روان و کشش داستان بسیار زیاد بود . دوست داشتم کنارش حاشیه نویسی میکردم جدیدا از کتاب زیاد خواندن ترسم گرفته دلم میخواهد لای سطرهای کتاب غرق بشوم و درباره اش فکر کنم و یا حتی بنویسم . بگذریم .... حین خواندن کتاب یاد دو نفر دائم همراهم بود. شخصیت شهید علی و شیطنتهای مکررش عجیب غریب مرا یاد خواهرم می انداخت مخصوصا که هم سن هم هستند اصلا هر کار شهید را عایده در کتاب تعریف میکرد یاد خواهرم می افتادم چون دقیقا عینا همین رفتارها را در او دیدم و از همه مهمتر قلب بزرگ و پر محبتی که علی داشت را در خواهرم نیز دیدم و به آینده و عاقبت خوش او امیدوارتر از خودم هستم . گاهی وقت ها ما در ظاهر کار گیر میکنیم غافل از اینکه عمق نیت اهمیت بالاتری دارد . نکته دیگری که در کتاب نظرم را جلب کرد اهمیت بسیار زیاد این شهید به مادرش بود و واقعا مامان ها کلید همه کارها هستند بدون بروبرگشت (!) در زمان بارداری عایده وقت زیادی برای فرزندش میگذاشت و بنظرم جواب همه اینها را خدا با شهادت علی به او داد :) بقول علی خدمت به خلق خودش عبادت است و البته بحث محبت کردن به هم دیگر که بقول علامه خلاصه دین اسلام محبت است واقعا واقعا واقعا درست میگوید سر زدن به همدیگر حال همدیگر را جویا شدن کمک کردن ، خنداندن ( سر اینکه علی کجا بخوابد دعوا میشده چون ایشان بشدت مزاح میکردند ) و خیلی خصوصیات رفتاری دیگر خودش آدم را اندازه یک نماز شب جلو می اندازد که همه اینها را علی داشت . علی یک جوان ۱۸ ساله بود شبیه خیلی از جوانهایی که ما میبینیم بامرام و با معرفت و تا بینهایت مهربان و با محبت کسی دلش را داشته باشد شهادت سراغ آدمهای به ظاهر معمولی هم زیاد رفته :) اما درباره عایده نمونه ای از الگو سوم زن مسلمان ، که مقاومت و صبوری و نحوه تربیتی او رشک بر انگیز بود . مادری که سعیش بوده در دل فرزندش شجاعت و انگیزه جنگیدن با کفر مطلق باشد . کتاب را خیلی دوست داشتم . کتابهایی که خیلی دوست دارم دلم نمی آید به کسی بدهم اما بنا به علت هایی این کتاب را هدیه خواهم داد . ۲۴ بهمن ۳ 0 8 کوثر یوسفی 1403/11/19 برادر من تویی داود امیریان 4.3 46 ٫ خواندنی ترین کتاب ممکن بود که شب جمعه روزیم شد داستان در عاشقانه ترین حالت خودش بود خواندن دلاوری ها و جنگاوری های حضرتش در کنار این عاشقانه ها جذابیت و کشش داستان را برایم چند برابر کرده بود مخصوصا قسمت رزم ایشان با شعشعه و فرزندانش را خیلی دوست داشتم اینکه میگویند برای امام زمانتان باید شبیه عباس (ع) باشید بنظرم به عدم واقعیت نزدیک تر است گمان میکنم در دنیا هیچکس عباس نمیشود، همین؛ برادر من تویی :) ۱۹ بهمن ۰۳ 0 7 کوثر یوسفی 1403/11/18 ویرانه های من ؛ جستارهایی درباره ی روان رنجور و آدم ها محمد طلوعی 3.4 18 جستار اول درباره تنهایی؛ درباره اینکه آدمهای که تنهایی را دوست دارند افسرده لزوما نیستند انگیزه کافی برای زندگی کردن و کار کردن دارند اما آیا این تنهایی تنبیه درونی است؟ تنبیه بیرونی و جامعه است؟ یک حس خوب انتخابی است یا چه ؟ اما آخر حق با آقای روانکاو بود :) وقتی برای نویسنده دیدن مادرش را تجویز کرد اینجا بود که تنهایی برایش رنگ باخت و دید زندگی بدون مناسبت های که در تنهایی رغم میزد هم میشود جلو برود و اتفاقا دل انگیزتر هم باشد . ولو به اندازه یک وعده غذای گرم که باهم میخوریم جستار دوم درباره جوانی؛ فضایی ترین ایام زندگی آدمیزاد که دائم فکر میکند دیر شده یا از چیزی عقب افتاده و جا مانده یا نشخوار فکری دارد نکند مسیر را درست انتخاب نکرده و یا فکر میکند در عالم کسی درکش نمیکند و هزاران فکر دیگه شبیه این (!) جالب بود گویا در بعضی تشویشهای ذهنی تنها نیستیم و گذراست بقول نویسنده جوانی همان لحظه ایست که آدم آینده اش را الان میداند و در خیلی از قید و بندها نیست جستار بعدی درباره چهل سالگی بود چون تجربه نکردم دقیق نمیدانم چقدر از این وصف درست است اما خب یک جای نوشته برایم دلنشین بود که عجیب بود که در سن کمتر ما به همان نتیجه رسیدیم همان حرف آقای یامین پور را گفته بود که قبلاً گفته بودیم . جستار دیوانه شبیه معنی دیوانه در ذهنم نبود دوستش نداشتم یک جمله طلایی داشت که منم مدتی است به آن فکر میکنم اینکه دوست ندارم بدون آرزو زندگی کنم در جستار وطن نویسنده معتقد بود ما ایرانیها از گذشته تا الان همه جا پراکنده ایم حس عجیب ما ایرانی ها به وطن یک مدلی است که دلم میخواهد با آدمهای سایر ملیتها حرف بزنم ببینم مثلا اسم ژاپن یا چمیدانم هر اسم دیگر اشک در چشمانشان میآورد ؟ آیا نسبت به سرود ملی همان حسی را دارند که ما؟ یا با رقص پرچم کشورشان آنها هم پرواز میکنند ؟ در یک جای این جستار کتاب نویسنده که آدم جهان دیده ای هم هست اینطور نوشته بود ایرانی ها مثل سایر ملتها نیستند که محله ای کوچک با رنگ و بوی وطن جایی بسازند و به عادت تویش زندگی کنند. وطن ثابتی در سر خود دارند که نمیشود همچون بنفشهها با خود ببرند هرجا که خواست. وطنی محصور بین کوه ها و آب های ذهن مان اما جستار آخر درباره فراق و جدایی بود سریع خواندمش به دلم نبود روی کلمات دقیق شوم جدایی و مفارقت حتی در کلمات یک کتاب هم اذیت کننده است در مجموع کتابی نبود که زیاد دوستش داشته باشم اما چون طولانی در لیست بود گفتم بخوانمش به هرحال آدم که نباید همیشه سراغ دوست داشتنیهایش برود ، همین؛ ۱۸ بهمن ۰۳ - جاده کاشان مهاباد 1 26 کوثر یوسفی 1403/11/18 سفارش ماندگار موسی صدر 4.5 2 بین کتابهای قیمت قدیم پاتوق کتاب پیداش کردم هفت هزار تومان (!) سخنرانی کوتاه از امام موسی صدر عزیزم به همراه چند نامه از ایشان. دلم اینطور سخنرانی را میخواست که خیلی وقت است شنونده اش نبودم آقای موسی صدر ! حالا که برایمان سخنرانی نمیکنی، لااقل نامه ای بفرست و از نو برایمان حرف بزن همین؛ چهارمین از نمیدانم چندمین کتاب بهمن است امیدوارم در این روزهای باقی مانده برخلاف ماه های قبل اینبار برنده باشم . 0 5 کوثر یوسفی 1403/11/17 از چیزی نمی ترسیدم: زندگی نامه خودنوشت قاسم سلیمانی 1335 تا 1357 قاسم سلیمانی 4.5 178 کتاب را دوست داشتم بخوانم کاش سردار بیشتر برای ما مینوشت کلمه بی پایان آخر کتاب سطل آب یخی بود که روی سرم ریختند انگار از نو یادم آمد کسی که بوده انگار دیگر نیست :) همه مدت که کتاب را میخواندم فکر میکردم به آدمهایی که روزگار سختی را گذراندند و بعد که به جایی رسیدند تا پای جان تلاش کردند تا آدمهای دیگر این کره خاکی شرایط بهتری را برای زیستن تجربه کنند این آدم ها قلب بزرگ و بخشنده و مناعت طبع بلندی دارند که علی رغم خلأهای بسیاری که تجربه کردند باز هم اتفاق و مناسبت خوب را برای همه و نه فقط برای خودشان میخواهند به بخش کوچک مسیر زندگی بزرگترین ژنرالی که در زندگیم دیدم فکر میکنم به اینکه شرط عاقبت بخیری این است که لحظه ای دست از تلاش نکشید حتی اگر به ظاهر ابتدا مسیر از آنچه در ذهن ماست دور باشد همین؛ ۱۷ بهمن ۰۳ 0 6 کوثر یوسفی 1403/11/16 زیباترین روح پرستنده امام سجاد علی شریعتی 4.9 5 و بهثهم فی سبیل محبته :) در روز تولد امام سجاد بعد از اینکه دیشب با این کتاب، عزیزدلی مواجهم کرد شروع به خواندنش کردم . پنج ستاره علتش مشخص است، چون کلا شریعتی و موسی صدر پسندم :) این کتاب بیشتر از هرچیزی به ضرورت نیایش اشاره میکرد و بنظرم در این هاگیرواگیر دنیا که عجیب غریب همه ما را اسیر کرده واقعا جای خالی نیایشهای ارزشمند احساس میشود. در کنار این موارد یکسری موارد تربیتی جالب هم در کتاب اشاره شده که یادآوری آن به خودمان خالی از لطف نیست اما درباره نیایش ها: اتفاقا استاد شجاعی هم تخصصا روی صحیفه سجادیه جامعه کار میکنند که از طریق لینک زیر میتوانید صفحه این نیایش ها را مشاهده کنید : https://blog.montazer.ir/category/%d8%a7%d8%af%d8%b9%db%8c%d9%87-%d9%85%d8%b9%d8%b5%d9%88%d9%85%db%8c%d9%86/%d8%b5%d8%ad%db%8c%d9%81%d9%87-%d8%b3%d8%ac%d8%a7%d8%af%db%8c%d9%87-%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%87/ آقای شریعتی ممنون که ما را همیشه عمیق و نه سطحی نگر دوست داشتی، همین؛ ۱۶ بهمن ۰۳ 0 7 کوثر یوسفی 1403/11/15 مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران مسعود امیرخانی 4.5 152 راستش این کتاب را بعد از آنکه زهرا خوانده بود عمیقا دوست داشتم بخوانم؛ دو روزه کتاب تمام شد وقت زیادی نگرفت نیمی از کتاب را دیشب خواندم نیم دیگر هم امشب که در اتوبوس کاری جز مطالعه با طاقچه از من برنمیآمد خواندم؛ کتاب را دوست داشتم. روان بود و جالب و مهر تایید به اینکه اگر خدا کسی را بخواهد عاقبت بخیر و هدایت کند نگاه نمیکند در کدامین جغرافیا زندگی میکند آنقدر میچرخاندش که آخر در مسیر نزدیک شدن به خودش بندهش را مشغول کند همه مدت که کتاب را میخواندم فکر میکردم به سرنوشت به اینکه روزی که خانم ژاپنی همسن من بود فکر میکرد روزی قصه زندگی اش این چنین رقم بخورد یا نه ؟ دارم فکر میکنم به فرداهایی که به ما نزدیکند دارم فکر میکنم آیا میشود خدا ما را هم برای خودش بخواهد و رهایمان نکند و خوش عاقبت باشیم؟ همین؛ ۱۵ بهمن ۰۳ 0 2 کوثر یوسفی 1403/8/29 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.3 91 پاییز آمد اولین کتابی بود که در پاییز شروع و به پایان رسید .. بدلیل آمدن نیرو منابع انسانی ودجا کلاس آخر تشکیل نشد . علاقه ای به شرکت در مراسم نداشتم. دنبال استخدام در ودجا نبودم و نیستم هرچند تصمیم تقدیر تا اطلاع ثانوی بمدت دوسال مرا دانشجوی وزرات خواسته . آمدم خوابگاه بعد یک استراحت کوتاه تصمیم گرفتم در این روزهای آخر آبان این چند صفحه کم کتاب را تمام کنم. کتاب الکترونیک خوانده بودن را خیلی وقت بود بعد اتمام اشتراک بینهایتی که با اعظم خریدیم تجربه نکرده بودم زندگی در تهران مجبورم کرد دوباره به کتابهای الکترونیک روی بیاورم. پاییز آمد در مسیر رفت و آمد مترو و دقیقا در دل پاییز شروع به خواندنش کردم. حرفهای در کتاب با آن مواجه میشدم که در کمتر کتاب شهدایی دیده بودم البته که ناگفته نماند خیلی وقت بود کتاب شهدایی نخوانده بودم . از اینکه در آن زمان آن هم یک فرد سپاهی اینقدر نگرش بازی داشته واقعا لذت بردم و خب شخصیت فخری برایم دوست داشتنی بود با او دویدم، با او اضطراب گرفتم، با او درد کشیدم، با او گریستم، با او نامه نوشتم قلم نویسنده شیوا بود . کتاب را وقتی میخواندم مشخصا سو بالا میزد که نویسنده این روایت یک زن است و ما داریم داستان را از زاویه نگاه یک زن میخوانیم جزییاتی که کمتر کسی شاید به آن توجه میکرد. با آنجای متن تفریظ رهبر درباره این کتاب موافقم : عشقی آتشین، عزمی پولادین، و ایمانی راستین چهرهنگار زندگی این دو جوان است که با نگارشی زیبا و رسا در این کتاب تصویر شده است. این نیز از همان روایات صادقانه است که شنیدن و خواندن آن امثال این حقیر را خجالتزده میکند و فاصلهی نجومیشان با این مجاهدان واقعی را آشکار میسازد. روایت عاشقانه این کتاب واقعا بینظیر بود با چاشنی مزاحهای نمکین دلنشین و البته ایشان اگر خجالت کشیدند که بهتر است من بروم سر به بیابان بگذارم بعد خواندن کتاب و البته صحبت زهرا نجاری عزیز که گفت کلا از زن های در خانه ننشین خوشم می آید. باید بگویم من هم عمیقاً همینطور (!) یک جمله از احمد هم بنظرم نیاز هست به آن بیشتر فکر کنم. جمله ای که تابستان گذشته وقتی آذین به ایران آمده بود یک مسیر کامل خیابان انقلاب را درباره اش بحث کردیم و حرف زدیم احمد میگفت : جمهوری اسلامی جمهوری تامین دنیای ما نیست، جمهوری تامین ایمان است. جمهوری امتحان الهی است برای جوانها. باید بیشتر فکر کنم .... ۲۹ آبان ۰۳ 2 17 کوثر یوسفی 1403/7/4 ویولون زن روی پل خسرو باباخانی 4.3 139 نفس گیر بود، خیلی زیاد هم (!) قرار گذاشته بودم هرطور شده شهریور تمامش کنم درگیر خوابگاه شدم فرجه هفته اول مهر را دادم امروز تمام شد. خیلی سخت بود خواندنش نه که قلم نویسنده الکن باشد، نه... داستانش سنگین بود برای قلب آدمیزاد (!) اما خواندنی بود وقتی میخواندم به این فکر میکردم یک روزهایی یک لحظاتی آدم حس میکند دیگر تمام شد دیگر هیچ چیز شبیه اولش نمیشود اما خدا چه مهربان پروردگاری است که هیچ وقت هیچ وقت ما را رها نمیکند گاهی ما را در مسیری میگذارد و به سبب تجربه آن مسیر توفیقهایی را قسمتمان میکند که خیالش را هم نمیکردیم. داستان آقای خسرو از جنس همین لحظات است از جنس لحظاتی که انگار به آخر رسیده غافل از اینکه شروع یک مسیر بی پایان است این گزارشی از پنج از پنج قرار تابستانه من است . درست است حوالی مهر چرخ میزنیم اما هوا شبیه تابستان است اصلا 😒 ۴ مهر ۳ 0 6 کوثر یوسفی 1403/5/24 قدم عاشقی: حرکت کاروانی اربعین؛ امتداد عاشورا تا ظهور محمدرضا عابدینی 4.4 3 قدم عاشقی حوالی طبس در مسیر اربعین تمام شد. دوست داشتنی بود و عمیق؛ یک جای کتاب نوشته بود امام حسین چون قرار بوده سبب هدایت پیامبران و کل دنیا شود سختترین غم ها و مصیبتها و رنجها به او وارد شده . اینجای کتاب آرزو کردم کاش همین رنج های خیلی خیلی کم زندگی ما هم عیار ما را بالا ببرد . بی مصرف از دنیا نریم. خیرمان به یک نسل برسد لااقل. همین ؛ این گزارشی از چهار از پنج قرار تابستانه من است. ۲۴ مرداد ۳ 1 13 کوثر یوسفی 1403/4/17 هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر حبیبه جعفریان 4.1 83 قبلترها با یک بنده خدایی بعد از ازدواج و بچهدار شدنش حرف میزدم، بحث رسید به آرزوها، برایم گفت قبلترها دوست داشته روزی نوبل ببرد(!) اما حالا فهمیده زندگی همین عادی گذراندن روزمره است . اصلا همین عادی بودن و عادی زیستن به نوعی خودش موفقیت است. در مواجهه با آدمهای دورم که وارد زندگی بزرگسالی شدند دیدم خیلیها و نه همه آنها قید آرزوهای بلند را زدند و همه به همان حرف رسیدند به اینکه همین که عادی زندگی و روزمره بگذرانند کافیست. شعارشان هم این است بگذار شوهر کنی، بگذار بچه بیاید میبینی به زندگی عادی راضی میشوی. (انگار آدمهای دیوانه خانه و زندگی و بچه نداشتند !)کتاب هفت روایت را که میخواندم احساس کردم گمشدهای از ته قلبم را پیدا کردم با سطر به سطرش بغض میکردم و دلم میخواست بعد از هر قسمت آن ساعتها گریه کنم . شاید اگر کسی روایت زندگی امام موسی صدر را بشنود یا بخواند بگوید برای فیلمهاست، رویایی است و نشدنی (!) شبیه موسی صدر شدن سخت است اما چرا آرزو بلند نکنم؟ من آدم رویاهای بلندم، آدم دیوانه زندگی کردن، آدم معمولی نبودن دوست دارم زندگی برایم چرخش اینطور بچرخد که هیچ چیز عادی نباشد، دوست ندارم روزی بگویم همین عادی زندگی کردن کافیست، دلم میخواهد زندگی و مرگ و خواب و بیداری دیوانه وار باشد . شبیه موسی صدر شدن رویایی است بزرگ آدمی که در راه اهداف مقدس و بلند همه لحظات زندگیش میگذرد نوشتم میگذرد چون دوست دارم فکر کنم او هنوز هم روی این کره خاکی هست اما از قدیم میگفتند آرزو به جوانان عیب نیست بقول گفتنی به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم همین؛ این کتاب سه از پنج قرار تابستانه من است . ۱۷ تیر ۳ 0 7 کوثر یوسفی 1403/4/13 هدف زندگی مرتضی مطهری 4.4 17 کتاب هدف زندگی، نوشتهها و جملات زیادی برای فکر کردن داشت . دوستش داشتم همه اقسام اهداف را یادآوری کرد و آخرش تیر خلاص را زد که : آفاق را گردیده ام، مهر بتان ورزیده ام بسیار خوبان دیده ام، اما تو چیز دیگری همین؛ الهی و استعملنی لما خلقتنی له 🌿 ۱۳ تیر ۳ 0 5 کوثر یوسفی 1403/4/3 ستاره ها چیدنی نیستند: برگرفته از زندگی یک دختر آمریکایی محمدعلی حبیب اللهیان 4.0 131 با ارفاق دو ستاره ! متن کتاب شبیه یک سخنرانی بود و واقعا سخت خوان بود برام . نمیدونم واقعا کسی که اعتقادی به حجاب نداره رغبت کنه تا آخرش بخونه یا نه (!) یک ته داستان عاشقانه هم چاشنی کار کرده بودند بین اون سخنرانی ها منتها بازم کار درنیامده بود .حداقل برای من ! این شد که خواندن این کتاب ماه ها برای من طول کشید . ۱۴۰۳/۰۴/۰۳ 0 5 کوثر یوسفی 1403/4/1 نا مریم برادران حقیر 4.2 81 خیلی وقت بود این کتاب را شروع کرده بودم درست وقتی گره های کار به اوجش رسیده بود شروع کرده بودم نا را. اما وسط کتاب رهایش کردم امروز نشستم و قصد کردم تمامش کنم . داستان شهید صدر، داستان خواندنی بود و دلنشین. آنچه بین سطور کتاب از شهید صدر دیدم محبت بود و تلاش برای متخصص شدن و تواضع:) دلم خواست آخر قصه همه ما مثل شهید صدر شود ... ۱ تیر ۳ 0 4 کوثر یوسفی 1402/10/22 من، مادر مصطفی: دانشمند جوان شهید مصطفی احمدی روشن در خاطرات مادر و دیگران رحیم مخدومی 4.3 9 دیروز سالروز شهادت شهید احمدی روشن بود بعد مدتها به دلم بود حتما یک کتاب را تمام کنم و شب را قدری بیدار ماندم و همینکار را کردم. از جهت فنی بررسی نکردمش اما از جهت خاطرات و شخصیت مصطفی احمدی روشن خیلی برایم قابل توجه بود و دوست داشتنی... از رابطه او با قشقایی خبرم نبود و دیشب به رابطه با برکت آنها غبطه خوردم. کاش زندگی و عمر ما هم همینقدر بابرکت باشد... ۲۱ دی ماه ۱۴۰۲ 0 6 کوثر یوسفی 1402/6/2 سخنان حسین بن علی (ع) از مدینه تا کربلا محمدصادق نجمی 4.3 3 کتاب را در نمایشگاه کتاب آنلاین از کتابرسان سفارش داده بودم اما لایش را باز نکردم تا سهم کتاب محرمی محفوظ بماند. محرم که شروع به خواندن کتاب کردم دیدم پنجاه صفحه اولش یک در میان چاپ شده! اما خب از خرید من خیلی گذشته بود و قابل پیگیری نبود پس آن را ادامه دادم. کتاب متنی تاریخی دارد. روایت است از حرفهای حسین بن علی از مدینه تا کربلا، و در بعضی جاها یادداشتی نویسنده درباره حرفهای امام نیز نوشته است. آنچه از خواندن این کتاب ذهنم را بسیار مشغول کرد عجیب بودن عاقبت انسانهای مختلف بود چه بسا انسان هایی که دشمن علی علیه السلام بودند و اخر شهید راه حسین شدند و چه بسا انسانهایی که از دوستداران اهل بیت بودند اما سر بزنگاه سستی کردند و جا مانند. حرفها بوی این را میداد که جاماندگان ترسیدند، درک نداشتند، امید نداشتند به جهانی که امامشان میدیده است! و دنیا... دنیا آنها را عمیقا فریفته بوده و دلبستگی به مقام و پول و... کلک کارشان را کنده! مساله ای ک من و امثال من نیز با آن درگیر هستیم فقط متوجه آن نیستیم مگر اینکه بزنگاهی فرارسد و امان از آن لحظه... 💔 آنچه که از کلام محکم و راسخ امام و يارانش برمی آید این است که به شناخت خوب و دقیقی نسبت به خود رسیدند و همین خودشناسی عمیق سبب شده که پایشان در مسیر عاقبت بخیری نلرزد. به امید اینکه ما هم عاقبت ثابت قدم باشیم در مسیر عاقبت بخیری جهان. شهریور ۱۴۰۲ 0 8