معرفی کتاب شاید پیش از اذان صبح اثر احمد یوسف زاده

شاید پیش از اذان صبح

شاید پیش از اذان صبح

4.1
12 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

12

شابک
9786000349165
تعداد صفحات
172
تاریخ انتشار
1399/11/19

لیست‌های مرتبط به شاید پیش از اذان صبح

یادداشت‌ها

          کتاب «شاید پیش از اذان صبح» اثری در وصف سردار دل‌ها و روایتگر سبک زندگی و سیر و سلوک حاج قاسم در پستی‌وبلندی‌های زندگی و دوران فرماندهی‌ حاج قاسم سلیمانی است. نویسنده در این کتاب با مخاطب قرار دادن حاج قاسم، دل‌نوشته‌ها و خاطرات سال‌های دور و نزدیک از جنگ هشت‌سالۀ دفاع مقدس و بعد از جنگ با او سخن می‌گوید. متن‌ها در فضایی کاملاً صمیمی خطاب به سردار سلیمانی نوشته شده است چون نویسنده اعتقاد راسخ دارد که او برای همیشه تاریخ زنده است. در این روایت‌ها مطالب خواندنی از شیوۀ زندگی و فرماندهی شهید سلیمانی پیش روی مخاطب قرار می‌گیرد و مخاطب با مطالعۀ این کتاب می‌تواند به تصویری نسبتاً جامع از شهید سلیمانی در عرصه‌های مختلف فکری، فرهنگی، سیاسی و حتی اجتماعی برسد. کتاب در فضایی کاملاً خالصانه نوشته شده و مخاطب بعد از خواندن کتاب با حاج قاسم متفاوتی آشنا می‌شود که بسیاری از آن‌ها را قبلاً جایی نخوانده و از کسی نشنیده‌ است. این کتاب ادامه ندارد چون کسی که کتاب به او منسوب است در آن سحرگاه، پیش از اذان صبح به آرزوی همیشگی‌اش رسید و همه‌چیز تمام شد.
        

0

 تاخیر قطا
           تاخیر قطار جبر نشستن در سالن انتظار و شنیدن صدای آدمها و خواندن کتاب را بر من تحمیل کرد 
یک گروه نوجوان سرحال آمدند. به محض ورود خانواده با گل به استقبال آنها آمد فکر میکردم از کربلا آمدند انرژی زیادی داشتند حالا اگر از کربلا نیامدند قطعا از یک سفر زیارتی آمدند 
دلم برای این دبیرستان خودم که در انجمن بودم بی اندازه تنگ شد 
کتاب را باز کردم یک مقدارش مانده بود خواندم 
دوباره دلتنگ شدم برای صدای که نیست چهره ای که نیست و آدمی که امسال ششمین سال نبودنش بر ما میگذرد
یادآور اینستا چند روز پیش پستی که زمان سیل جنوب در اینستاگرام منتشر کرده بودم را به من یادآوری کرد یادم آمد جز آخرین تصاویر و مصاحبه های او در جمع مردم بود 
حق با یوسف زاده است 
اصلا او تکرار نمی‌شود به هیچ عنوان و هرگز 
من با او موافقم که هیچ آدمی به تو شبیه نشد 
یک جای کتاب قلبم را آتش زد 
اینطور نوشته شده بود که :
تو از شصت سالگی عبور کرده بودی، قبول کن کوه ها هم فرسایش دارند، چهل سال مبارزه کم نیست
کاش قبول میکردی که کوه‌ها هم فرسایش دارند
اما تو هیچوقت نخواستی ماهی باشی 
همیشه میخواستی نهنگ باشی !
میخواستی برای خدا بهترین باشی 
و خب مثل همیشه موفق ترین بودی 
یک جای کتاب یوسف زاده نوشته بود روز تدفین شما اینطور با خودش زمزمه می‌کرده 

فلک داد و فلک صد داد و بیداد 
فلک تخت سلیمان داد بر باد 
سلیمانی که حکم بر باد میکرد 
خودش میدید که تختش می‌بره باد 

مرثیه از این غمگین تر نمیشد 
و باز هم حق با یوسف زاده بود 
حالا دارم به حرفت فکر میکنم گفته بودی من سیاستمدار یا تئورسین نیستم من یک سربازم! صدای گریه دخترکان مرا به میدان میکشد 
راستش یا صدا را نداری 
یا من نمیبینمت
خیلی وقت است صدای گریه سرزمینی که عاشقانه دوستش داشتی قطع نشده 
کاش میشد که تو با معجزه ای برگردی، همین؛

۱۷ فروردین ۰۴ 
این کتاب هدیه الهه عزیزم در تاریخ ۱۷ اسفند است یادداشتی که برایم گذاشته هم بسیار عزیز و دوست داشتنی است 
 
        

4