کتاب درباره داستان شکلگیری ایرانناسیونال (ایرانخودرو) و نقش احمد خیامی توی این ماجراست. یه جورایی میخواد تاریخ صنعت خودروسازی تو ایران رو تعریف کنه، ولی چیزی که موقع خوندنش حس میشه اینه که روایت کتاب یهطرفه و تا حدی جانبدارانهست.
بعضی جاها، داستان جوری پیش میره که انگار همه تصمیمات احمد خیامی درست و بینقص بوده، اما از طرفی ابهامهای زیادی درباره نقش برادرش، محمود خیامی، و اختلافهایی که بینشون بوده وجود داره. انگار یه بخشهایی از حقیقت رو گفته، یه بخشهایی رو نادیده گرفته. یه سری مسائل تاریخی، اقتصادی و سیاسی اون دوره هم مطرح میشه، ولی با یه نگاه خاص!
در کل، کتاب نکات جالبی درباره رشد صنعت و کارآفرینی تو ایران داره و برای کسایی که به این موضوعات علاقه دارن، میتونه جذاب باشه. ولی نباید با خوندنش فکر کنیم که همه چیز همینه و تموم! بهتره با یه دید نقادانه و مقایسهای بخونیمش و دنبال روایتهای دیگه هم بریم، چون قطعاً زوایای مختلفی از این داستان وجود داره که این کتاب بهشون نپرداخته.
به نظرم اگه پیکان سرنوشت این دو برادر در یک جهت بود، شاید هیچکدوم مجبور به ترک ایران نمیشدن، همونطور که برخی از صنعتگرها موندن...