یادداشت‌های Angel (9)

Angel

Angel

14 دقیقه پیش

        این کتاب داستان یه خانواده ی فقیر رو نشون میده، فقری که باعث میشه رفتار ادم ها حتی با خانوادشون هم تغییر کنه، حتی مادری که در همه جا ازش به عنوان نماد فداکاری و مهربانی یاد میشه، در این کتاب "مادر" فردی سنگدل و خودخواه نشون داده میشه. زنی میانسال به نام آنا که با مادر پیر و دخترش و به همراه سه فرزندش و پسرش در یک خانه ی کوچک در روسیه در زمان شوروی رو نشون میده . 

همینطور که مشخصه همه چیز این داستان غمگین و فرسوده و تاریکه، جوری که انگار خودت هم در اونجا حضور داری.

داستان پراکندست ، تیکه ایی از یک جا و تیکه ایی از یک جای دیگر ،رو نشون میده. شخصیت اصلی داستان آناست که مادری دلسوز اما فقیره و همین باعث‌شده که سنگدل باشه و با حرف های زبان زدش بچه هایش رو آزار بده، دخترش، آلونا که از نوجوانیش هاله ایی از افسردگی داشته، وقتی بزرگتر میشه این افسردگی و احساسات دیگرش رو مثل خشم زیاد از این خانواده ی فروپاشیده با رابطه های جنسی و نامشروع با افراد مختلف سعی می کنه پنهان و کنترل کنه و نتیجه این ها سه فرزند میشه . 

فرزند بزرگش آندری پسری غیر قابل کنترل و بد دهن و خشمگین که هیچ هدف و کار درستی در این زندگی نداره و همه اینا باعث میشه که به کارهای خلاف روی ببره و در اخر الکلی بشه و 
ازدواجش هم بدون نتیجه باقی بمونه .  

مادر آنا هم‌ زنی لجباز و خودشیفته که خودش رو از فرزندش بالاتر می دونست و این احساس رو به آنا القا می کرد که تمام کارهای تو اشتباست و همین باعث شده بچه هات ازت متنفر بشن . 

اما تقصیر آنا نبود این فقر بود که مشکل اصلی و ابدی این خانواده بود، خانواده ایی که اگر در زمان دیگه ایی وجود داشت نتیجه ی بهتری داشت، شادتر بود ...

در اخر این کتاب اعصابت رو خورد می کنه، اما قشنگ بود از نظر من، من دوسش داشتم نه از نظر اینکه داستان پایان خوبی داشت ولی بهت حسی می داد که چند دقیقه ایی در تاریخ آن زمان زندگی کنی .
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

Angel

Angel

9 ساعت پیش

          وای این کتاب چقدر ناراحت کننده بود اینکه واقعا چطور یه دکمه باعث ویرانی زندگی یه نفر میشه خونشون، خیابون هاشون، کارشون رو، خانوادشون، حتی زندگیشون رو ...،واقعا تصمیم یه نفر باعث چه چیزهایی میشه ... 

یه قسمت کتاب مترجم میگه که برخلاف دیگر کتاب ها این کتاب و داستانی که جان هرسی نوشته خبری از فرمول های فیزیک نیست و چی مهم تر از جان آدم های بی گناه. در جنگ، آدم های عادی تنها کسانی هستند که نابود می شوند نه بقیه افراد قدرتمند و سیاستمدار، آن ها همیشه راه فراری دارند اما اون ها چطور ؟ دختر ۱۳ ساله ایی که با دوستانش در راه رفتن به مدرسه بود مثل بقیه روز ها اما اون روز فرق داشت و حصار میوفته روشون و تنها بازمانده او است، ایا می تونه دیگر مثل سابق باشد؟ احساساتش چطور؟ دوستانش رفتند اون هم فقط به خاطر یک بمب. 

هرکس صحنه های متفاوتی دید و احساس کرد و بازمانده ها بیشترین بازنده این ماجرا به حساب می آیند، در این کتاب هم به واضح ترین شکل ممکن از نگاه شش بازنده ( بازمانده) به ماجرای تلخ نگاه می کنیم که چطور خوش شانس بودنشون موجب شد اینارو تجربه کنند، هرچند با تمام این ها ما هیچوقت نمی توانیم درک واقعی و کاملی از چیزهایی که بازمانده ها پشت سر گذاشتند رو بفهمیم.
        

0

Angel

Angel

15 ساعت پیش

        روزهای تاریک بعد از جنگ دست کمی از روزهای خود جنگ ندارن و مردم عادین که مجبورن با فقر و حس پوچی زندگی کنن، داستان این کتابم زندگی یک خانواده رو نشون میده که جنگ چه تاثیری روش گذاشت و چه حسرت رو تا ابد در دل هاشون نگه داشت...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

Angel

Angel

17 ساعت پیش

        این دومین داستانی بود که از گوگول خوندم و واقعا طنز عجیبی داشت، دوستی ای که تنها با یک غاز گفتن تمام شد، اما یک چیز برام سوال باقی موند، در نامه ای که که ایوان نیکیفورویچ به قاضی داد، گفته شده بود که قصد ایوان ایوانویچ از داشتن اسلحه کشتن اوست اما در صورتی که اینطور نبود،اگر در مهمانی شهردار حرف هاشون به صورت واضح تر گفته می شد شاید دوستیشون دوباره شکل می گرفت اما خب گوگول مثل همیشه تصمیمش رو گرفت و داستان رو به نحوه ی امضای همیشگیش تموم کرد، یعنی خیره کننده و پوچ به قول آقای گری سال مورسن.

در بخش اخر کتاب حرف های گری سال مورسن رو در باب زندگی شخصی گوگول و کتاب های دیگرش نوشته شده اما بنظرم تا وقتی کتاب های شنل، یادداشت های یک دیوانه، دماغ، نفوس مرده و بازرس رو نخوندید نرید سراغش چون اسپویل داره.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0