معرفی کتاب نامه به پدر اثر فرانتس کافکا مترجم الهام دارچینیان

نامه به پدر

نامه به پدر

فرانتس کافکا و 1 نفر دیگر
3.9
73 نفر |
25 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

137

خواهم خواند

87

شابک
9789643513108
تعداد صفحات
104
تاریخ انتشار
1398/11/1

توضیحات

        نامه به پدر داستانِ کوتاه، قصه یا رمان نیست. متنى علمى، فلسفى، سیاسى و مذهبى هم نمى باشد؛ دست کم به این هدف نگاشته نشده است. به سادگى یک نامه است. نامه پسرى به پدرش، اما این پسر فرانتس کافکا است، گویا کافکا نامه را به مادر مى دهد تا به پدر برساند، مادر پس از خواندن نامه از روى نیک خواهى آن را به پدر نمى دهد بدون این که کافکا را از تصمیم خود آگاه کند.در این اثر پیش از هر چیز با حقیقتى به تمامى عریان، با صداقتى کم نظیر و تکان دهنده در داورىِ خود و دیگران روبه رو هستیم. نامه به پدر، گرچه به این هدف نوشته نشده، مسائل تربیتى، خانوادگى و روانکاوى متعددى را بسیار موشکافانه پیش رو مى نهد، از این رو بسیار درخورِ تعمق است
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به نامه به پدر

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به نامه به پدر

پست‌های مرتبط به نامه به پدر

یادداشت‌ها

          وقتی زخم‌های کودکی دست به قلم می‌شوند: نگاهی به نامه‌ای به پدر از کافکا

این نامه را اکثر کسانی که کافکا را میشناسند خوانده اند اما این نامه هی وقت به دست مخاطب اصلی آن یعنی پدر نرسیده است.

این نامه شاید کافکا را بزرگ تر، جسور تر و دوست داشتنی تر کرده است. درچه ای جدید را به مقوله ای به اسم پدر و خانواده باز میکند. 
من این کتاب را دوبار خواندم اولین بار در این کتاب کافکا بودم و به گذشته نگاه کردم، خود را در آغوش کشیدم و همراه کافکا صدای کودکی ام را شنیدم.
بار دوم پدر کافکا بودم، به آینده نگاه کردم و صدای فرزندم را شنیدم و او را در آغوش کشیدم.

کافکا در این کتاب دستی بر قلم دارد و دستی بر سر کودک درونش که زخم های سرخوردگی تمام وجودش را فرا گرفته است ،
این نامه صرفا انتقاد به پدر نیست بلکه تلاش برای فهمیدن و کنار آمدن با گذشته است که پشت سر گذاشته. او به خوبی اثر آنچه در کودکی از سر گذرانده است را با خودش در میان میگذارد .

نامه ای به پدر یک فرهنگ و یک فهم جدید به شما هدیه میدهد
        

29

          بابا به من جان داد، بابا آب داد، بابا نان داد، اما،
بابا روحم را کشت و پدرم را درآورد...


گفتار اندر ستایش دوست
از این تریبون لازم می‌دانم از «عارفه»‌ی عزیز، که آشنایی با کافکای دوست‌داشتنی را مدیون دوستی و هم‌صحبتی با او، که خود حاصل زندگی در دنیای کتاب‌هاست، بابت هدیه‌ی این کتاب در روز تولدم تشکر کنم و از راه دور دستش را به گرمی بفشارم.

گفتار اندر توصیف کتاب
نامه به پدر، یک رمان یا یک داستان نیست.
نامه به پدر، صرفا یک نامه است اما نه یک نامه‌ی ساده! فریادِ حاصل از عصیانِ یکی از خلاق‌ترین، باهوش‌ترین و منحصربه‌فردترین نویسنده‌های جهان است.
فریادی که با این‌که کافکا آن را با نهایت توانش(قلمش) کشید اما هیچ‌وقت به گوش پدرش نرسید، چون مادرش آن‌را به صلاح دو طرف ندانست!
کافکا همان‌طور که در نامه‌اش نوشت، قصد سرزنشِ پدرش را نداشت و تنها می‌خواست از شخصیت خود در برابر بازخواست‌های پدرش محافظت کند و هر دو زندگی آرامی نزدیک یا دور از هم تا زمان مرگ داشته باشند. شخصیتی که با رفتارها و کردارهای پدرش از کودکی تا زمان نگارش نامه که جوانی حدودا سی و شش ساله بود، منجر به تغییرات و اختلالات شدید روحی و روانی بر او گردیده بود. این تغییرات شخصیتی صرفا به چند مورد خلاصه نمی‌شد و تمام زندگی کافکا را تحت تاثیر قرار داده بود، تمام خواسته‌ها، علایق و نیازهای دوران بلوغش سرکوب و هنرهایش توسط پدرش نفی و مورد تمسخر واقع شده بود، تا حدی که او پس از چند بار نامزدی حتی خود را شخصی نمی‌دانست که صلاحیت ازدواج و تشکیل خانواده را داشته باشد.
نامه به پدر، نامه‌ای‌ست که نه صرفا برای من که به واسطه‌ی داشتن پدری بی‌شرف با او همزاد‌پنداری کنم، بلکه برای برای تک‌تک ما انسان‌هایی که در جامعه‌ای پدرسالار بزرگ شده‌ایم می‌تواند اثری مهم باشد و با تک‌تک سطر‌های آن به شدت به فکر فرو رویم و از آن تاثیر بگیریم.
شاید... تکرار می‌کنم شاید، یاد بگیریم که بی‌جهت تشکیل خانواده ندهیم و تا زمانی‌که شعور بچه‌داری نداشتیم، تولید مثل نکنیم.

نقل‌قول نامه
"کودک عادت می‌کند چیزهایی را که باید جدی نگیرد، چراکه جنبه‌ی خطرناک‌شان را از پیش تجربه کرده است."

"همین‌که در حال ادا کردن واژه‌ها بودم، پشیمان می‌شدم، در حالی‌که تو حمله می‌کردی بی‌آن‌که هیچ رنجی متحمل شوی، هیچ کس ترحم تو را برنمی‌انگیخت نه در آن لحظه و نه بعد از آن، آدمی همیشه در برابر تو بی‌دفاع می‌ماند."

"به خاطر روش‌های اشتباه تو، هرگونه اعتماد به خویشتن را از دست دادم. در عوض احساسِ بی‌پایان مجرم بودن، نصیبم شد."

کارنامه
هیچ دلیلی برای کسر ستاره وجود نداشت و تنها برای اینکه به «مسخ» و «محاکمه» چهارستاره داده بودم، نتوانستم برای این کتاب پنج ستاره منظور کنم.

بیست و هفتم اردیبهشت‌ماه یک‌هزار و چهارصد
        

5

واقعا متحر
          واقعا متحریم که الان درباره این کتاب چ باید بنویسم...

در واقع نمیشه گفت کتابه، همون عنوانشه
یعنی یک نامه است.
شما ببینید
از لحاظ عمق ادبی و فاخر بودن متن اون واقعا بی نظیره و منکرش نمیشه شد،
در جای جای اون قلم فصیح و عمیق کافکا به چشم میخوره ولی خوندن اون مدام مث خنجری زخم بر روح و جانتون میزنه تا اونجا که شاید بگید بذار کنار بذارمش،
بذار این اولین کتابی باشه که بی خیال اون میشم ولی خب من تمامش کردم.

یک مطلب رو (از نظر من) یا بهتره بگیم که یک گلایه رو به اشکال‌ مختلف و در زمان‌های مختلفه تصویر و بیان کشانده بود و این موضوع چنان عمیق بوده در بچه ای که فرانتس باشه که در جایی از کتاب اذعان میکنه که دیگر آثارش رو برای زدن حرفهایی که رودروی پدرش نمیتونسته بزنه نوشته و خب دیگر دوستانی که باقی آثار کافکا رو خونده باشن تقریبا شاید بتونن یک ارتباط پنهان بین همه اونها و این رنجی که در کودکی و زیر تربیت پدرش متحمل شده برقرار کنند.

قلم کافکا عمیق و چشمگیر، شکی نیست
ولی موضوع نامه پر از غم و درد و شکایت و انزجار از اونچه به سرش اومده هست.
        

31

با سلام و
          با سلام و درود 
این کتاب در اصل نامه پسری به پدر خود است که هرگز به دست پدر نرسید!
فرانتس کافکا همواره در سایه ی ترسی از پدر خود زندگی کرد و این ترس در تمام جنبه های زندگی او موثر بود حتی در ازدواجش!
هرمان کافکا، پدر او که خود را شخصیتی دلسوز، فداکار می دانست و باور داشت که زندگی خود را وقف فرزندان خود کرده است و همیشه آنها را از لحاظ مالی تامین کرده است و به همین سبب سردی و دوری فرانتس و دیگر فرزندان به خصوص اوتلا را درک نمی کند و آنها را مقصر این سردی می دانند و این نکته سردی روابط بارها بارها توسط فرانتس در نامه ذکر می شود و فرانتس این عقیده را دارد که شاید هر دو مقصر هستند 
فرانتس به سبب رفتار های شدید و خاص پدرش اعتماد به نفس خود را از دست داده بود و ترس قضاوت و تحقیر پدر از تصمیمات خود همواره در شک قرار می گرفت. و به سبب همین موارد چیزی که من احساس کردم و خود فرانتس هم چندین بار اشاره داشت اون خودش یک کافکا نمی‌دید و بیشتر معتقد بود که یک لووی می باشد و اصطلاح کافکاها را به کار می برد که کنایه طنزآمیز و نشان دهنده مهارت بالای نویسندگی اش بود[در نظر بنده حقیر]
من با این کتاب ارتباط عمیقی گرفتم؛ شاید نه انطباق صد درصدی با اتفاقاتی که برای فرانتس رخ داد اما شاید من هم روزی برای پدرم نامه بنویسم و حرف هایی را که نتوانستم به او بگویم، در نامه بنویسم؛ شاید من هم از قدرتی که پدرم روی من داشت و تصمیماتی که شاید تحت سایه او گرفتم شکایت کنم! شاید من هم به مانند فرانتس از ازدواج سرباز بزنم چون نمی‌خواهم والدی باشم که آسیب به فرزند خود می زند 
من از پدرم همواره سپاسگزارم؛ سپاسگزارم که هر روز و هر شب به وقفه تلاش می‌کرده و هیچ وقت کم نزاشته ؛ جاهایی حامی بزرگ و پشتیبانی اعظیم بوده و اگر او نبود شاید من امروز هم وجود نداشتم؛ و این قدردانی من تا آخر عمر خواهد بود و همچنین عشق من به او.
پدر بودن و فرزند بودن هر دو در خاورمیانه سخت است! در این خاورمیانه که هر روز و هر روز جنگ است؛ بسیار سخت است زندگی کردن!
پیشنهاد می کنم شما هم کتاب مطالعه بفرمایید؛ این کتاب برای من مرهمی بود و  این نکته را داشت که شاید بتوانم با بازگو کردن زخم ها آنها را قبل از عمیق تر شدن التیام ببخشم  و پر از نکات بسیار از رابطه پدر_فرزندی، رابطه همسری، رابطه با مذهب و تجارت،  ازدواج و ...
از پر رنگ ترین نکاتی که من از نامه فرانتس دریافتم این بود که مقصر این رابطه (پدر_ فرزندی) سرد و شاید آسیب دیده تنها یک نفر نیست؛ هر دو طرف سهمی دارند که می تواند حتی ناخواسته باشد!
دلیل اینکه یک ستاره را ندادم به خاطر متن اندکی سنگین اون بود؛ من راجب خانم دارچینیان اطلاعاتی ندارم و این اولین کاری بود که از ایشون خوندم. لذا به طور نسبی بیان می کنم که ترجمه می توانست شاید روان تر باشد ولی باز این  احتمال هم هست که خود متن اصلی ثقیل بوده باشد.
اگر ترجمه دیگری از نظر شما بهتر بوده است؛ حتما در قسمت نظرات بیان کنید 🙏🏻
ممنون از توجه شما🪻💜
        

22

سمیرا

سمیرا

1403/7/28

          چقدر زیبا رابطشو با پدرش به تصویر کشیده بود ...
 با احترام و ارجی که به پدرش داشت تمام رفتارها و کارهایی که باعث شده بود روی زندگیش تاثیر بذاره و از او بترسه یا از بعضی کارها زده بشه و دوری کنه رو توی نامه ای براش نوشته بود.
از اون کتابهاست که با خوندنش یه جاهایی حس می کنیم دقیقا  زندگی خودمونه و این حرفا همیناست که هردفعه از اطرافیان میشنویم! 
شاید بعضی از رفتارهاش و حرفهایی که زده بود به چشم بقیه کوچک بیاد و بگیم مگه چی گفته بود که اینقدر روش تاثیر گذاشت یا بهش بگیم  زودرنج و حساس !! ولی ممکنه روی زندگی اون فرد تاثیر عمیقی بذاره و تا سالها یادش بمونه...
خودماهم بدون اینکه توجه و تاملی روی رفتارها و حرفامون بکنیم خیلی وقتا باعث شدیم طرف مقابلمون یه حس بدی بگیره  و روی عملکرد و رابطه هاش یا هرجنبه ی دیگه ای از زندگیش تاثیر بذاره.
و وای به حال نسلی که قراره با همین سبک تربیتی بزرگ بشوند و یه کشورو تشکیل بدند و اداره کنند و با این مشکلات سلامت روانشون بخواهند یه نسل دیگه رو پرورش بدهند و این دور همینطوری ادامه پیدا کنه بدونه اینکه هیچکدومشون تلاشی برای تغییر بکنند...


        

5

          بابا به من جان داد، بابا آب داد، بابا نان داد، اما،
بابا روحم را کشت و پدرم را درآورد...


گفتار اندر ستایش دوست
از این تریبون لازم می‌دانم از «عارفه»‌ی عزیز، که آشنایی با کافکای دوست‌داشتنی را مدیون دوستی و هم‌صحبتی با او، که خود حاصل زندگی در دنیای کتاب‌هاست، بابت هدیه‌ی این کتاب در روز تولدم تشکر کنم و از راه دور دستش را به گرمی بفشارم.

گفتار اندر توصیف کتاب
نامه به پدر، یک رمان یا یک داستان نیست.
نامه به پدر، صرفا یک نامه است اما نه یک نامه‌ی ساده! فریادِ حاصل از عصیانِ یکی از خلاق‌ترین، باهوش‌ترین و منحصربه‌فردترین نویسنده‌های جهان است.
فریادی که با این‌که کافکا آن را با نهایت توانش(قلمش) کشید اما هیچ‌وقت به گوش پدرش نرسید، چون مادرش آن‌را به صلاح دو طرف ندانست!
کافکا همان‌طور که در نامه‌اش نوشت، قصد سرزنشِ پدرش را نداشت و تنها می‌خواست از شخصیت خود در برابر بازخواست‌های پدرش محافظت کند و هر دو زندگی آرامی نزدیک یا دور از هم تا زمان مرگ داشته باشند. شخصیتی که با رفتارها و کردارهای پدرش از کودکی تا زمان نگارش نامه که جوانی حدودا سی و شش ساله بود، منجر به تغییرات و اختلالات شدید روحی و روانی بر او گردیده بود. این تغییرات شخصیتی صرفا به چند مورد خلاصه نمی‌شد و تمام زندگی کافکا را تحت تاثیر قرار داده بود، تمام خواسته‌ها، علایق و نیازهای دوران بلوغش سرکوب و هنرهایش توسط پدرش نفی و مورد تمسخر واقع شده بود، تا حدی که او پس از چند بار نامزدی حتی خود را شخصی نمی‌دانست که صلاحیت ازدواج و تشکیل خانواده را داشته باشد.
نامه به پدر، نامه‌ای‌ست که نه صرفا برای من که به واسطه‌ی داشتن پدری بی‌شرف با او همزاد‌پنداری کنم، بلکه برای برای تک‌تک ما انسان‌هایی که در جامعه‌ای پدرسالار بزرگ شده‌ایم می‌تواند اثری مهم باشد و با تک‌تک سطر‌های آن به شدت به فکر فرو رویم و از آن تاثیر بگیریم. 
شاید... تکرار می‌کنم شاید، یاد بگیریم که بی‌جهت تشکیل خانواده ندهیم و تا زمانی‌که شعور بچه‌داری نداشتیم، تولید مثل نکنیم.

نقل‌قول نامه
"کودک عادت می‌کند چیزهایی را که باید جدی نگیرد، چراکه جنبه‌ی خطرناک‌شان را از پیش تجربه کرده است."

"همین‌که در حال ادا کردن واژه‌ها بودم، پشیمان می‌شدم، در حالی‌که تو حمله می‌کردی بی‌آن‌که هیچ رنجی متحمل شوی، هیچ کس ترحم تو را برنمی‌انگیخت نه در آن لحظه و نه بعد از آن، آدمی همیشه در برابر تو بی‌دفاع می‌ماند."

"به خاطر روش‌های اشتباه تو، هرگونه اعتماد به خویشتن را از دست دادم. در عوض احساسِ بی‌پایان مجرم بودن، نصیبم شد."

کارنامه
هیچ دلیلی برای کسر ستاره وجود نداشت و تنها برای اینکه به «مسخ» و «محاکمه» چهارستاره داده بودم، نتوانستم برای این کتاب پنج ستاره منظور کنم.

بیست و هفتم اردیبهشت‌ماه یک‌هزار و چهارصد
        

2