یادداشت پرستو صاحبی
1404/1/30
یک بار یک دوستی به شوخی یا جدی میگفت که به نظرش وظیفه آدم در زندگی اینه که خلاف تمام امیال و گفتههای پدر مادرش رفتار کنه. به نظرم این سختترین و تاریکترین راهیه که میشه برا زیستن انتخاب کرد و انقدر سخت هست که همه راه به کاملا قطع کردنش فکر کنی. مسیری از این مبهمتر و نامطمئنتر وجود نداره. کافکا یه جایی به پدرش میگه:« گاهی زمینی را تصور میکنم باز و پهناور که تو به تمامی خویش را بر آن گستردهای، به طوری که جسمت همه سطحش را پوشانده و احساس میکنم فقط زمینهایی که هنوز نپوشاندهای یا در دسترس تو نیست برای زیستن من مناسب است.« احتمالا برای هر کس به فراخور شخصیت والدینش، این زمینها فرق کنه. فکر کنم باید یه روزی یه نامهای به پدر مادرم بنویسم شاید بتونم کشف کنم زمینهای زیستنم کجاست که اونا قرقش نکردن. جزییات رفتارها و گفتهها و خاطراتی که کافکا توشون دقیق میشه و بازشون میکنه شگفتانگیزه. هر بار متعجب میشی از ذهنی که این قدر شفاف و مستقیم میتونه کنه موضوعات رو بشکافه، در تمام صفحات کتاب داره به ترس، ناتوانیاش در زیستن، سستی و تزلزلش اعتراف میکنه. این نامه برای هر کسی که با مشکلات جدی عزت نفس و اضطراب دست و پنجه نرم میکنه میتونه به عنوان یه داروی مسکن جالب تجویز بشه.
(0/1000)
مصطفی رفعت
1404/2/1
0