یادداشت Zahra

Zahra

Zahra

1403/12/10

        "نامه به پدر" رو به‌عنوان شروعی برای کافکا خوانی انتخاب کردم، چراکه گفته شده سایه‌ی پدر در تمامی آثارش دیده می‌شه. 
این کتاب من رو عمیقاً تکون داد و به فکر فرو برد. نه‌تنها به رابطه‌ی خودم با خانواده‌م، بلکه به روابط اطرافیانم هم فکر کردم. رابطه‌ی کافکا و پدرش شاید در ظاهر شدید و افراطی به نظر برسه، اما اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، جنبه‌هایی از اون رو تقریباً در همه‌ی خانواده‌ها می‌بینیم. 
"نامه به پدر" درباره‌ی دوری یک پدر و پسره، اما می‌تونه هر نوع فاصله‌ی عاطفی در خانواده رو به ذهن بیاره. این کتاب نشون می‌ده که پدر و مادر چطور می‌تونن احساسات فرزندانشون رو شکل بدن یا ویران کنن. کافکا همیشه می‌ترسید، همیشه خودش رو سرزنش می‌کرد، هیچوقت از خودش راضی نبود و احساس گناه داشت؛ فقط به این دلیل که پدرش هرگز او رو کافی نمی‌دونست. 
پدرش می‌خواست ویژگی‌هایی رو در اون پرورش بده که خودش هم چندان در اختیار نداشت. اما هر زمان که فرانتس کافکا از حد انتظار فراتر می‌رفت، با سرزنش‌ها و تحقیرهاش، پسر رو از چشیدن طعم اعتماد‌به‌نفس محروم می‌کرد. در نتیجه کافکا همیشه به دیگران بیشتر از خودش اعتماد داشت. 
اوایل کتاب فکر می‌کردم که کاش همه‌ی پدر و مادرها این کتاب رو بخونن. اما هرچه جلوتر رفتم، بیشتر متوجه شدم که والدینی که این‌چنین باورها و استبدادی دارن، هرگز پذیرای این کتاب نخواهند بود و این کتاب برای اون‌ها نوشته نشده. بلکه مرهمیه برای فرزندانی که چنین تجربه‌هایی رو از سر گذروندن و شاید چراغی باشه برای ساختن پدر و مادرهای بهتر در آینده.


      
215

16

(0/1000)

نظرات

میگن دیوونه های واقعی هیچوقت پیش روانشناس نمی رن،اونایی می رن روانشناس که توسط این افراد دیوونه شدن

1