بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های فاطمه رحمانی (38)

اسم کتاب ر
            اسم کتاب را که می‌خوانی هزارجور فکر و خیال می‌دود توی ذهنت. یعنی درباره چیست؟ طرز ساخت خمره های قدیمی؟ یا مثلا طرز تهیه سرکه؟ یا انداختن ترشی در خمره؟ شاید هم درباره سفالگری و اینجور چیزها باشد.
کافی‌ست کمی چشم را از عنوان بچرخانیم سمت نام نویسنده، هوشنگ مرادی کرمانی.
تصویر مجید و قصه هایش می‌آید توی ذهنتان که این بار دارد با یک خمره بزرگ و بی قواره کلنجار می‌رود.
اگر چشم از نام نویسنده هم بردارید و کتاب را بالاخره باز کنید، پا می‌گذارید داخل یک روستا در زمانی نه‌چندان دور و مستقیم می‌روید توی مدرسه‌ای که آقای صمدی مدیرش است و خمره‌ای که بچه ها از آن آب می‌خورند و حالا ترک خورده و باقی ماجراها.
هرچه صفحات بیشتری را ورق بزنید، حیرت می‌کنید از این‌که این‌همه داستان و شخصیت چطور حول یک خمره سفالی ترک خورده شکل گرفته‌اند. توی کوچه های روستا که قدم می‌زنیم و همراه آقای صمدی مهربان از رودخانه و کنار مسجد و مغازه سیدرضا رد می‌شویم با تک تک اهالی روستا سلام و علیکی می‌‌کنیم و کمی به زندگی‌شان نزدیک می‌شویم.
هوشنگ مرادی کرمانی خوب بلد است شما را از جایی که نشستید بلند کند و ببرد در دل یک روستا. از کوچه‌ها و کنار رودخانه گذر دهد تا وسط یک مدرسه، کنار یک خمره‌ی تکیه داده به درخت حیاطش و سر و صدای بچه ها. 
اگر شما هم این کتاب را بخوانید از آشنایی با آقای صمدی، بابای قنبری، خاور و عباس و محمود خوشحال خواهید شد. آدم های بی دوز و کلک با آرزوهای دست‌یافتنی، بدی های سطحی و خوشی های عمیق.
شاید کتاب برای نوجوان باشد اما خب بزرگ‌تر ها هم دل دارند و گاهی دل‌شان برای گشت و گذار توی یک روستا هوایی می‌شود.

#خمره
#هوشنگ_مرادی_کرمانی
#حلقه_کتاب‌خوانی_مبنا
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
#کتاب_خمره
#کتاب #مطالعه
#نویسندگی
          
            هر ویال یک واحد امید😍
این یک جمله از کتاب، گویای کل محتوای کتابه.
دکتر هاله حامدی‌فر، داستان ساخت یک داروی مهم و انحصاری در دنیا، توسط یک تیم جوانِ پر از عشق و امیدِ  ایرانی رو تعریف می‌کنن. 
کتاب از فراز و فرودها و موفقیت ها و شکست ها، در مسیر تولید میگه. متن کتاب خیلی صادقانه و صریحه. که این از امتیازات کتابه.
ولی خب سخت میشه پیشنهاد خوندن این کتاب رو داد. چرا؟ چون که خانم دکتر حامدی‌فر که خودشون این کتاب رو نوشتن، نویسنده نیستن. متن کتاب پر از اصطلاحات داروسازی و پزشکیه. رسما خواننده‌‌ای که رشته تحصیلی‌ش به پزشکی مربوط نیست خیلی از بخش ها رو متوجه نمیشه.
متن یه جاهایی سردرگم میشه و مبهم.
خیلی از جاها کلی گویی وجود داره و یکسری از جاها توضیح بیش از اندازه. یک جاهایی کلا روند قصه از دست نویسنده در میره. و خیلی جاها متن شاعرانه میشه که نه به محتوای کتاب میاد و نه به قلم نویسنده و نه ویژگی یک متن روایی هست.
خلاصه بخوام بگم، دقیقا ۲ ماه طول کشید تا من این کتاب ۲۱۰ صفحه‌ای رو بخونم🥲



          
            راهنمای به گند کشیدن یک پرونده جنایی
یا شاید بهتره بگم راهنمای به گند کشیدن یه سوژه، سوژه ای که خودش بالذات هیجان و تعلیق و کشش خیلی بالایی داره.
نویسنده همه‌ی سعی‌ش رو کرده که یه پرونده قتل سریالی رو به بدترین شکل ممکن ازش اقتباس داشته باشه.
فقط من نمیدونم چرا اسم کتاب و عکس جلد و شرح معرفی کتاب توی همه‌ی سایت ها، همه تحت عنوان خفاش شب آورده شده.
کتاب هیچ ربطی، هیچ ربطی به غلام‌رضا خوشرو( خفاش شب) که قاتل سریالی دهه‌ی هفتاده نداره. در واقع داستان بعد از اع.دام خفاش شب اتفاق افتاده و انقدر مبهمه، انقدر مبهمه که دوست دارید نویسنده رو بسپارید به دست های مهربان و قا.تل خفاش شب😐
در واقع نویسنده و انتشارات خواستن تحت این عنوان جنجالی کتاب‌شون فروش بره و خواننده با توجه به پیش‌آگاهی‌ای که از پرونده این قا.تل داره خوندن متن کتاب رو رها نکنه.
وگرنه هیچ اشاره ای به باقی جرم های غلامرضا خوش‌رو و زندگی‌ش و نحوه دستگیری و دادگاهش نشده. هیچ اشاره‌ای.
داستان از شخصیت پردازی خالیه، سه چهارتا دونه هویج وجود دارن در داستان 😐🥕 که با هم مکالمه های طولانی و بی معنی میکنن. می‌بینی یه جمله تو دیالوگا چهار پنج بار تکرار شده.
نقطه ضعف دیگه ای که داره، دیالوگ های پینگ_پونگی بین شخصیت هاست. انقدر این مکالمات کش‌ میان و سرد هستن که برای مخاطب خسته کننده‌س.
برای پایان بندی هم که فقط زحمت کشیدن و یک نقطه " . " گذاشتن.
در آخر باید خدا قوت بگم به نویسنده که با قلم ضعیف، سرد و مبتدی‌ش یه سوژه جذاب رو له و لورده کرده. واقعا هنر میخواد ۱۳۰ صفحه "هیچی" بنویسی‌.

پ.ن: خوندن اطلاعات ویکی پدیا و سایت ها در مورد این پرونده خیلی خیلی جذاب تره از خوندن این کتابه.
          
            این نمایش بر پایه زندگی کالیگولا، سومین امپراتور روم نوشته شده‌ که در ۲۱ سالگی بر تخت امپراتوری نشست و در سال ۴۱ میلادی کشته شد. 
البته کامو، برداشتی خاص از زندگی این امپراتور جوان داشته‌است. 
نمایش نشان می‌دهد که کالیگولا، امپراتور جوان رومی،
با مرگ خواهرش، دروسیلا، که معشوقه‌اش نیز بود، دچار پریشان‌احوالی می‌شه. در بیان حوادث از دیدگاه کامو، کالیگولا نهایتاً به‌طور عمد زمینه قتل خودش رو فراهم می‌کنه.

بعد از مرگ خواهر، کالیگولا که به حقیقت مرگ آگاه شده و حکومت وحشت رو آغاز می‌کنه:
مرگ سایه خود را بر سر اطرافیان کالیگولا می‌گستراند. دیگر هیچ‌کس، جز تنی چند که با راستی زندگی می‌کنند بر فردای خود ایمن نیست. 
کالیگولا که اینک قدرت مطلق در اختیار اوست با پوچی درمی‌افتد. هربار که ابرمردی بر تخت می‌نشیند محنت و آزمون بزرگی برای خلق آغاز می‌شود.
 
پ.ن۱: احتمالا تو نسخه های الان،سانسور زیاد داشته باشه.
بریده هایی از نمایشمامه سانسور شده‌ی طاقچه :)) در هایلایت برش کتاب قرار میگیره.

پ.ن۲: من یه نسخه خیلی قدیمی شو خوندم،انقدر که توی مشخصات نشر نوشته بود خیابان شاهرضا روبروی دانشگاه تهران :)

پ.ن۳: کپشنِ معرفی، کاملا از ویکی‌پدیا کپی شده. 
پ.ن۴: پی‌نوشت ۳ درجهت رعایت کپی‌رایت بود 😌