یادداشت فاطمه رحمانی
1403/3/14
2.8
2
هر لحظه از خواندن کتاب حس میکردم یک بچه دبیرستانی کتاب را نوشته و داشته کاغذ سیاه میکرده برای تمرین. بعد کتاب را به اسم صادق کرمیار چاپ کرده. در حین خواندن متوجه میشوی خط روایت یکجاهایی گم میشود، گنگ میشود و مبهم. شخصیت ها پرداخت که نشده اند بماند، نویسنده در حد یک اسم و فامیل گذاشتن برایشان وقت گذاشته. پیرنگ، ساده است اما اما غیر منطقی. حوادث معجزه وار اتفاق میافتند. شخصیت ها در یک فصل فرشته و در فصل دیگر شیطاناند. آخر سر هم متوجه نمیشوید نویسنده این همه کاغذ را به چه هدفی حرام کرده. کتاب و هدفش مثل اسمش بود، از همهچی وامانده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.