بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس

حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس

حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس

4.3
49 نفر |
31 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

89

خواهم خواند

96

کتاب حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس، نویسنده فاطمه سادات میرعالی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس

                حوض خون کتابی ست که خواندن آن دل میخواهد،دل میخواهد که روایت زنانی را بخوانی که باهمه احساسات لطیف و زنانه شان و بادلی پرخون لباسهای پاره و خونی،پتوها و ملحفه هایی که پر ازخون و تکه‌های بدن جوانان پاک این مرزو بوم بوده راا هر روز میشستند. زنانی که شامه‌شان پر از بوی خون و وایتکس شده بود ولی بازهم با عشق به این کار ادامه میدادند.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            در جشنواره فجر 1402 یک فیلم بسیار ضعیف و شعاری به نام «دست ناپیدا» حضور داشت که کارگردان و تهیه کننده اش ظاهرا برای جذب بودجه از نهادهای مختلف فیلمشان را نوعی اقتباس از کتاب حوض خون معرفی کرده بودند.
این مسئله باعث شد من کتاب را دست بگیرم و همان اول فهمیدم که با توجه به حجم بالای کتاب نمیتوانم تمامش کنم. 64 روایت از خانم های داوطلبی که در رختشویخانه بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک رخت و پتو و ملحفه شهدا و مجروحین را شسته اند در کتاب است. واقعا به غیرت نویسنده که حاضر نشده این تعداد را به 30، 40 یا 50 کاهش بدهد و لااقل عدد را رند کند باید آفرین گفت. اتفاقا هر کدام از روایت ها هم چیز تازه و تصویر جدیدی دارند که در روایت های دیگر نیست.
اما با این همه میشد برخی حرف های کلی را از متن بیرون کشید تا حجم کتاب (که درمورد این اثر برآمده از مردم و برای مردم خیلی مهم است) کمتر شود. فکر میکنم نزدیک به یک چهارم حجم کتاب را میشد کاهش داد. 
کاش مشغله ام کمتر بود و میتوانستم کامل بخوانمش.
          
            میخواهم تا چند روز آینده این کتاب را بخوانم. چرا واقعا؟ بیکاری؟🤔 هر مطالعه ای باید برای پاسخ به یک سوال ذهنی شکل بگیرد در غیر اینصورت مانند ریختن آب بر سنگ است. البته که اصلی ترین دلیلم این است که چگونه نسلی بر سخت ترین فشارهای روحی و جسمی فائق امدند؟  چرا ما بعد از جنگ با نسلی از ادم های روانی و خسته روبرو نشدیم حتی ادم هایی که سرنوشت سازان اصلی ان دوره بحرانی بودند هنوز در صحنه اند. این انرژی وصف ناشدنی از کجا آمده است؟ چرا این ها میتوانند کاندید قهرمان من باشند؟ ایا این نقش آفرینی فقط مختص زنان ایرانی بود؟ برای درک راوی ها معمولا سعی می کنم جریان شناسی و شرایط زیست او را بشناسم تا درکی روشن از  عملکرد انها داشته باشم. مثلا برای خواندن این کتاب پادکست پایداری قسمت اخر را شنیدم.
فهمیدم بمباران اندیمشک طولانی ترین بمباران شهری بوده با300شهید و...(حتما در این باره بخوانید واقعا عجیب بوده و امار های تکان دهنده! 
 یاد کتاب اقای سرهنگی و بهبودی از بازدید موزه جنگ روسیه افتادم و ریسمانی که زنان روسی از موها خود بافته بودند  برای نیروی دریایی؛ یاد کتاب جنگ چهره زنانه ندارد..
          
            رنج گاهی هم طربناک می شود. رنجی که سوزان است و پر درد، اما روح را بلند و پران می‌سازد و جان را نشاط و طرب می‌بخشد.
حکایت حوض خون این گونه است که بروی و کنجی بنشینی. شمعی  روشن کنی. حتی تسبیح به دست بگیری و هر فراز و هر روایتی را که خواندی، آخرش بگویی «یا وجیه عندالله اشفعی لنا عندالله».
سخن از حوض خون است. من نه می خواهم نقدش را بگویم و نه نظرم را در موردش و نه کار به مضمونش دارم؛ اما با فرم و جانش حرف دارم. چرا که حوض خون هنر است. مگر نه اینکه با زبان حس حرف می‌زند؟ پس تمامش هنر است. ساختارش، فرمش و همه چیزش هنر است. حتی زبانش هم هنر است. هنر بدون فرم، لال میشود.  
هنرش این است که رنج را در سبو بریزی و هر صبح و شام سر بکشی و سر باز نزنی. شکوه هنر را میتوان در نگاه خسته زنی که در رخت شوی‌خانه روی زانوهایش چمباتمه زده و عرق‌ریزان در حوضی از خون چنگ می‌زند و اشک از گوشه چشمش میبارد، از نو پیدا کرد و دوباره نگاهش کرد. تمامش فرم است. زبان هنر. سطر سطر به تصویر کشیدن چنگ زدن‌های مداوم در تشت خون، فرم است.
میزانسن صحنه اش، pov  راویانش و تصویر لانگ شاتی که گاهی جایش را با کلوزآپ عوض می‌کند، همه به زبان هنر سخن می‌گویند. خوب که دقت کنی، سادگی زبان روایت کاری می‌کند که حتی بتوانی صدای راوی را هم بشنوی و آن حزن پیچیده در آهنگ صدایش را. آهنگ «کربلا کربلا ما داریم می‌آییم» ریتم گرفته با نبض روایت، در هم می‌پیچد و بالا می‌گیرد. به خودت که می‌آیی داری زیر لب زمزمه‌اش می‌کنی و می‌خوانی.
نویسنده دوربین و زاویه نگاهش را جای خوبی گذاشته است. روی قلب مادران و همسران رخت شوی اندیمشکی؛ زیر بارش بمب و موشک و دل کندن های پی در پی.
کلمات کاری می‌کنند که هر صفحه را که ورق می‌زنی، بوی تند وایتکس از روی کاغذ بالک بلند شود و تا عمق ریه هایت را بسوزاند. ناخودگاه پوست پشت دستت به خارش و سوزش بیفتد و دهانت طعم گس و تلخی بگیرد که عطش به جانت بریزد و یک ریز به دنبال جرعه آبی باشی تا آتش درونت را فرو بنشانی.
همین است که می‌گویم حواس پنجگانه در میان روایت‌های داستان جوری پیچیده است و راوی تجربه زیسته‌اش را به نمایش گذاشته که انگار دیگر دلی برایش نمانده و می‌خواهد ققنوس وار بسوزد و بسوزاند و از بند رها شود.
داستان از سرگذشت زنانی است که با دست خالی به جنگ رفته‌اند. اول جهاد اکبر و بعد جنگ در جبهه دلخراش رخت شوی خانه اندیمشک. فاطمه سادات میرعالی و همکارانش بعد از ساعت های طولانی مصاحبه مستندات خود را به زبان واقع گرایانه و بی پرده پوشی به رشته تحریر درآورده اند. سرگذشت هر کدام از این شیرزنان در چند صفحه به گونه ای روایت شده است که از قصه هر زن می توان شرایط زیستی او را نیز درک کرد و سلوکش را در رسیدن به مقام ایثار، دنبال کرد.
شیوه روایت، داستانی است اما فضا سازی های معمول داستان را ندارد و نویسنده به اصول نویسندگی مستند، وفادار است. با این همه این سوال برای من همیشه مطرح است که در مستندهای داستانی تا جایی که رئالیسم پیچیده در واقعه آسیب نبیند، پرداختن به تصویر و تقویت تجسم از جانب نویسنده چه اشکالی دارد؟
قصه حوض هم اولش خون است و هم آخرش. خون جگر از قطره های خون خشکیده روی تکه پاره‌ها سرگذشت ۶۴ زنی که همیشه از دستانشان خون می جاری بود و خشک نمی‌شد. بس که در تشت های پر از خون چنگ زده بودند و دل خودشان را خون کرده بودند.
کارشان این بود که خون را بشویند و لباس های رنگین را تطهیر نمایند اما آن خون های تازه و جوشان هر روز و هر ساعت، روح  خودشان را تطهیر می کرد.
قصه ۶۴ زن با داغ های زیاد. انگار هر کدام از آن‌ها را در دل، دل های دیگری هم بود که هر بار دلی نتپید و دق کرد، صاحبش خم به ابرو ننشاند و بوی خون آمیخته با وایتکس را به آن جان دیگرش کشید و باز تاب آورد. حوض خون سرگذشت زنانی است که دست همگیشان در یک کاسه است. در یک تشت است. و آن دست های یکی شده گاهی در میان تشت خون انگشتری می یابد و گاهی انگشتی. آن وقت است که سوز آهشان تا کربلا و ساربان و طمع انگشترش راه می گیرد.
حوض خون نیامده داغی را تازه کند که داغش تا ابد تر و تازه، جوشان و جاری ست.
داستان دست هایی که پوستشان نازک شده و پر است از زخم های ریز اما پا پس نمی کشند.
اشتباه نکنیم حوض خون نیامده تا بگریاندمان. مصیبت که نمی خواند. تنها واقعیت را بدون حجاب و بدون واسطه مقابل چشمانت به تصویر کشیده و ایستاده تا ببیند چه کسی تاب ایستادن و نگاه کردن به واقعیت دارد.
حوض خون نگارش ساده ای دارد. کلمات احساسی و سانتی مانتال به دنبال خود نمی کشاند اما حقیقت را تصویر می کند. رئالیسم را در عالی ترین وجه آن به نمایش می گذارد.
کلمات راه گریز از واقعیت را که می بندند، نوبت یکه خوردن است. پس این همه سال. این همه وقت گذشت اما کجا بودند این شیرزنان؟
          
alef

1402/07/17

            کتابهای زیادی درباره دفاع مقدس و جنگ هشت ساله ایران و عراق خواندم که البته به خاطر آشنا نبودن با نرم افزار بهخوان در اینجا ثبت نکردم. کتاب هایی که بیشتر روایت مردان جنگ بود، آن هم در میدان جنگ و خط مقدم کتاب‌هایی مثل: شناسایی بمو، لشگر خوبان، جنگ دوست داشتنی، همه دوستان من، مهتاب خیّن، از معراج برگشتگان، نورالدین پسر ایران و...... در میان این کتاب‌ها روایت زنان در جنگ را هم خوانده بودم مثل: دا، فرنگیس، دختر شینا یا سایر کتاب‌هایی که روایت همسران شهدای دفاع مقدس بود. 
اما در کمتر کتابی اختصاصاً به موضوع زنان و فعالیت های آنان در پشت جبهه پرداخته ‌شده بود. آن هم فعالیت شستن و رفو کردن لباس رزمندگان و مجروحان جنگ.

✅کتاب روایت خاطرات چندین زن است که به صورت متوالی بیان می شود. زنانی با شرایطی مختلف در زندگی شخصی که تصمیم می گیرند برای دفاع از اسلام و ایران تا جایی که می توانند تلاش کنند. 
اکثر روایت های کتاب تکراری است. چرا که همه راویان یک کار را انجام می دادند و در یک محل بودند. که البته همین هم می تواند تایید کننده سخنان آنان و اتفاقات آن سال‌ها در رختشورخانه باشد. 
بعضاً روایت های کتاب بسیار دردناک می شود و خواننده را متاثر می کند و به فکر وادارد. اما چاره ای جز بیان این روایت ها نیست. چرا که جنگ و وقایع و اتفاقات آن را نباید سانسور کرد. نسل های بعد باید بخوانند و بدانند که برای این کشور و این انقلاب چه زحمت هایی کشیده شده و چه خون دل هایی خورده شده است. روایت ها هر چند دردناک اند اما واقعیت دارند. نسل بعد همه این ها را باید بدانند چه خوب، چه بد، چه دردناک و حتی وحشتناک.

✅یکی مزیت خوب دیگر کتاب داشتن عکس هایی رنگی از رختشورخانه و راویان و شهدای مربوط به هر روایت است. 

✅در این کتاب به حادثه بمباران شهر اندیمشک در 4 آذر سال 1365 هم پرداخته شده است. بمباران 1 ساعت و 45 دقیقه ای شهر توسط 54 فروند هواپیما که هنوز هم در کتاب ها و فیلم های دفاع مقدس چندان به آن پرداخته نشده است. موضوعی که یکی از اسناد مظلومیت مردم ایران و به خصوص مردمان اندیمشک است.