یادداشت‌های فاطمه سادات امامی (28)

پرنده به پرنده: درس هایی چند درباره نوشتن و زندگی
          پرنده به پرنده❤️

پایان
۲۵
۰۲
۰۳

دلیل اینکه خوندن کتاب چندین ماه طول کشید حجم زیاد صفحات یا متن سنگینش نبود...فقط دلم میخواست این منبع حس خوب رو همیشه داشته باشم. دوست داشتم همیشه تعداد صفحه ای ازش باقی مونده باشه تا هر روز یه بخشیشو بخونم...
اما خب هر شروعی پایانی داره و امروز به ایستگاه آخرش رسیدم.

هر بار که کتاب رو باز کردم به طرز شگفت انگیزی دقیقا درباره مساله اون روز من صحبت می‌کرد.
آن لاموت مثل یه خواهر یا استاد با لهجه و بیان آمریکایی رک و پوست کندش با من صحبت می‌کرد.
متن کتاب باعث میشد با خودم روراست تر و به حرفم علاقه مند تر بشم.

شدت علاقم به کتاب باعث شد از نسخه فیدی پلاس به سمت خرید نسخه مجازیش برم و احتمال زیاد اولین فرصتی که جیبم رخصت بده نسخه چاپیش رو به کتابخونم اضافه می‌کنم...
چون این کتاب واقعا حکم تراپی برای قلمم داشت.
دوست دارم هر چند وقت یبار بازش کنم و بخش هایی ازش رو بخونم.

امیدوارم تجربه شیرینش با کتابهایی شبیهش تکرار بشه.


پ.ن: به دوستانم در باشگاه شدیدا پیشنهادش می‌کنم. 

‌‌‌┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─
▣⃢🪴 @Anne57
        

27

و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد
کسی نمی‌دا
          کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد!

پایان🌿

۶
۰۲
۰۳

درسی که از متن مهزاد الیاسی گرفتم توی دو کلمه خلاصه میشه: 

(روراست بودن با خود)

شاید بشه اسمشو گذاشت خود افشایی. بنظرم نویسنده کتاب کاملا با خودش،احساساتش و تجربه‌ هاش شفافه.
هیچ سانسوری روی خودش اعمال نمی‌کنه گرچه ممکنه انتشارات سانسور جزیی روی متنش وارد کرده باشه...

شیرینی این کتاب به دهنم مزه کرد؛
 نه به خاطر روایت مهزاد از مرگ، سفر یا برداشت های خودمحق پندارش از فرهنگ ایران و جهان،زن بودن و مذهب.

این کتاب رو دوست دارم چون روایت های آدمی رو خوندم که با خودش صادق بود. بنظرم رمز اثربخشی یه متن دقیقا همینه؛ اینکه از عمق وجودت باشه و بتونه اون احساسات پنهانیت رو به کلمه تبدیل کنه.
اگه کسی بتونه روایت هایی شبیه به این، از تجربه زیستش بنویسه خیلی هنر کرده، چون تونسته کلمات صادقش رو از لایه ها و حجاب های مختلف ذهن و عقلش بکشه بیرون.

به افتخار آدم هایی که خودشون و تجربه هاشون رو پذیرفتن و به رشته تحریر در آوردن کف می‌زنم و مهزاد یکی از اون آدماست...
این شب ها که همزمان با خوندن این کتاب روز‌نوشت می‌نوشتم به این فکر می‌کردم که من نه در روایت نویسی و جستار، توی همین روز نویس هام چقدر با خودم شفافم! و چقدر خودمو سانسور می‌کنم.
بنظرم همه ما باید دفتری داشته باشیم تا کلمه های درونی مون رو با با اعتماد کامل روی ورق های سفیدش حک کنیم. شاید روزی به این تبحر رسیدیم که از دلش جستار یا روایتی دربیاریم؛
روایت ما از پنجره ای که رو به دنیا باز کردیم❤️
‌‌‌┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─
▣⃢🪴 @Anne57
        

35

سفر به گرای 270 درجه
          برای ما آدم های جنگ ندیده و نرفته:

جنگ برایم پدیده عجیب هشت ساله ایست که هنوز خیلی درباره آن نمی‌دانم.
سوالهای ثابتی توی ذهنم دارم؛  
اتمسفر آن روزهای ایران چه بود؟ 
 جنگ برای ملت تازه انقلاب کرده هیولایی از کشت و کشتار بود یا فرشته ای مقدس که از دامنش آدم های عجیبی مثل همت و باکری و دوران پرواز کردند؟

با همین سوال ها سراغ کتاب رفتم. 
سفر به گرای ۲۷۰ درجه روایت ناصر در بطن جنگ است. روایتی داستان گونه از حضور پسر نوجوانی که جنگ  را نه آن هیولای دوسر می‌داند نه آن فرشته سفید.

با اینکه کتاب روایت مستقیم و مستند از متن جنگ نیست اما تابو شکنی خوبی به نسبت باقی کتاب های راوی جنگ از حس و حال جبهه  داشت.
نگاهی واقعی به کشته شدن آدم ها و بوی باروت و خون و ترکش...

از کتاب ممنونم  به خاطر زاویه دید جدیدی که از جنگ و روایت داستانی جنگ به من بخشید. اما بی‌پرده بگویم سیر داستان را دوست نداشتم. شاید دلیلش همان تابو شکنی ذهنی ای بود که شخصیت ناصر برعکس تمام رزمنده های توی سرم داشت. ادمی که اخر داستان برای استعلاج و استراحت به خودش فرصتی می‌دهد و از جنگ برمیگردد و بر خلاف انتظارم کتاب ختم به شهادتش نمی‌شود.

هنوز راه زیادی برای شناخت جنگ دارم و اینکه بفهمم باید آن را جنگ نامید یا دفاع مقدس.
اما یک مرز  را همیشه حفظ خواهم کرد

هر نوع زاویه نگاهی که باعث شود شعارِ: جنگ جنگ تا رفع فتنه از کل عالم

تبدیل شود به 
شعارِ: جنگ جنگ تا پیروزی


زاویه دید پسند دل من نیست....چون نگاه درست به جنگ تا جایی که فهمیدم به این صورت مضموم نیست.



پایان کتاب
۱۹
۱۲
۰۲
#حلقه_کتاب
‌‌‌┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─
▣⃢🪴 @Anne57
        

6

هری پاتر و تالار اسرار
          باید اعتراف کنم  آنقدر که سریال هری پاتر  را دیده ام یکبار هم به ذهنم نرسیده بود کتاب هایش را بخوانم.
دلیلش هنوز برای خودم هم گنگ است. شاید هری پاتر دیگر کتاب نسل ۸۰ به این سمت نیست و بیشتر فیلمش آن هم محض نوستالژی بارها و بارها دید میخورد.
یک هفته پیش بود که هوس دیدن دوباره مجموعه هری پاتر از اول، توی سرم افتاد. اما همین که ۱۰ دقیقه اول هری و سنگ جادو را دیدم حس کردم همه سکانس ها را به خاطر دارم. حس کردم دیدن دوباره یک چیز تکراری که در تکرارش هم چیزی اضافه نمی‌شود وقت تلف کردن است.
برای اولین بار تصمیم گرفتم کتابش را شروع کنم.
آن هم نه از جلد یک که تمام صحنه هایش توی ذهنم بود. جلد دوم را شروع کردم تا هم تنوع باشد هم  میل شدیدم به دیدن فیلمش را خاموش کنم.
کتاب را با نسخه صوتی ارمان سلطان زاده گوش دادم...همان چند اپیزود اول درگیرش شدم. دیگر مثل فیلم برایم تکراری نبود. برعکس فیلم که گاهی متوجه سیر علی معلولی اتفاقات نمی‌شدم توی کتاب همه چیز مثل پازل به هم وصل بود و سر جای خودش قرار داشت.
با همین فرمان تا اخر،کتاب هری و حفره اسرار را گوش دادم.

پ‌.ن: به خاطر شروع ماه رمضون وقفه میندازم و انشالله بعد ماه مبارک ادامه مجموعه کتاب هری پاتر رو نوش جون می‌کنم. توصیه می‌کنم اگه تا الان نخوندید مثل من گول بخورید و یک بار به جای فیلم سراغ متن اصلی برید. دنیای دیگه ایه.
        

3