یادداشت فاطمه سادات امامی
1403/11/11

پایان🪴 آلبرکامو یک متفکر و فیلسوف بود که دست بر قضا، به نوشتن هم علاقه داشت. او بعد از نگارش چند مقاله فهمید که برای صحبت کردن درباره فلسفه، میتواند راههای سادهتری را هم امتحان کند. نوشتن داستان و نمایشنامه، راهی بود که او برای نشان دادن فلسفه فکریاش انتخاب کرد. کامو در کتاب بیگانه این مکتب فلسفی را به شکل یک آدم واقعی در میآورد؛ آدمی که مثل همه ما سر کار میرود، غذا میخورد، دوست و رفیقهایی دارد و در حالت عادی، تفاوتی با بقیه مردم ندارد. اما وقتی در ذهن همین آدم دقیق بشویم، شبکهای ناپیوسته از افکار و اطلاعات و کنشها را میبینیم. مورسو برای هیچ کاری به دنبال هیچ معنایی نیست. این خیلی ترسناک به نظر میرسد، نه؟ مورسو نه بی ادب است، نه جنایتکار و نه حتی سنگدل. شخصیت اصلی کتاب بیگانه تنها یک پوچگرای مطلق است که خودش هم از این وضعیت راضی نیست، اما ایده دیگری هم برای ادامه زندگی ندارد. او نسبت به اطرافیانش بیخیال نیست، ولی روشی احساسات روشنی هم برای ابراز کردن ندارد. آلبرکامو، بدون اینکه ما بفهمیم یا در مقابلش جبهه بگیریم، پای فلسفه را به داستان باز کرد ادامه یادداشت: https://cheeketab.com/alien/ #چند_از_چند ۱۹ از ۵۰
(0/1000)
محدثه حسنی
1403/11/13
1