معرفی کتاب به زبان مادری گریه می کنیم اثر فابیو مورابیتو مترجم الهام شوشتری زاده

به زبان مادری گریه می کنیم

به زبان مادری گریه می کنیم

فابیو مورابیتو و 1 نفر دیگر
3.6
32 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

47

خواهم خواند

79

شابک
9786226194716
تعداد صفحات
190
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        به زبان مادری گریه می‌کنیم دریچه‌ای نو به ادبیات امروزِ مکزیک و آمریکای لاتین می‌گشاید و تصویری متفاوت از آنچه به آن خو گرفته‌ایم، نشان‌مان می‌دهد. این کتاب مجموعه‌ای است از هشتاد و دو ناداستان/جستارِ بسیار کوتاه (فلش‌نان‌فیکشن یا جستار برق‌آسا) از فابیو مورابیتو، شاعر، نویسنده و مترجمِ مکزیکی ایتالیایی‌تبار، که الهام شوشتری‌زاده آن‌ها را از زبان اسپانیایی به فارسی برگردانده است. مورابیتو در این جستارهای بسیار کوتاه و خوش‌خوان، سراغ مضامینی مثل زبان مادری، تجربه‌ی نوشتن و ترجمه، کلنجار رفتن با زبان، دردسرها و شیرینی‌های نوشتن به زبانی جز زبان مادری، و زندگی در دنیای ادبیات و کلمه‌ها می‌‌رود و با زبانی ساده، سرراست و گاهی شوخ‌وشنگ از مفاهیمی عمیق و جدی می‌گوید.

از همان اولین جستار کتاب، مورابیتو مضامینی چون نوشتن، نوسان مدام بین دو زبان، تردید و دودلی همیشگیِ نویسنده‌ها، احساس خیانت به زبان مادری، و عشق به کتاب و ادبیات را پررنگ می‌کند و در ادامه هم بارها به این مضامین برمی‌گردد. او در جستارهای به زبان مادری گریه می‌کنیم، خاطرات کودکی و جوانی خودش، تجربه‌ی نوشتن و ترجمه، مواجهه‌اش با شاهکارهای ادبی جهان، و لحظه‌های ساده‌ی روزمره را از منظری متفاوت می‌بیند و تصویری نو از بده‌بستان ذهن و زبان ترسیم می‌کند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به به زبان مادری گریه می کنیم

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به به زبان مادری گریه می کنیم

پست‌های مرتبط به به زبان مادری گریه می کنیم

یادداشت‌ها

          برای منی که زیاد اهل خواندن ناداستان و جُستار نیستم، این کتاب حکم باب آشنایی با این دسته از کتاب‌ها را داشت. کتاب فرمت خاصی دارد. جستارها بسیار کوتاه‌اند که اصطلاحا به آن‌ها «جستار برق‌آسا» می‌گویند. «فابیو مورابیتو» شاعر و نویسنده‌ی ایتالیایی است که در ۱۵ سالگی به کشور مکزیک می‌رود و شروع به یادگیری زبان اسپانیایی می‌کند. حالا او در مکزیکوسیتی زندگی می‌کند، به اسپانیایی می‌نویسد، از چهره‌های شاخص ادبیات مکزیک است و همچنین برنده‌ی عالی‌ترین جایزه‌ی ادبی مکزیک شده است!

📚 در پشت جلد کتاب چنین آمده است:
«فابیو مورابیتو» در این کتاب با زبانی کنایه‌آمیز و اغلب شوخ از تجربه‌ی نوشتن، ترجمه، کلنجار رفتن مدام با زبان، دوزبانگی و زیستن در قلمروی کلمه‌ها می‌گوید.

نویسنده در این مجموعه‌ی جستارها به موضوعات متنوعی از زندگی روزمره تا تأملات فلسفی درباره‌ی زبان، نوشتن و هویت می‌پردازد و از چنان زبان بی‌پرده و همه‌فهمی استفاده می‌کند که مطالعه‌ی اثر را به تجربه‌ای لذت‌بخش برای هر خواننده بدل می کند.
یکی از جذاب‌ترین موضوعاتی که در کتاب ارائه می‌شود تحلیلی است که نویسنده درباره‌ی زبان مادری به عنوان نقطه‌ای از وابستگی عاطفی ارائه می‌دهد. زبانی که در عین نزدیکی، گاهی تعمدا سعی می‌کنیم که از آن فاصله بگیریم یا آن را گم کنیم. «مورابیتو» معتقد است که خاصه آن دسته از نویسندگانی که به زبان دیگری (غیر از زبان مادری) می‌نویسند، همان‌هایی هستند که سعی دارند زبان مادری‌شان را گم کنند و به سبب همین خیانت آن‌ها به زبان رگ و ریشه است که آن‌ها نویسنده می‌شوند.

📚 از متن کتاب:
«خواندن اساساً فعالیتی شبانه است، حتی اگر روزها انجامش بدهی. کسی که می‌خواند از واقعیت دست می‌کشد و غرق نوشته می‌شود. او با رخنه در دنیای بسته و محصور روی کاغذ، چشم بر جهان بیرونی می‌بندد.»

یک نکته‌ی بسیار حائز اهمیت در مورد این کتاب که به همت «نشر اطراف» به چاپ رسیده است، موضوع ترجمه و ویراستاری آن است. ترجمه‌ی کتاب مشخصا با دقت فراوان صورت گرفته است؛ طبق آن‌چه در رابطه با سبک و سیاق و لحن نوشته‌های «مورابیتو» خوانده‌ام، می‌توان گفت که مترجم نهایت سعی خود را داشته که به سبک و لحن نویسنده وفادار باشد. و در طول مطالعه‌ی کتاب هیچ اشتباه تایپی یا نگارشی به چشمم نخورد. از این‌رو از خانم «الهام شوشتری‌زاده» مترجم کتاب و تحریریه و تیم ویراستاری «نشر اطراف» تشکر می‌کنم. 💐

پی‌نوشت:
کتاب برایم جنبه‌ی شخصی‌ای هم داشت. من هم تا حدودی تجربه‌ی زیست میان فرهنگ‌ها و زبان‌ها را دارم و در طول روز به زبانی غیر از زبان مادری‌ام، می‌نویسم، می‌خوانم و صحبت می‌کنم.
        

0

فاطیما

فاطیما

4 روز پیش

          زندگی خیلی عجیب‌ است. صبح زود بیدار شدم، اخبار را خواندم و داشتم عقلم را از دست می‌دادم. چهل صفحه‌ای از کتابم مانده بود. با مدت مشکیم برش داشتم، رفتم بیرون نشستم و خواندمش. حداقل امروز صبح مطمئن شد‌ه‌م هنوز هم ادبیات می‌تواند پناه خوبی برای تمام وقت‌های بی‌قراری قلبم باشد. همیشه بوده است. این دفعه واضحا بود. 
قلبم تندتند می‌زد و زیر جمله‌ها خط می‌کشیدم. گوشه‌ی کتاب چیز می‌نوشتم و ادامه می‌دادم. تازه تمام شد. اصلاً موقع خواندنش داشتم آرزو می‌کردم کاشکی تمام نشود چون بعدش باید بروم خبر بخوانم و ببینم مردان سیاست دارند چه گلی دارند به سرمان می‌زنند.
«به زبان مادری گریه می‌کنیم» یک مجموعه جستار در مورد نوشتن و ترجمه‌ست. جستارهایی با موضوع زبان، دوزبانگی و زیستن در قلمروی کلمات. پشت کتاب این‌ها را نوشته است. فابیو مورابیتو یک جستارنویس ایتالیایی است که به زبان اسپانیایی می‌نویسد. همین نکته است که نقطه‌ای پرپرنگ‌ در نوشتن این جستارها می‌شود. نوشتن به زبانی غیر از زبان مادری. حالا مورابیتو در جستارها برای ما از همین دوگانگی می‌نویسد، درگیری‌‌ای که بین دو زبان وجود دارد، ترجمه، از کتاب‌هایی که خوانده و نویسنده‌هایی که دوست دارد. 
جستارهای این کتاب کوتاه‌ترین جستارهایی بودند که تا حالا خوانده بودم. کوتاه اما به طرز شگفت‌آوری کافی. هر جستاری که می‌خواندم انگار برای صحبت کردن در مورد آن موضوع همان اندازه کلمه کافی بود. 
از کافکا و داستایوفسکی نوشته بود. از خاطرات کودکی‌اش و جایی که زبان در زندگی ما دارد. موقع خواندنشان زیر خیلی از جملات دیوانه‌وار خط می‌کشیدم چون فکر می‌کردم دقیقاً همین‌طور! این همان چیزی است که اگر می‌خواستم بنویسم دوست داشتم باشد. حالا مورابیتو بهتر نوشته است. 
جستار را به خاطر همین دوست دارم. فکر می‌کنم جستارنویس در مقابل من نشسته است و با هم گپ می‌زنیم. او از خاطراتش می‌گوید. از عادت‌های کتابخوانی و کتابخانه‌‌اش. بابت همین است که احساس غریبگی نمی‌کنم. جستارها احساس آشنایی دیرینه‌ و صمیمیتی به من می‌دهند؛ من هم همیشه از غریبه نبودن استقبال می‌کنم. درود بر جستارها! مخصوصاً این یکی‌‌شان. 
        

11

          راستش من زیاد اهل جستار (به‌ویژه جستار برق‌آسا) و حتی داستان کوتاه نیستم؛ در داستان و ناداستان متن‌های طولانی را ترجیح می‌دهم تا کم‌کم بتوانم با آن اُخت بگیرم. کلاً هرچه آهسته‌تر بهتر. اما این مجموعه خیلی فرق داشت چون گرچه در ظاهر مجموعه‌ای از ۸۲ جستار برق‌آساست، انگار هر متن کوتاه دانه‌ای از تسبیحی واحد بود و باید کل کتاب را می‌خواندی و تک‌تک جستارها را به‌عنوان بخشی از یک کلیت یکپارچه درنظرمی‌گرفتی تا به جانت بنشیند و به جهان‌بینی نویسنده دست پیدا کنی. و آه چه جهانی آقای مورابیتو، چه جهانی. آن‌قدر تک‌تک این دانه‌های تسبیح ارزشمند و زیبا و سحرآمیز بودند که حتی اگر می‌توانستم هم دلم نمی‌خواست زود تمامش کنم، برای همین جلوی خودم را می‌گرفتم تا روزی بیش از دو جستار نخوانم تا قشنگ ذره‌ذره طعم و عطرشان را بچشم و به جانم بنشینند. درباره‌ی شعر، زبان، ادبیات، ترجمه، دنیا، تحقیر، تاریخ و هرچیزی که می‌شود فکرش را کرد چنان با زبانی شیرین و ساده و درعین حال ژرف نوشته بود که با خواندن هر کدام دلم می‌خواست چشم‌هایم را ببندم و به دنیای زیر دریا یا توی کهکشان‌ها سفر کنم تا خیالم مجال پرواز پیدا یابد. هر جستار مثل پیدا کردن صدفی لای ماسه‌های دریا بود؛ صدفی دست‌نخورده و سالم. صدفی که گرچه شبیه‌اش زیاد است، منحصربه‌فرد و یگانه است. 
الهام شوشتری‌زاده مترجم عزیزی است و چقدر این جستارها را به فارسی شیرین و زیبایی ترجمه کرده بود. ممنونم ازت الهام نازنین.
        

2

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم

خب من امسالم رو با این کتاب شروع کردم و چه مبارک شروعی بود.
حین مطالعه این کتاب شادی وصف نشدنی زیر پوستم می دوید و باعث میشد هیجان زده بشم، چرا که فابیو مورابیتو از زاویه ای نگاه کرده و نوشته بود که اغلب من درگیرش بودم. وقتی سر رشته ای از نوشتن داشته باشید دیگه خیلی چیزها به چشم شما مثل سابق نخواهند بود. معانی متفاوت و بدیعی برای اتفاقات یا حوادث پیدا می کنید و نقطه عطف های زندگی تون غیرقابل باور ترین چیز ها رو شامل میشن.

اول برام تعجب آور بود که چرا هر جستار از دو صفحه فراتر نمی رفت تا اینکه متوجه شدم فابیو سالها خودش رو مجبور کرده کوتاه و صریح بنویسه و نتیجه اش شده بود کتابی که در حال خوندنش بودم. همین کوتاهی و سادگی مطالب باعث شد اصلا خسته نشم و بلعکس بیشتر کنجکاو بشم که ببینم جستار بعدی راجع به چیه.
فابیو یه ملحده. خب این حرفیه که از زبان خودش جاری شده اما من زیاد باهاش موافق نیستم در این زمینه.
در یکی از جستارها در حال توضیح دادن پیوند بین سرخ رگ و سیاه رگ بود و من اونجا لحظه ای مکث کردم. یه مکث عمیق و معنا دار، حتی اون بخش رو برای یکی از نزدیکانم خوندم و گفتم:
_ تا الان به این دقت به خلقت دقت نکرده بودم.
برام جالب بود چطور به ملحد انقدر دقیق به چنین چیز شگفت اوری نگاه کرده و خب نتیجه گرفتم حتی از ملحد جماعتم میشه درس گرفت.
چیز دیگه ای که دوست داشتم نگاه نقادانه فابیو به کسانی بود که به زبان مادری خودشون خیانت میکنن تا توجه دیگران رو جلب کنن.

آیا این کتاب رو توصیه میکنم؟
البته که توصیه میکنم. الخصوص اگر شما به زبانی غیر از زبان مادری تون مسلط هستید خوندنش خالی از لطف نیست.
        

30

          چندتایی مجموعه جستارخوانده‌ام و احتمالا الان بهتر از همیشه می‌دانم چه جستارهایی را بیشتر دوست دارم. جستار روایی برای من، یک خروجی ملموس و قابل درک از فکرهای عمیق روزمره است در مشاهده‌ی ساده‌ترین چیزها. مسیری برای بهتر نگاه‌کردن، قشنگ‌تر برداشت کردن و دوام آوردن در روتین‌ها و کارهای روزمره. جستار‌های محبوبم بهترین خوراک‌اند برای ذهن مهندسی من؛ بهترین راه برای وصل کردن معانی اتفاقات مختلف زندگی روزمره به هم و رسیدن به یک کل معنادارتر، به یک نگاه تازه. 
«به زبان مادری گریه می‌کنیم» دقیقا همان چیزی است که دوست دارم، یک نگاه تازه‌ی تازه. نویسنده‌ای که چیزهای به ظاهر بی‌ربط را به هم وصل می‌کند و یک معنای جدید از آن‌ها بیرون می‌کشد، همان کاری که خودم بعضی روزها انجامش می‌دهم. جستارهای دوصفحه‌ای که الکی‌حرفشان را کش نمی‌دهند و مجبورند در «موجزترین» حالت ممکن حرفشان را بزنند. حرف‌هایی که کاملا از فهم نویسنده آمده‌اند. برای من، جستار یعنی این، نه تکرار کردن حرف‌های یکسانی که «خودت را گم و گور کن» و «دلت را به ناشناخته بزن» و این صحبت‌های بعضا بی‌معنی و لوس.
من آنقدری طرفدار و دنبال‌کننده‌ی ادبیات صرف نیستم، برای همین بعضی جاها مخاطب اصلی این کتاب حساب نمی‌شوم. اما انقدر از نگاه نویسنده لذت می‌بردم که آن‌ها را هم با لذت تمام خواندم. 
ترجمه‌ی کتاب یکی از بهترین ترجمه‌هایی است که تا به حال دیده‌ام. بعضی جاهای متن اما ویرایش نیاز داشت. صفحه‌آرایی کتاب‌ خیلی خوب انجام شده اما طراحی جلد ایراداتی دارد  که امیدوارم ناشر در چاپ‌های بعدی برطرف‌ کند. 
        

33

          به نام او

«به زبان مادری گریه می‌کنیم» یک مجموعه جستار خواندنی و خوب است که به‌تازگی توسط نشر اطراف به چاپ رسیده.

فابیو مورابیتو نویسنده‌ این کتاب اصالتا ایتالیایی است، در مصر به دنیا آمده و بیشتر زندگی‌اش را در مکزیک گذرانده. به‌همین خاطر او  با چند زبان سر و کار داشته و دارد. با این توضیح مقصود نویسنده از عنوان کتاب را بهتر درک می‌کنیم. او در جستارهای این کتاب که همگی کوتاه و چیزی در حدود چهارصد کلمه (یک صفحه و نیم) هستند از تجربه‌های زبانی، مطالعات و علایق ادبی‌ و تعلق‌خاطری که به کتاب دارد، سخن گفته. در میان جستارهای او به کشف‌های جالبی برمی‌خوریم که کتاب را خواندنی‌تر کرده است. 

البته من در بعضی موارد با او اختلاف دارم مثلا مورابیتو با برخی از آداب کتاب‌خوانی مثل خط‌کشیدن زیر کلمات مخالف است و آن را به نوعی دخالت در کار نویسنده می‌داند. ولی خود من جاهایی از کتاب را خط می‌کشم که وجه‌اشتراکی جالب بین خودم با نویسنده را کشف می‌کنم یا نکته‌ای را از او یاد می‌گیرم که برایم مهم است. خط‌کشیدن به این معنا نیست که من تنها این بخش از کتاب او را دوست دارم و باقی‌اش برایم مهم نیست، تنها به این معنا است که این بخش برای من مهم‌تر و برجسته‌تر است. برای من پیش آمده که کتابی را در سنی خوانده‌ام و زیر سطرهایی از آن را خط کشیده‌ام که وقتی سالها بعد به آن کتاب رجوع کرده‌ام چندان برایم مهم نبوده.

توصیه می‌کنم اگر عاشق کتاب و ادبیات هستید این کتاب خوش‌خوان را از دست ندهید.
        

11

          موقع خوندن کتاب ذوق احمقانه‌ای داشتم. چون از اولین خواننده‌های کتاب بودم. و کتاب را داغ‌داغ هدیه گرفته و خواندم.
فرمت خیلی جالبی داشت. همونطور که در مقدمه‌اش می‌گه، مجموعه‌ای از ۸۴ جستار برق‌آسا :)) یعنی همه جستارها دو یا حداکثر سه صفحه داشتن.
برای همین در رفت‌وبرگشت‌های زیادی خونده می‌شه و مناسب زمان‌های سوخته‌ست. (مثل کتاب پاتوق‌ها. اونم همینطور بود.)
و خیلی جالب بود که در عین اینکه بهم ربط نداشتن، انگار زبان و کلمات رشته‌ای بودن که همه چیز رو بهم وصل می‌کردن. (شاید (امیدوارم) در بریده کتاب‌هایی که گذاشتم مشخص باشه.)
نوع نوشتارش رو خیلی دوست داشتم و پیش میومد که دو سه بار یه جستارش رو بخونم. بعضیاش هم معمولی بود.
در کل تجربه جالبی بود و اگه به مسئله زبان یا چندزبانی یا همچین چیزهایی علاقه‌مندین قطعا جذابیتش براتون چندبرابر می‌شه.
——
در روزهایی کتاب رو می‌خوندم که دو عزیزی که داشتن از ایران می‌رفتن خونه ما مهمون بودن. بعضی جاهای کتاب، بخاطر زجری که آدم‌ها برای مهاجرت و یاد گرفتن زبان جدید و دل کندن از زبان مادریشون متحمل می‌شن گریه‌م می‌گرفت.  شاید اقتضای فضایی بود که درش بودم، نه لزوما جمله‌های کتاب؛ اما خب، می‌تونم رکورد گریه با این کتابم به نام خودم ثبت کنم.
        

53