بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

به زبان مادری گریه می کنیم

به زبان مادری گریه می کنیم

به زبان مادری گریه می کنیم

فابیو مورابیتو و 1 نفر دیگر
4.0
5 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

30

به زبان مادری گریه می‌کنیم دریچه‌ای نو به ادبیات امروزِ مکزیک و آمریکای لاتین می‌گشاید و تصویری متفاوت از آنچه به آن خو گرفته‌ایم، نشان‌مان می‌دهد. این کتاب مجموعه‌ای است از هشتاد و دو ناداستان/جستارِ بسیار کوتاه (فلش‌نان‌فیکشن یا جستار برق‌آسا) از فابیو مورابیتو، شاعر، نویسنده و مترجمِ مکزیکی ایتالیایی‌تبار، که الهام شوشتری‌زاده آن‌ها را از زبان اسپانیایی به فارسی برگردانده است. مورابیتو در این جستارهای بسیار کوتاه و خوش‌خوان، سراغ مضامینی مثل زبان مادری، تجربه‌ی نوشتن و ترجمه، کلنجار رفتن با زبان، دردسرها و شیرینی‌های نوشتن به زبانی جز زبان مادری، و زندگی در دنیای ادبیات و کلمه‌ها می‌‌رود و با زبانی ساده، سرراست و گاهی شوخ‌وشنگ از مفاهیمی عمیق و جدی می‌گوید. از همان اولین جستار کتاب، مورابیتو مضامینی چون نوشتن، نوسان مدام بین دو زبان، تردید و دودلی همیشگیِ نویسنده‌ها، احساس خیانت به زبان مادری، و عشق به کتاب و ادبیات را پررنگ می‌کند و در ادامه هم بارها به این مضامین برمی‌گردد. او در جستارهای به زبان مادری گریه می‌کنیم، خاطرات کودکی و جوانی خودش، تجربه‌ی نوشتن و ترجمه، مواجهه‌اش با شاهکارهای ادبی جهان، و لحظه‌های ساده‌ی روزمره را از منظری متفاوت می‌بیند و تصویری نو از بده‌بستان ذهن و زبان ترسیم می‌کند.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به به زبان مادری گریه می کنیم

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به به زبان مادری گریه می کنیم

پست‌های مرتبط به به زبان مادری گریه می کنیم

یادداشت‌های مرتبط به به زبان مادری گریه می کنیم

بسم الله ا
            بسم الله الرحمن الرحیم

خب من امسالم رو با این کتاب شروع کردم و چه مبارک شروعی بود.
حین مطالعه این کتاب شادی وصف نشدنی زیر پوستم می دوید و باعث میشد هیجان زده بشم، چرا که فابیو مورابیتو از زاویه ای نگاه کرده و نوشته بود که اغلب من درگیرش بودم. وقتی سر رشته ای از نوشتن داشته باشید دیگه خیلی چیزها به چشم شما مثل سابق نخواهند بود. معانی متفاوت و بدیعی برای اتفاقات یا حوادث پیدا می کنید و نقطه عطف های زندگی تون غیرقابل باور ترین چیز ها رو شامل میشن.

اول برام تعجب آور بود که چرا هر جستار از دو صفحه فراتر نمی رفت تا اینکه متوجه شدم فابیو سالها خودش رو مجبور کرده کوتاه و صریح بنویسه و نتیجه اش شده بود کتابی که در حال خوندنش بودم. همین کوتاهی و سادگی مطالب باعث شد اصلا خسته نشم و بلعکس بیشتر کنجکاو بشم که ببینم جستار بعدی راجع به چیه.
فابیو یه ملحده. خب این حرفیه که از زبان خودش جاری شده اما من زیاد باهاش موافق نیستم در این زمینه.
در یکی از جستارها در حال توضیح دادن پیوند بین سرخ رگ و سیاه رگ بود و من اونجا لحظه ای مکث کردم. یه مکث عمیق و معنا دار، حتی اون بخش رو برای یکی از نزدیکانم خوندم و گفتم:
_ تا الان به این دقت به خلقت دقت نکرده بودم.
برام جالب بود چطور به ملحد انقدر دقیق به چنین چیز شگفت اوری نگاه کرده و خب نتیجه گرفتم حتی از ملحد جماعتم میشه درس گرفت.
چیز دیگه ای که دوست داشتم نگاه نقادانه فابیو به کسانی بود که به زبان مادری خودشون خیانت میکنن تا توجه دیگران رو جلب کنن.

آیا این کتاب رو توصیه میکنم؟
البته که توصیه میکنم. الخصوص اگر شما به زبانی غیر از زبان مادری تون مسلط هستید خوندنش خالی از لطف نیست.
          
            به نام او

«به زبان مادری گریه می‌کنیم» یک مجموعه جستار خواندنی و خوب است که به‌تازگی توسط نشر اطراف به چاپ رسیده.

فابیو مورابیتو نویسنده‌ این کتاب اصالتا ایتالیایی است، در مصر به دنیا آمده و بیشتر زندگی‌اش را در مکزیک گذرانده. به‌همین خاطر او  با چند زبان سر و کار داشته و دارد. با این توضیح مقصود نویسنده از عنوان کتاب را بهتر درک می‌کنیم. او در جستارهای این کتاب که همگی کوتاه و چیزی در حدود چهارصد کلمه (یک صفحه و نیم) هستند از تجربه‌های زبانی، مطالعات و علایق ادبی‌ و تعلق‌خاطری که به کتاب دارد، سخن گفته. در میان جستارهای او به کشف‌های جالبی برمی‌خوریم که کتاب را خواندنی‌تر کرده است. 

البته من در بعضی موارد با او اختلاف دارم مثلا مورابیتو با برخی از آداب کتاب‌خوانی مثل خط‌کشیدن زیر کلمات مخالف است و آن را به نوعی دخالت در کار نویسنده می‌داند. ولی خود من جاهایی از کتاب را خط می‌کشم که وجه‌اشتراکی جالب بین خودم با نویسنده را کشف می‌کنم یا نکته‌ای را از او یاد می‌گیرم که برایم مهم است. خط‌کشیدن به این معنا نیست که من تنها این بخش از کتاب او را دوست دارم و باقی‌اش برایم مهم نیست، تنها به این معنا است که این بخش برای من مهم‌تر و برجسته‌تر است. برای من پیش آمده که کتابی را در سنی خوانده‌ام و زیر سطرهایی از آن را خط کشیده‌ام که وقتی سالها بعد به آن کتاب رجوع کرده‌ام چندان برایم مهم نبوده.

توصیه می‌کنم اگر عاشق کتاب و ادبیات هستید این کتاب خوش‌خوان را از دست ندهید.
          
            موقع خوندن کتاب ذوق احمقانه‌ای داشتم. چون از اولین خواننده‌های کتاب بودم. و کتاب را داغ‌داغ هدیه گرفته و خواندم.
فرمت خیلی جالبی داشت. همونطور که در مقدمه‌اش می‌گه، مجموعه‌ای از ۸۴ جستار برق‌آسا :)) یعنی همه جستارها دو یا حداکثر سه صفحه داشتن.
برای همین در رفت‌وبرگشت‌های زیادی خونده می‌شه و مناسب زمان‌های سوخته‌ست. (مثل کتاب پاتوق‌ها. اونم همینطور بود.)
و خیلی جالب بود که در عین اینکه بهم ربط نداشتن، انگار زبان و کلمات رشته‌ای بودن که همه چیز رو بهم وصل می‌کردن. (شاید (امیدوارم) در بریده کتاب‌هایی که گذاشتم مشخص باشه.)
نوع نوشتارش رو خیلی دوست داشتم و پیش میومد که دو سه بار یه جستارش رو بخونم. بعضیاش هم معمولی بود.
در کل تجربه جالبی بود و اگه به مسئله زبان یا چندزبانی یا همچین چیزهایی علاقه‌مندین قطعا جذابیتش براتون چندبرابر می‌شه.
——
در روزهایی کتاب رو می‌خوندم که دو عزیزی که داشتن از ایران می‌رفتن خونه ما مهمون بودن. بعضی جاهای کتاب، بخاطر زجری که آدم‌ها برای مهاجرت و یاد گرفتن زبان جدید و دل کندن از زبان مادریشون متحمل می‌شن گریه‌م می‌گرفت.  شاید اقتضای فضایی بود که درش بودم، نه لزوما جمله‌های کتاب؛ اما خب، می‌تونم رکورد گریه با این کتابم به نام خودم ثبت کنم.