یادداشتهای Sheida Hanafi (101) Sheida Hanafi 1404/3/14 سمندر، ورای عشق اوکتاویو پاز 2.0 1 شعر پابلو نرودا تو دبیرستان یادتونه؟ حال و هوای انقلابی؟ اینم هم مثل همونه 0 19 Sheida Hanafi 1404/3/13 بدخواهی کیگو هیگاشینو 4.0 11 در یک شب سرد در ژاپن، جسد نویسندهای مشهور در خانهاش پیدا میشود. صحنهی جرم بهظاهر ساده است، اما کارآگاه کیوچیرو کاگا، باهوش و کمحرف، به جزئیاتی مشکوک میشود که دیگران نادیده گرفتهاند. با هر قدمی که به گذشتهی مقتول و اطرافیانش نزدیکتر میشود، لایههایی از رنج، پشیمانی و کینههای قدیمی آشکار میشود—اما هیچچیز آنطور که به نظر میرسد نیست... بدخواهی بیش از آنکه فقط یک داستان جنایی باشد، روایتیست از حافظه و نیت، از روایتهایی که بازگو میکنیم و حقیقتهایی که پنهان میکنیم. اگر از داستانهایی لذت میبری که ذهن را قلقلک میدهند و در پایان وادارت میکنند برگردی و دوباره فکر کنی... این کتاب مال توست. 2 16 Sheida Hanafi 1404/3/12 کلئوپاترا و سرزمین مصر لیونورا هورنبلو 4.3 3 ✨ کلئوپاترا و سرزمین مصر ✨ سفر به قلب تاریخ، با زنی که یک امپراتوری را سحر کرد... در دل شنهای سوزان مصر باستان، زنی ظهور میکند که تاریخ، سیاست و عشق را به بازی میگیرد. کلئوپاترا، آخرین فرعون مصر، زنی باهوش، قدرتمند و بینهایت تأثیرگذار، نهفقط یک ملکه بلکه نماد هوش زنانه و دیپلماسی جسورانه است. این کتاب، روایتی زنده و داستانگونه از زندگی کلئوپاتراست؛ نه فقط چهرهای افسانهای با چشمهایی گیرا، بلکه سیاستمداری ماهر که رومیان از او میهراسیدند و تاریخنگاران با حیرت دربارهاش نوشتند. از کودکی در کاخهای اسکندریه تا دیدارهای پررمزورازش با ژولیوس سزار و مارک آنتونی، و از عشق تا سقوط، این اثر شما را به اعماق یک جهان فراموششده میبرد؛ جهانی پر از طلا، قدرت، توطئه و شکوه. اگر عاشق تاریخ، شخصیتهای افسانهای، و داستانهایی هستی که واقعیت از خیال پیشی میگیرد، «کلئوپاترا و سرزمین مصر» همان گنجینهایست که باید در قفسهات بدرخشد. 1 30 Sheida Hanafi 1404/3/10 امیلی و جست وجو جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.5 24 📚✨ امیلی و جستوجو رو تموم کردم... و باهاش، یکی از لطیفترین سهگانههایی که تا به حال خوندهام، به پایان رسید. چقدر سخته خداحافظی کردن با دختری که خیال و نوشتن، شبیه نفس کشیدن براش بود. با دختری که بیشتر از هر چیز، به صداهای درونی خودش گوش میداد، حتی وقتی دنیا میخواست ساکتش کنه. امیلی مثل یه چراغ بود، از اونهایی که راه رو نشون نمیدن، ولی باعث میشن توی تاریکی، کمتر تنها باشی. با امیلی خندیدم، بغض کردم، گم شدم، پیدا شدم… و حالا با دلِ تنگی، سهگانه رو میبندم. نه با نقطه، با سهنقطه... شاید یه روز، دوباره برگردم به تپههای نیومون، به گربهی سیاه، به پنجرهای رو به خیال… و به دختری که همیشه مینوشت. 4 17 Sheida Hanafi 1404/3/10 رهبر ارکستر سارا کوئیگلی 3.5 1 «رهبر ارکستر» رمانی است دربارهی ایستادگی، دربارهی انسانی معمولی که در موقعیتی غیرعادی، بزرگ میشود. روایتش آرام، انسانی، و پر از لحظات درخشان است؛ کتابی برای دوستداران موسیقی، تاریخ، و ادبیاتی که بیصدا فریاد میزند. داستانی در بستر یکی از تلخترین دورههای تاریخی: محاصرهی لنینگراد. رمانی که میخواست از قدرت موسیقی، مقاومت و رستگاری حرف بزند، اما برای من چیزی کم داشت — احساسی که تا مغز استخوان نفوذ کند. بله، فضای جنگ و قحطی بهخوبی تصویر شده، و ایدهی اجرای سمفونی شوستاکوویچ وسط آن جهنم، درخشان است. اما ریتم کند، روایت گاهبهگاه خنثی، و شخصیتپردازیای که برای من تا حدی تخت و دور از جان بود، باعث شد نتوانم با کتاب آنطور که انتظار داشتم ارتباط برقرار کنم. کارل الیاسبرگ شخصیتی جالب است؛ مردی عادی در موقعیتی خارقالعاده. اما حتی او هم نتوانست آن شعلهی درونی را در من روشن کند. گویی همهچیز در سطح باقی میماند: تحسینبرانگیز اما نه لمسشدنی. شاید این کتاب برای علاقهمندان به موسیقی کلاسیک یا روایتهای جنگی که نگاه متفاوتی دارند، تجربهای تأثیرگذار باشد. برای من، تجربهای متوسط بود — محترمانه، اما نه ماندگار. 2 20 Sheida Hanafi 1404/3/7 امیلی و صعود جلد 2 لوسی مود مونتگمری 4.5 20 امیلی دیگر آن دخترک خام جلد اول نیست. حالا مینویسد، خط میخورد، برمیگردد، میایستد، گم میشود، اما از پا نمیافتد. امیلی و صعود داستان رسیدن است، اما نه آن رسیدنهای سطحی که دیگران انتظار دارند. این صعود، درونیست… آرام، آهسته، ولی مقاوم. در دل این داستان، چیزهایی هست که بغض میسازند. آن لحظههایی که باید تصمیم بگیری کجای خودت را نگه داری و از کجای دنیای اطرافت دل بکنی. و امیلی، با تمام شکنندگیاش، محکم میایستد. ✨ «بعضی صعودها فقط در سکوت اتفاق میافتند، جایی در عمق دل آدمی.» این جلد، داستان دختریست که به جای بلیتهای درخشان و راههای هموار، دل به راهی میزند که پر از تردید است و تاریکی. امیلی شاعر است، اما فقط با کلمات شعر نمیگوید، با انتخابهایش، با سکوتهایش، با نرفتنهایش هم شعر میسازد. در این کتاب، بیشتر از همیشه دیدم که صعود فقط فتح قلههای بیرونی نیست… صعود یعنی بایستی، وقتی همه میدوند. یعنی نروی، وقتی همه میگویند برو. یعنی به ندایی گوش بدهی که فقط خودت میشنوی. ✨️ وقتی کسی با تمام قلبش دست از رفتن میکشد، شاید تازه دارد صعود میکنه ✨️ 3 17 Sheida Hanafi 1404/3/5 ساحل مرگ آکیرا یوشیمورا 3.6 3 ساحل مرگ قصهی جاییست که زندگی از دل مردگان بیرون میآید. دهکدهای در مرز میان خشکی و دریا، جایی که موجها هر روز جسدی تازه به ساحل میآورند و مردم، خاموش و بیصدا، با مرگ نان درمیآورند. در این گوشهی فراموششدهی دنیا، آدمها نه میمیرند، نه زندهاند. فقط میمانند. زن و مردی که دوست داشتنشان هرگز شکوفه نمیزند، کودکی که با چشمهای تهی بزرگ میشود، پیری که برای زنده ماندن، باید بر جنازهها چشم ببندد. همه چیز انگار از ازل محکوم بوده: به تکرار، به تحمل، به فراموشی. اکیرا یوشیمورا با زبانی ساده و بیزَرق، جهانی را میسازد که در آن خوشبختی، رؤیایی خندهدار است و رنج، عادیترین شکل بودن. غمش مثل آب شور دریاست، آرام، ساکت، اما مدام تو را در خود میساید. ساحل مرگ کتابی نیست که بخوانی و بگذاری کنار. مثل نمک روی زخمیست که یادآوری میکند: بعضی آدمها هیچوقت فرصتی برای نجات ندارند. کتاب عجیبی بود 🥲💔 3 39 Sheida Hanafi 1404/3/4 آب باریکه ها انعام کجه جی 4.5 1 آبباریکهها؛ مرثیهای برای عشق، وطن و تبعید آبباریکهها روایتی شاعرانه، لطیف و تکاندهنده است از مهاجرت، عشقهای ناگفته، خاطرات گمشده، و دلتنگیای که هیچ سرزمینی جز وطن نمیتواند درمانش کند. نویسنده با زبانی موجز و درعینحال پر از تصویر و احساس، داستانی را روایت میکند که هم شخصیست و هم جمعی؛ هم عاشقانهست و هم تراژیک؛ هم سیاسیست و هم انسانی. داستان از چه قرار است؟ راوی، عبدالرزاق، مردی میانسال، عراقی و تبعیدیست که در پاریس زندگی میکند. سالهاست که در غربت روزگار میگذراند، با شغلی ساده و خاطراتی که چون باری گران بر دوش ذهنش سنگینی میکنند. او دلباختهی زنیست به نام نجوا؛ زنی مرموز، شریف، و مقاوم که خود نیز در تبعید زندگی کرده، دختری به نام ساری دارد، و گذشتهای درهمشکسته از جنگ و زخمهای وطن با خود حمل میکند. عبدالرزاق به همراه چند تن دیگر از مهاجران عراقی، مجبور به سفر به عراق میشود . این سفر نهتنها سفرِ جسم و مسافت، بلکه سفر در حافظه، خاطرات، گناههای ناگفته، شکستهای عاطفی، وطنهای ازدسترفته، و رؤیاهای ناکام است. چرا باید این کتاب را خواند؟ چون آبباریکهها تصویریست از غرور و شکست یک نسل؛ نسلی که میخواست وطنش را بسازد، اما خودش و آرمانهایش تبعید شدند. چون زبان کتاب، ساده و شاعرانه است؛ مثل نوای آرام پرندهای خسته، که از دور دستِ وطن آواز میخواند. چون عشقِ روایتشده در این داستان، از آن عشقهایی نیست که در کتابهای عاشقانه بخوانی؛ این عشق، فروخورده، عمیق و استخوانسوز است. چون روایت، مملو از جزئیات ظریف فرهنگی، سیاسی، انسانی و زنانه است؛ بیآنکه شعاری باشد یا خواننده را خسته کند. چون اگر مهاجرت را لمس کردهای – حتی اگر فقط در دل و خیال – با این کتاب گریه خواهی کرد . در یک جمله: اگر بخواهی بدانی عشق، وطن، مادر، مهاجرت، و دلتنگی چگونه در جان یک انسان میپیچند، آبباریکهها را بخوان. این کتاب، آهِ بلندیست که به شکل رمان درآمده. 0 10 Sheida Hanafi 1404/3/2 چرخش کلید: رمان روت ویر 3.5 14 «چرخش کلید» (The Turn of the Key) یکی از بهترین، تیرهترین و پختهترین آثار روث وره که تلفیقی از تریلر روانشناختی، داستان خانههای تسخیرشده، و راز قتل کلاسیکه. این کتاب خیلیها رو یاد چرخش پیچ هنری جیمز میاندازه، ولی روث ور این روایت آشنا رو مدرن کرده و به طرز درخشانی بازسازیاش کرده. خلاصهای بدون اسپویل: روآن کن، پرستاری جوان، برای یک موقعیت کاری وسوسهبرانگیز به خانهای فوقمدرن و ایزوله در اسکاتلند میره. خانهای مجهز به تکنولوژی هوشمند، طراحی مینیمال، اما در دل جنگلی تاریک و دورافتاده. او قرار است از سه دختر بچه مراقبت کند، در غیاب پدر و مادرشان که اغلب مسافرت هستند. اما شبها صداهای عجیب از اتاقهای خالی میآید... چراغها خودبهخود خاموش و روشن میشوند... و یکی از بچهها مدام میگوید این خانه نفرینشدهست. تا اینکه یکی از بچهها کشته میشود. و حالا روآن در زندان است و دارد از سلولش، با نوشتن نامهای به وکیل، داستان واقعی را تعریف میکند... موشکافی و تحلیل: ۱. روایت اپیستولری (نامهای) روث ور کل داستان را به صورت یک نامه اعترافی نوشته. روآن از سلولش در زندان برای وکیلش مینویسد و تکهتکه واقعیت را بازگو میکند. این سبک روایت: تنش شخصی و احساسی زیادی دارد. خواننده را در وضعیت «آیا باید به راوی اعتماد کنم یا نه؟» قرار میدهد. شبیه باز کردن لایهبهلایهی یک اعتراف دردناک است. ۲. خانهی هوشمند + وحشت کلاسیک روث ور درخشانانه دو ترس قدیمی و جدید را در هم آمیخته: ترس از خانههای تسخیرشده ترس از تکنولوژی خارج از کنترل خانه با دوربینها، سیستم صوتی، قفلهای هوشمند، و نورهای خودکارش، بهجای اینکه امنیت بده، بیاعتمادی، کنترل و اضطراب ایجاد میکنه. ۳. شخصیت روآن: راوی غیرقابل اعتماد روآن خودش اعتراف میکنه که: دربارهی گذشتهاش دروغ گفته دربارهی انگیزهاش شفاف نبوده و با بچهها خیلی خوب کنار نیومده ولی آیا اینها به این معناست که قاتله؟ یا اینکه قربانی شرایط، گذشته و یک توطئهی هولناکه؟ ۴. تمهای عمیقتر مادرشدن و ناتوانی: ترس از اینکه نتوانی از یک کودک مراقبت کنی طبقات اجتماعی: روآن از طبقهی پایینتریه، و کارفرماهاش ثروتمند و کنترلگر تکنولوژی و حریم شخصی: وقتی نمیدونی چه کسی داره تو رو تماشا میکنه... ۵. پایان: پایان داستان از اونهاییـه که آدم رو وادار میکنه دوباره کل کتاب رو مرور کنه. تلخ، شوکهکننده، و چندلایه. روث ور تا لحظهی آخر رازهایی رو پنهان نگه میداره، و وقتی پرده کنار میره، انگار نفست بند میاد. جمعبندی: «چرخش کلید» یک تریلر هوشمندانه و مدرن با حالوهوای گاتیکه که از صفحه اولت رو میبلعه. یه داستان پر از پیچوخم روانی، فریب، و وهم — هم برای عاشقان شیرلی جکسون و هم طرفداران گوشیهای هوشمند و دوربینهای مداربسته. 2 16 Sheida Hanafi 1404/3/2 یک به یک روت ویر 3.6 9 «یک به یک» (One by One) از روث ور یکی از اون تریلرهای بسته (closed-circle mystery) کلاسیکه که به سبک آگاتا کریستی ادای احترام میکنه — مخصوصاً به ده سرخپوست (یا و سپس هیچکس باقی نماند). ولی روث ور اونو با رنگ و بوی مدرن، تکنولوژی، و پیچشهای تازهای بازسازی کرده که نفسگیرش میکنه. خلاصه داستان: یک شرکت استارتآپی موفق در حوزه موسیقی به نام Snoop که کاربرانش میتونن موسیقیای که افراد معروف گوش میدن رو در لحظه بشنون، تصمیم میگیره برای جلسهی مهم کاری، تیم مدیریتیاش رو به یک کلبهی لوکس اسکی در آلپ ببره. اما همهچیز از کنترل خارج میشه وقتی یکی از اعضای تیم ناپدید میشه. و بعد... بهمن میاد. ارتباط قطع میشه. راه فرار نیست. و افراد یکییکی میمیرن... موشکافی و تحلیل: ۱. فضای بسته = کابوس واقعی روث ور با استفاده از فضاسازی دقیق، سرمای وحشی و سفیدی فلجکنندهی برف، محیطی میسازه که در اون طبیعت و انسان هر دو مرگبارن. این کلبهی لوکس حالا شبیه یه تابوت زیبا شده که هیچکس ازش نمیتونه فرار کنه. ۲. راویهای دوگانه: داستان با دو صدا روایت میشه: ارین: دختر آرام و محتاطی که خدمتکار کلبه است و خودش گذشتهای پنهان داره. لیزی: یکی از کارکنان شرکت Snoop، که تحت فشار روانی زیادیه و کاملاً نامطمئن به نظر میرسه. این دو راوی نهتنها دو زاویه دید مختلف میدن، بلکه شک و ظن همیشگی ایجاد میکنن: کدومشون رو باید باور کنیم؟ ۳. دنیای سرمایهداری و طمع شرکت Snoop در آستانهی یک فروش بزرگه، و اعضا بر سر تصمیمگیری درباره فروش یا نگه داشتن شرکت، درگیرند. اختلافات قدیمی، حسادتها، خیانتها، و طمع بالا میگیره. پول = مرگ. تصمیمات مالی تبدیل میشن به انگیزههای قتل. ۴. فرمی که داستان رو هیجانانگیزتر میکنه روث ور از فصلهای کوتاه، روایت متقاطع و افشاگریهای تدریجی استفاده میکنه تا خواننده هیچوقت احساس امنیت نکنه. مثل یه لیفت اسکی که هر لحظه ممکنه سقوط کنه. ۵. شخصیت قاتل تا آخر کتاب، شکهات بین چند نفر دستبهدست میشه. قاتل واقعی منطقی، باهوش و دقیق عمل میکنه، اما وقتی نقاب میافته... واقعاً ترسناکه چون دلایلش کاملاً انسانیان. برای چه کسانی جذابه؟ اگه از کتابهایی مثل سپس هیچکس باقی نماند، خانهای در انتهای خیابان یا بازی های خطرناک گروهی لذت میبری. اگه عاشق فضای بسته + راز قتل + گذشتههای تاریک + تکنولوژی مدرن هستی، این کتاب مثل سورتمهایست که مستقیم به دل وحشت میره. 0 8 Sheida Hanafi 1404/3/2 مرگ خانم وستاوی روت ویر 3.5 7 «مرگ خانم وستاوی» (The Death of Mrs. Westaway) یکی از تیرهترین، پیچیدهترین و تحسینشدهترین آثار روث وره که با ترکیبی از گاتیک مدرن، راز خانوادگی و بازی با حقیقت و دروغ، شما رو تا صفحه آخر به بند میکشه. شروع داستان: هال وستاوی (Harriet Westaway) دختری تنها و گرفتار در بدهیهای سنگین مالیست که در یک غرفهی تاروتخوانی در ساحل برای توریستها کارت میکشه. یک روز، نامهای دریافت میکنه: خانم وستاوی مرده و شما در فهرست وارثانش هستید. ولی هال مطمئنه اشتباهی رخ داده. چون میدونه اون خانم اصلاً هیچ نسبتی باهاش نداشته... یا حداقل فکر میکرده نمیداشته. اینجاست که تصمیم میگیره بازی رو شروع کنه. نقش وارث گمشده رو بازی کنه. دروغ بگه، ولی با احتیاط. اما چیزی که قرار بود یه دروغ بیضرر برای نجات زندگیاش باشه، تبدیل میشه به دریچهای به سمت خانوادهای رازآلود، گذشتهای پنهان، و خانهای که انگار خودش زنده است. موشکافی نقاط قوت داستان: ۱. الهامگیری از سبک گاتیک: خانهی قدیمی و نمور، پر از خاطرات خفهکننده خدمتکاران مرموز، اتاقهایی که قفل میشن، صداهایی از طبقه بالا حس محاصره، انزوا، و یک سایه دائمی از خطر ۲. بازی ذهنی با خواننده: ماجرا پر از اطلاعات نصفهنیمه و سرنخهاییست که گاهی به بنبست میرسند و گاهی حقیقتی بزرگتر را روشن میکنند. هال راویای است که خودش هم از گذشتهاش مطمئن نیست، و ما با او کشف میکنیم که شاید آنچه نمیدانست، میتوانست نابودش کند. ۳. تمهای اصلی: هویت و خانواده: آیا آنچه خانواده مینامیم، از خون میآید یا از انتخاب؟ دروغ برای بقا: چقدر حاضری حقیقت را قربانی کنی تا زنده بمانی؟ زنانگی در برابر ساختارهای بسته: زنانی که در سایهی مردسالاری و سکوت مجبور به انتخابهایی شدهاند که نسلها بعد را ویران کرده. ۴. پایان شوکهکننده: وقتی فکر میکنی همهچیز را فهمیدهای، ور ناگهان ورق برمیگردد. و حقیقت اصلی... از همه ترسناکتر است. جمعبندی: «مرگ خانم وستاوی» مثل یه قلعهی متروکهست: تو میری دنبال ارث، ولی چیزی که پیدا میکنی، گذشتهایه که هنوز تموم نشده. این رمان برای کساییـه که عاشق داستانهایی مثل آثار دایان ستترفیلد، شیرلی جکسون یا دافنه دوموریه هستن. یه بازی موش و گربه با سایهها، خاطرهها و خون... 0 11 Sheida Hanafi 1404/3/2 بازی دروغ روت ویر 3.3 10 «بازی دروغ» (The Lying Game) از اون تریلرهاییـه که آروم شروع میشه، ولی قدمبهقدم طناب اضطراب رو دور گردنت سفتتر میکنه... تا جایی که دیگه نمیتونی زمینش بذاری. حالا تصور کن: چهار دختر نوجوان در مدرسهای شبانهروزی در حاشیه باتلاقهای جنوب انگلستان، بازیای برای خودشون ساخته بودن — بازیای بهنام بازی دروغ. قانونها ساده بودن: ۱. دروغ بگو. ۲. باورپذیر باش. ۳. هرگز به همدیگه دروغ نگو. ۴. اگر گیر افتادی، همیشه انکار کن. ۵. و مهمتر از همه: دروغهات هیچکس رو نباید بکشه. سالها بعد، این چهار زن هر کدوم مسیر خودشون رو رفتن — مادر شدن، دور شدن، ساکت موندن... تا اینکه یه پیام ساده، همهچی رو برمیگردونه: "منو نیاز دارم. فوریه." و بعد، یه جسد قدیمی توی باتلاق پیدا میشه. چرا «بازی دروغ» خاصه: فضای وهمانگیز و مرطوب روستایی باتلاقی که خودش یه شخصیت زندهست — خطرناک، ساکت، رازآلود. داستانی دربارهی وفاداری، گذشتهای که ول نمیکنه، و مرز تاریک بین بازی و جنایت. شخصیتپردازی قوی: هر کدوم از دخترها با ترسها، دروغها و زخمهای خودشون. تنش روانی بالا و یه حس نفسگیر که تا آخرین صفحه ولت نمیکنه. اگه از داستانهایی مثل رازهای مدرسه شبانهروزی، گروههای دوستی سمی، یا پنهانکاریهای قدیمی که به حال برمیگردن خوشت میاد، بازی دروغ دقیقاً مثل یه تلهی نرم برات باز میشه... و وقتی افتادی توش، راه برگشت نداری. 0 3 Sheida Hanafi 1404/3/2 زنی در کابین 10 روت ویر 3.4 44 کشتی تفریحی لوکس "اورورا" با دیوارههای براق فلزی، عازم آبهای شمال اسکاندیناویست. نوشیدنیها سرو میشن، عطر ادکلنهای گرانقیمت در فضا پخش شده و همه لبخند به لب دارند. اما درست پشت این لبخندها، حقیقتی زهرآلود در کمینه. لو بلکلاک، روزنامهنگار خسته و تحتفشار، بهعنوان خبرنگار مهمان در این سفر دریایی شرکت میکند. همهچیز رؤیاییست... تا شبی که صدای جیغی در شب میشنود و چیزی را میبیند که قرار نبود دیده شود: جسدی که در سکوت به آب پرتاب میشود. او شوکه و وحشتزده به خدمه گزارش میدهد — ولی کسی حرفش را باور نمیکند. چرا؟ چون کابین شماره ۱۰ که میگوید زن در آن بود، اصلاً خالی بوده است. هیچکس آنجا نبوده. و کمکم لو میفهمد که شاید... تنها شاهد، و شاید هدف بعدی هم باشد. چرا این کتاب «خفن» است: فضای بسته و پرتنش کشتی حس محاصره و بیپناهی ایجاد میکند — فراری در کار نیست. راوی نامطمئن باعث میشود حتی خودت هم ندانی چقدر باید به حرفهایش اعتماد کنی. سرنخها یکییکی مثل قطرههایی از تاریکی بیرون میریزند، و درست وقتی فکر میکنی همهچیز را فهمیدی، یک پیچش تازه مغزت را به هم میریزد. تمهای اصلی: پارانوییا، اضطراب، فریب، و تنهایی در دل جمع. اگر دنبال یک تریلر روانشناختی دریایی با حالوهوای آگاتا کریستی و طعمی مدرنتر هستی، زنی در کابین ۱۰ دقیقاً توی هدف میزنه. 0 15 Sheida Hanafi 1404/3/2 در یک جنگل تاریک تاریک سحر بیده 3.7 27 کتاب «در جنگلی تاریک و تاریک» (In a Dark, Dark Wood) اولین رمان منتشرشدهی روث ور است که در سال ۲۰۱۵ به بازار آمد و خیلی زود تبدیل به یک بستسلر شد. این رمان تریلری روانشناختی است با فضایی بسته، رازآلود و تنشزا. راوی داستان، نورا (Leonora)، نویسندهای گوشهگیر و منزویست که سالهاست از گذشتهاش فاصله گرفته. یک روز دعوتنامهای برای شرکت در مهمانی مجردی یک دوست قدیمی بهنام کلر دریافت میکند؛ دختری که از دوران مدرسه میشناخته اما سالهاست با او تماسی نداشته. مهمانی در یک خانهی شیشهای مدرن در دل جنگلی دورافتاده برگزار میشود — جایی که از همان ابتدا حس خوبی نمیدهد. هوا سرد و مهآلود است، آنتن موبایل نمیگیرد، و مهمانان نیز بهطرز عجیبی از همدیگر فاصله دارند. با گذشت زمان، رازهای قدیمی سر باز میکنند، تنشها بالا میگیرد و سرانجام... یک قتل رخ میدهد. نورا در بیمارستان از خواب بیدار میشود، زخمی و گیج، و چیزی از شب حادثه به یاد ندارد. تنها چیزی که میداند این است که کسی مرده، و ممکن است خودش مقصر باشد... ویژگیهای برجسته: روایت اولشخص با لحن شکاک و پر از اضطراب فلشبکهای مرموز و تدریجی برای گرهگشایی حس خفقان در یک فضای محدود و جداشده از جهان سوال همیشگی: «به چه کسی میتوان اعتماد کرد؟» 1 7 Sheida Hanafi 1404/3/2 موشی به نام میکا مت هیگ 2.8 3 کتابهای نوجوان برای باز کردن دریچه ای از نور بر دنیای ما بزرگسالان نوشته میشوند 🥺 در دل یک دنیای جادویی و خیالانگیز، موشی کوچک به نام میکا زندگی میکند؛ موجودی متفاوت، مهربان و پر از سوال. موشی به نام میکا داستانی دلگرمکننده دربارهی پذیرش خود، شجاعت در دل ترسها و قدرت دوستی است. میکا یاد میگیرد که کوچک بودن مانع بزرگ بودن قلبش نیست، و وفاداری، صداقت و مهربانی ارزشهایی هستند که حتی در تاریکترین لحظهها راه را روشن میکنند. مت هیگ در این داستان لطیف، بار دیگر نشان میدهد که برای قهرمان بودن لازم نیست بزرگ و نیرومند باشی؛ کافیست خودت باشی و از آنچه در درونت هست نترسی. 0 6 Sheida Hanafi 1404/3/2 معجزه های خواربارفروشی نامیا کیگو هیگاشینو 4.1 79 از کتابهایی که امکان سفر در زمان رو فراهم میکنند خوشم میاد 🥺 اینم یه معرفی جادویی و سفر-در-زمانطور برای معجزههای خواربارفروشی نامیا: در کوچهای باریک، جایی میان سایهروشنهای شهری بیزمان، مغازهای هست که ساعتها در آن خواباند... مغازهای کوچک، با قفسههایی چوبی و بوی نان تازهای که از جایی نمیآید اما در هوا معلق است. نامش خواربارفروشی نامیا است—جایی که با نوشتن یک نامه، میتوان در زمان سفر کرد. اما هشدار! این سفر بیقید نیست. قانون دارد. قواعدی که گاه عجیب و بیرحمانهاند. شما فقط به گذشتهای میروید که پیشتر در همان مغازه مطرح شده است . و هیچچیز را نمیتوان تغییر داد... مگر دل آدمها را. در این سفر با زنها و مردهایی آشنا میشوی، شکسته اما نجیب، پشیمان اما امیدوار. هر کدام آمدهاند تا چیزی ناتمام را ببندند، چیزی نگفته را بگویند، یا فقط با یک لبخند، گذشتهای غمزده را مرمت کنند. و وقتی آخرین نامه را میخوانی ، تازه میفهمی که بعضی معجزهها نه در تغییر گذشته، که در درک امروز نهفتهاند. ✉️ 1 7 Sheida Hanafi 1404/2/31 امیلی در نیومون: کتاب اول جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.5 35 در انتهای راهی پیچخورده، جایی میان مهِ بنفشِ سپیدهدم، خانهای ایستاده به نام "نیومون"؛ خانهای که نفس میکشد، حرف میزند، و رازهایی در دل تاریک صندوقخانهاش پنهان دارد. امیلی استار، دختری با چشمهایی که شب را بهتر از روز میبیند و قلبی که به صدای درختها گوش میدهد، ناگهان از دنیای امن کودکیاش به درون این خانهی کهن پرتاب میشود. او نه یک یتیم معمولی، که جادوگری است در لباس یک نویسندهی آینده؛ با واژههایی که مثل جرقههای آتش، جهان را میسازند و ویران میکنند. در نیومون، او با خویشاوندانی روبهرو میشود که انگار از دل افسانههای کهن بیرون آمدهاند: زنعمو الیزابت، سرد چون زمستانِ ایستاده؛ زنعمو لورا، آرام چون قصهای شبانه؛ و پسرعمو جیمی، گویی کودک مانده در پیلهی زمان. اما امیلی نمیهراسد. قلمش شمشیر اوست. رؤیاهایش فانوس راه. و دوستیهایش... جادوهای پنهانیاند که شب را روشن میکنند. اگر دوست داری با دختری همراه شوی که با چشمِ دل، پشت پردهی جهان را میبیند؛ اگر جادوی کلمات را باور داری؛ و اگر بهدنبال داستانی هستی که آهسته، ولی عمیق در جانت ریشه بدواند... امیلی در نیومون منتظر توست. 0 12 Sheida Hanafi 1404/2/31 فرزند عزیز رمی هاوسمن 4.2 3 ببینید بچه ها این کتاب به وضوح مثل یک زخم شیرینه اذیتت میکنه ، میسوزه ولی نمیتونی از خاروندن زخم دل بکنین !!! "من به این کتاب احتیاج دارم ؛ حتی اگه بعدش مغزم ذوب شه!" کتابی که با یه فرار ساده از یه کابین چوبی شروع میشه . و با یه حقیقت فاسد، نیشدار، و ویرانگر تموم میشه. فکر میکنی دستتو گرفته و داره از تاریکی میکشدت بیرون، اما قدمبهقدم تو رو میبره جایی عمیقتر، تاریکتر، جنونآمیزتر. تا جایی که دیگه مطمئن نیستی کی قربانیه، کی درندهست، کی نجاتیافتهست، کی قاتله. "فرزند عزیز" مغزتو میجوه، قلبتو لگدمال میکنه، و تهش یه حقیقت میذاره کف دستت که حتی نمیتونی نگاش کنی. هر بار که فکر کردی فهمیدی چی شده، بدون داری دقیقاً همونجایی میری که نویسنده خواسته. و وقتی به اون پیچ لعنتیِ نهایی میرسی… فقط یه کلمه از دهنت در میاد: خــــدااااااااااااااا!!! ❌️ از خوندن این شاهکار پشیمون نخواهید شد ❌️ 4 27 Sheida Hanafi 1404/2/30 ابری به شکل انبه وندی مس 4.2 4 گاهی ادبیات نوجوان تنها راه نجات ما از واقعیت دنیا هستن💖 گاهی بعضی کتابها با صدایی بلند فریاد نمیزنند، با روایتی پیچیده شگفتزدهات نمیکنند، اما آرام و بیادعا مینشینند گوشهی قلبت و با رنگهای خودشان، آنجا را خانه میکنند. «ابری به شکل انبه» یکی از همان کتابهاست. این داستانِ دخترکیست که دنیا را نه فقط با چشم، بلکه با روحش میبیند؛ دختری که صداها را رنگ میبیند، اعداد برایش مزه دارند، و هر واژه ردی از نور دارد. اسمش میاست. و با تمام تفاوتهایش، یادم داد چطور آدمها را قضاوت نکنم، چطور با خودم مهربانتر باشم، و چطور غم را هم در آغوش بگیرم، چون گاهی فقدانها هم به ما شکل میدهند. در جهان رنگارنگ و پنهان میا، هر چیز سادهای معنا دارد. مرز خیال و واقعیت باریک است. و عشق، حتی اگر شکل یک گربهی نارنجی باشد، باز هم میتواند عمیقترین پیوند زندگی باشد. این کتاب را با قلبم خواندم. و هنوز، هر وقت به رنگ ها فکر میکنم یاد میا میفتم . تو این کتاب به ی یک پدیده کمتر دیده شده هم پرداخته شده ، حس آمیزی و ترکیب احساسات🌸 2 19 Sheida Hanafi 1404/2/27 خدمتکار تماشا می کند فریدا مک فادن 3.3 8 توجه داشته باشید این کتاب جلد آخر از سه گانه فریدا مک فادن با عناوین : خدمتکار ، راز خدمتکار و خدمتکار تماشا میکند است 🥲 به عقیده من این جلد دارک تر شده بود و اشاره ای به موضع آزار کودکان داشت که متاسفانه حقیقت ترسناکیه . یه معرفی با شور و هیجان بیشتر، درست مثل ضربان قلبت وسط یکی از صحنههای نفسگیر داستان: او بازگشته ! و این بار ، فقط یک نفر قربانی نخواهد بود. خانهای گرم، زندگیای آرام، دختری شیرین و شوهری دوستداشتنی—ظاهراً همهچیز عالیه! اما اگه همهی اینها فقط نقابی باشه؟ اگه گذشتهای که فکر میکردی پشت سر گذاشتی، با تمام قدرت بازگشته باشه؟ میلـی حالا یک مادره، یک همسره… اما هنوز همون پرستار سابقه؛ زنی که بهتر از هر کسی میدونه پشت لبخندها چی میتونه پنهون بشه. در سومین و نفسگیرترین جلد از سهگانهی پرستار، فریدا مکفادن ضربه نهایی رو وارد میکنه. در این بازی مرگ و دروغ، همه چیز زیر سوال میره: عشق، اعتماد، خانواده. و تنها یک چیز قطعیست… کسی داره تماشا میکنه. 13 46