یادداشت Sheida Hanafi
18 ساعت پیش
📚 آنا کارنینا | لئو تولستوی "بهجای ستایش زنی که خودش رو در آغوش هوس انداخت، من ترجیح میدم به احترام مردی بایستم که حتی بعد از خیانت، وقارش رو حفظ کرد." در دنیایی که همه دلشون برای آنا میسوزه، من ایستادم کنار الکسی الکساندروویچ، مردی که تا لحظهی آخر خواست خانهاش را نگه دارد، عشقش را حفظ کند، و حتی آبرومندانه ببخشد — و در ازاش چه گرفت؟ تحقیر، تمسخر، طرد. آنا برای من نه قربانی جامعه بود، نه قهرمان رمانتیک. زنی بود خودخواه، کودکانه، و شاید حتی تا حدی بیرحم. دل برید از شوهری که دوستش داشت، پسرش رو رها کرد، و وقتی حتی ورونسکی هم براش کافی نبود، خودش رو نابود کرد. در این میان، لوین و کیتی برای من نمایندهی بلوغ و ساختن بودند، اما هنوز هم الکسی با وقار و غمگینی صبورانهاش، کسی بود که تا آخرین صفحه بهش فکر میکردم. این رمان دربارهی عشق نیست — دربارهی انتخابهاست. و آنا بدترین انتخاب ممکن رو کرد. — با احترام به مردی که از یادها رفت اما نجیب ماند.
(0/1000)
نظرات
14 ساعت پیش
کارنین آنا رو دوست داشت ؟! پسرش رو دوست داشت ؟ با قطعیت میشه گفت برای الکسی کارنین هیچ چیزی جز وجهه و آبرو و کار مهم نبود . تمام تلاشش هم در تمام مدت نه برای آنا یا سرژیوا و زندگی مشترکش بلکه صرفا برای حفظ آبرو و از دست ندادن وجهه و مقامش در جامعه بود . کارنین یک ریاکار به تمام معنا بود و من شخصا حالم ازش بهم میخوره. البته آنا هم شخصیت مثبت و درستی نمیبینم . آنا حداقل باید به فرزندش اهمیت میداد که نداد.
0
Sheida Hanafi
16 ساعت پیش
1