یادداشتهای niyayesh (21)
1403/5/28
کشف جادوگران جلد 2
5.0
1
داستان راجع به دایانا بیشاپ یک جادوگر محقق هست که سعی میکنه به دور از جادو و زندگی موجودات دیگه، به عنوان یک محقق و پژوهشگر علم کیمیاگری زندگی کنه. درحالی که پیشینه زندگیش رو انکار میکنه و ماهیت وجودش رو نادیده میگیره، روزی در حین تحقیقاتش نسخه خطی متفاوتی رو از کتابخونه بادلین آکسفورد میگیره که میراثی جادویی که ۱۵۰ سال پیش گم شده بوده. دایانا نگاهی به نسخه خطی میندازه و وقتی متوجه میشه که جادوییه و کمکی توی تحقیقاتش نمیکنه، اون رو به کتابخونه پس میده. اما نیروی جادویی درون کتاب باعث میشه موجودات دیگه به سمت اونجا کشیده بشن و اطراف دایانا پرسه بزنند. کتاب اطلاعات مهمی از مبدا جادوگران و خونآشامان و شیاطین و انسانها داره که هر سه گروه موجودات به دنبال اون هستند. کتاب از دو زبان و زاویه دید روایت میشه. یکی از زوایا که عمده کتاب رو شامل میشه، از زبان دایانا (اول شخص) و دومی از زاویه دید متیو و سوم شخص هست. نویسنده به خوبی و در جای مناسب بین این دو تا زاویه دید جا به جا میشه. شخصیتها به نسبت سنشون رفتار میکنند و پخته هستند. داستان این کتاب با خیلی از کتابهای فانتزی متفاوته و فانتزی با علم، تاریخ، کیمیاگری، بقا، جادو و... ترکیب شده. اطلاعات علمی و تاریخی مختصر و کوتاهی به مخاطب میده که لذتبخشه. تحقیقات نویسنده برای گنجوندن این اطلاعات واقعا قابل تحسینه. شخصیت پردازی دایانا و ترسهاش قابل توجیه و قانعکننده هستند. این فقط یه بخش از کتابه و در ادامه کتاب شخصیتها به دنبال علت انقراض و تضعیف قدرتهای گونهها میگردن.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
20
1403/5/22
کشف جادوگران جلد 1
5.0
2
داستان راجع به دایانا بیشاپ یک جادوگر محقق هست که سعی میکنه به دور از جادو و زندگی موجودات دیگه، به عنوان یک محقق و پژوهشگر علم کیمیاگری زندگی کنه. درحالی که پیشینه زندگیش رو انکار میکنه و ماهیت وجودش رو نادیده میگیره، روزی در حین تحقیقاتش نسخه خطی متفاوتی رو از کتابخونه بادلین آکسفورد میگیره که میراثی جادویی که ۱۵۰ سال پیش گم شده بوده. دایانا نگاهی به نسخه خطی میندازه و وقتی متوجه میشه که جادوییه و کمکی توی تحقیقاتش نمیکنه، اون رو به کتابخونه پس میده. اما نیروی جادویی درون کتاب باعث میشه موجودات دیگه به سمت اونجا کشیده بشن و اطراف دایانا پرسه بزنند. کتاب اطلاعات مهمی از مبدا جادوگران و خونآشامان و شیاطین و انسانها داره که هر سه گروه موجودات به دنبال اون هستند. کتاب از دو زبان و زاویه دید روایت میشه. یکی از زوایا که عمده کتاب رو شامل میشه، از زبان دایانا (اول شخص) و دومی از زاویه دید متیو و سوم شخص هست. نویسنده به خوبی و در جای مناسب بین این دو تا زاویه دید جا به جا میشه. داستان این کتاب با خیلی از کتابهای فانتزی متفاوته و فانتزی با علم، تاریخ، کیمیاگری، بقا، جادو و... ترکیب شده. اطلاعات علمی و تاریخی مختصر و کوتاهی به مخاطب میده که لذتبخشه. تحقیقات نویسنده برای گنجوندن این اطلاعات واقعا قابل تحسینه. شخصیت پردازی دایانا و ترسهاش قابل توجیه و قانعکننده هستند. این فقط یه بخش از کتابه و در ادامه کتاب شخصیتها به دنبال علت انقراض و تضعیف قدرتهای گونهها میگردن.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0
1403/5/6
0.5
1
نویسنده در کتاب «مرگ و زندگی» داستان بلا و ادوارد رو با تغییر جنسیت اونها روایت میکنه. نویسنده برای اینکه اثبات کنه جنسیت در داستانش تاثیرگذار نبوده و پاسخی به انتقادات بده، جنسیتهای تمام شخصیتهای مجموعه گرگ و میش رو (به جز پدر و مادر بلا) تغییر میده. در این داستان ادیس (ادوارد) به عنوان یه دختر خونآشام ظاهر میشه و بیوفورت پسری در نقش بلاست. داستان با تغییرات بسیار جزئی روایت میشه و از زبان بیوفورته. درمورد داستان، باید بگم که هیچ تغییرات اساسی یا جذابی اعمال نشده بود. چهار کتاب اول، یه سری اتفاقات رو بیان میکردند. در کتاب پنجم همون اتفاقات از زبان یه شخصیت دیگه (ادوارد) بیان میشدند. بسیار شوکه شدم که در این کتاب دوباره با داستان تکراری رو به رو شدم. جلد پنجم تنها به این خاطر جذاب نمود پیدا کرد که ادوارد شخصیتی بود که طرز تفکر متفاوتی داشت و برام جدید بود که داستان رو از زاویه دید متفاوتی بخونم. درسته که «مرگ و زندگی» یه بازنویسی در سالگرد ده سالگی مجموعه هست، اما انتظار میرفت که داستان و حرف جدیدی به همراه داشته باشه. در طول داستان هدف نویسنده محقق نشده بود. باید قبول کرد که زن و مرد تفاوتهای زیادی دارن، از جمله روحیات، افکار و... . بنابراین در نوشتن داستان، جنسیت شخصیتها خیلی مهمه. نمیشه بدون نادیده گرفتن چیزهایی که جزو همیشگی و طبیعی هر جنسیت هست، داستانی نوشت. به طور خلاصه، با عوض شدن جنسیت شخصیتها، داستان عجیب و غریب شده بود و نقشهای اونا نادیده گرفته شده بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0
1403/4/28
4.2
201
ایمی برنر دانشجوی رشته پزشکی است که یکی از شیفتهای شبش را باید در بخش دی بگذراند. بخش دی، یکی از قسمتهای روانپزشکی بیمارستانی است که ایمی برنر در آن مشغول است. ایمی از اینکه شیفتی را در آنجا بگذراند، به شدت میترسد. بخش دی بسیار امنیتی است، درهای آن به بیرون قفل میشود و تنها پزشکان شیفت کد امنیتی را (که هر شیفت ریست میشود) دارند. ایمی برنر به همراه یکی از همکلاسیهای خود (دوست پسر سابقش) در آن بخش شیفت دارد و میداند اتفاقات بدی در آستانه وقوع هستند. ایمی برنر از رفتن به آنجا اکراه دارد، چون خاطراتی قدیمی را برایش زنده میکنند و دوستی قدیمی در آن بخش بستری است؛ دوستی که رازی از ایمی میداند. نیمی از کتاب در بخش دی اتفاق میافتد و روایت داستانهایی است که برای ایمی و کسانی که او میشناسد، اتفاق میافتد. نیمی دیگر مربوط به داستانهای گذشته ایمی و دوست صمیمی او، جید میشود. در قسمتهای گذشته، نویسنده سعی میکند شخصیت این دو نفر را بیشتر به مخاطب بشناساند و در قسمتهای حال، ما درگیر فضای مرموز بخش دی هستیم. این تجربه اول من از این نویسنده بود. نمیشود گفت که ایده داستان جدید بود، اما نویسنده سعی کرده بود با ارائه اتفاقات جدید داستان را از حالت قابل پیشبینی بودن، خارج کند. علارغم آن، در تمام مدت مخاطب میداند که اتفاقات بدی قرار است بیفتد و میداند که این اتفاقات ممکن است از سوی چه کسی باشد، اما اینکه چه زمان و چه طور اتفاق میافتادند مبهم بود. اگرچه بیمارانی که آنجا بودند، مدام به اینکه چه اتفاقی قرار است بیفتد اشاره میکردند. اتفاقات بسیار برای گمراهی ایمی (و مخاطب) میافتاد که نتیجهگیریهای مختلفی به مخاطب میداد. داستان کشش خودش را داشت و بیشتر به دنبال آن بودم که چگونه شخصیتها باعث آن اتفاق بد داستان میشوند. یک ایرادی که به نظرم داشت، رفت و آمد زیاد بین گذشته و حال ایمی و جید بود. اگر چه قسمتهای آن بسیار کوتاه بود، اما مدام مخاطب را از حس فضای مرموز بخش دی جدا میکرد. وجود این بخشها ضروری بود تا علت احساسات ایمی و جید مشخص شود، ولی به نحو دیگری نیز میشد بیان شوند. داستان اطلاعات خوبی از روانپزشکی و بیماریها در اختیار گذاشته بود، اما کافی نبودند. دوست داشتم از نظر علمی بیشتر به بیمارها پرداخته شود. ترجمه کتاب خوب بود و ضعفی دیده نمیشد. همچنین روان خوانده میشود و کوتاه است. داستان از زاویه دید ایمی روایت میشود. با توجه به پایانی که رقم خورد، این زاویه دید میتوانست ضعف کتاب باشد، اما نویسنده به خوبی از پس آن بر آمده بود و اطلاعات ایمی را زودتر از آن فاش نکرده بود. اما با تمام نکات مثبت و منفی، این کتاب چیزی کم داشت و نمیتوانست من مخاطب را قانع کند و درون خود فرو ببرد. غلارغم اینکه وقتی اولین کار یک نویسنده را مطالعه میکنیم، به خاطر قالب جدید و نحوه نوشتار جدید نویسنده، ممکن است خیلی تحت تاثیر قرار بگیریم، اما این کتاب با اینکه اولین من از این نویسنده بود، تحت تاثیرم قرار نداد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
5
1403/4/23
3.2
3
در حالی که تمام مردم متروی مسکو فکر میکنند تمام بازماندههای جنگ جهانی سوم خودشون هستند، برخی به این باورن که در شهرهای دیگر بازماندههای دیگهای هم وجود دارند. مردم مترو به این داستانها تنها به چشم افسانه نگاه میکنند. آرتیوم که در جلد اول، امواج رادیویی شهرهای دیگه رو دریافت کرده بود، مدام بر این اصرار داره که بازماندههای دیگهای هم وجود دارن. به همین خاطر هر بار، ۴۰ طبقهی برجی رو با پای پیاده طی میکنه و مدتی رو با دستگاه مخابرهش اونجا میشینه، بلکه دوباره بتونه با بازماندهها ارتباط بگیره. اون از زیرِ زمین زندگی کردن متنفره، بنابراین وادنخا، همسر و پدرخواندهش رو رها میکنه و در مسیر داستانها و شایعهها سفری رو شروع میکنه تا بتونه بازماندههایی رو پیدا کنه یا لااقل با کسانی که اونا رو دیدن، ارتباط بگیره. انتظار میرفت به سوالاتی که از کتاب مترو ۲۰۳۴ باقی مانده بود پاسخ داده میشد. نمیشه منکر این شد که قلم نویسنده پختهتر شده، اما فقط کمی از مترو ۲۰۳۴ بهتر بود. جلد سوم موقع ترجمه، دستخوش سانسور و ویرایشهای بسیاری شده بود. با این حال مترجم حدالامکان محتوا رو حفظ کرده بود که مخاطب متوجه داستان بشه. شخصیت پردازی آرتیوم، خیلی خوب بود و شخصیت جلد اول که اتفاقات زیادی رو از سر گذرونده بود، با شخصیت جلد سوم بسیار تفاوت داشت. میشد در آرتیوم، انعکاس اتفاقاتی رو که از سر گذرونده، دید. کتاب توصیفات زیادی داشت که موقع مطالعه، منِ مخاطب رو اذیت میکرد. شخصیتهای زیاد داستان کمی گیجکننده بود. چیزی که در کل کتاب متوجه نشدم، علت حضور ساشا و اطلاعات عجیب و غریبی بود که با توجه به جایگاهش داشت. و همچنان انگیزه و تفکر خیلی از شخصیتها در ابهام بود. نقطه عطف داستان ۱۰۰ صفحه آخرش بود و به اتفاقات دیگر میتونست مختصرتر بپردازه. ۶۰۰ صفحه انتظار برای رسیدن به قسمت اوج خیلی زیاده. پایان منطقی اما کمی مبهم بود؛ اما میتونه جلدهای دیگهای هم داشته باشه. با این حال، اگر به خوبی داستان پرداخته نشه، واقعا ایده حیف و بیارزش میشه. هر ایدهای زمانی خوبه که به خوبی به داستان، شخصیتپردازی، فضاسازی و... پرداخته شه، در غیر این صورت همچنان خامه. در کل خیلی از سوالات بیپاسخ موند. شخصیتهایی بودند که دوست داشتم بیشتر درموردشون بدونم از جمله آنیا و لتیاگا، اما متاسفانه خیلی از جاها مبهم بودند. و در نهایت کتاب بیشتر به مسائل اجتماعی و سیاسی محیط پرداخته بود و هدفش روی این قسمتها بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1
1403/3/27
2.9
4
داستان درمورد سیستم متروی مسکو هست که بعد از جنگ اتمی، پناهگاه انسان شده. در جلد اول داستانی جذاب رو دنبال میکنه که شخصیت اصلی اون، پسری 24 ساله به اسم آرتیومه که توسط مردی به اسم شکارچی ماموریتی میگیره تا اشتباه گذشتهش رو جبران کنه. توی کتاب اول، فضاسازی، توصیف احساسات و چینش اتفاقات خیلی متن رو گیراتر و پر کششتر کرده بود. هر لحظه از کتاب، آرتیوم با چالشی رو به رو میشد که به فکر وادارش میکرد. اما داستان در متروی 2034 طور دیگری دنبال میشد. همزمان چند خط داستانی با زمانهای متفاوت دنبال میشد تا در جایی با هم تلاقی میکردند. پرشهای میان زاویه دیدهای مختلف باعث گیج شدن من شدند. داستان با شخصیت شکارچی همراه بود و تا صفحههای آخر گره داستان که کشمکشهای درونی شکارچی بود، مشخص نمیشد. در طی داستان، نویسنده سرنخی از حالات درونی شخصیت نمیداد و انگار القا میشد که من مخاطب این شخصیت رو نمیشناسم و باید تمامی رفتارهاش رو بپذیرم، چون نویسنده بیشتر از خواننده اطلاعات و شناخت داره. در نهایت دلیل تمام رفتارها رو در صد صفحه آخر فاش کنه. همچنین در داستان شخصیتهایی وجود داشتند که حضورشون و حذفشون و رفتنشون غیرضروری بود و اهدافی داشتند که برای یک انسان در الویت اول نبود، اما مصمم به دنبال محقق کردنشون بودند. پایان کتاب، منطقی و به درستی رقم خورد، اما در مقایسه با کتاب اول، شخصیت پردازی و شخصیت سازی خوبی نداشت. خط داستانی، علاوه بر اینکه از پرشهای زیادی برخوردار بود، اتفاقات غیرضروری زیادی داشت. و در آخر کتاب، نسبت به جلد اول خیلی ضعیفتر نوشته شده بود و در ترجمه به فارسی، حذفیات و معادلسازیهای زیادی (سانسور) داشت که گاهی داستان رو گنگ میکرد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
20