یادداشت‌های نیایش کاری (2)

                داستان درمورد سیستم متروی مسکو هست که بعد از جنگ اتمی، پناهگاه انسان شده. در جلد اول داستانی جذاب رو دنبال می‌کنه که شخصیت اصلی اون، پسری 24 ساله به اسم آرتیومه که توسط مردی به اسم شکارچی ماموریتی می‌گیره تا اشتباه گذشته‌ش رو جبران کنه. توی کتاب اول، فضاسازی، توصیف احساسات و چینش اتفاقات خیلی متن رو گیراتر و پر کشش‌تر کرده بود. هر لحظه از کتاب، آرتیوم با چالشی رو به رو می‌شد که به فکر وادارش می‌کرد. اما داستان در متروی 2034 طور دیگری دنبال می‌شد. همزمان چند خط داستانی با زمان‌های متفاوت دنبال می‌شد تا در جایی با هم تلاقی می‌کردند. پرش‌های میان زاویه‌ دیدهای مختلف باعث گیج شدن من می‌شد. داستان با شخصیت شکارچی همراه بود و تا صفحه‌های آخر گره داستان که کشمکش‌های درونی شکارچی بود، مشخص نمی‌شد. در طی داستان، نویسنده سرنخی از حالات درونی شخصیت نمی‌داد و انگار القا می‌شد که من مخاطب این شخصیت رو نمی‌شناسم و باید تمامی رفتارهاش رو بپذیرم، چون نویسنده بیشتر از خواننده اطلاعات و شناخت داره. در نهایت دلیل تمام رفتارها رو در صد صفحه آخر فاش کنه. همچنین در داستان شخصیت‌هایی وجود داشتند که حضورشون و حذفشون و رفتنشون غیرضروری بود و اهدافی داشتند که برای یک انسان  در الویت اول نبود، اما مصمم به دنبال محقق کردنشون بودند. پایان کتاب، منطقی و به درستی رقم خورد، اما در مقایسه با کتاب اول، شخصیت پردازی و شخصیت سازی خوبی نداشت. خط داستانی، علاوه بر این‌که از پرش‌های زیادی برخوردار بود، اتفاقات غیرضروری زیادی داشت. و در آخر کتاب، نسبت به جلد اول خیلی ضعیف‌تر نوشته شده بود و در ترجمه به فارسی، حذفیات و معادلسازی‌های زیادی (سانسور) داشت که گاهی داستان رو گنگ می‌کرد.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            کتاب‌های این نویسنده پر از معماهایی هست که مخاطب رو شگفت‌زده می‌کنه. در طول داستان مدام حدس‌های مختلف می‌زدم، اما در نهایت همه اشتباه در می‌اومد. ابتدای داستان طوری شروع می‌شه که انگار یه اتفاق فراتر از منطق افتاده که قابل حل نیست. اما کم کم وقتی پیش می‌ره، شخصیت‌ها به جواب‌های منطقی و مناسب می‌رسند.
با این‌که داستان‌های بلند این نویسنده رو بیشتر می‌پسندم، ولی به عنوان یک داستان کوتاه جذاب و پر از کشش و معما بود.
داستان درمورد زنی به نام سایاکاست که ازدواج کرده، یک دختر کوچیک داره و پدرش به تازگی فوت کرده. از پدرش یه کلید و نقشه به جا مونده. سایاکا همکلاسی قدیمیش رو که قبلا باهاش رابطه عاطفی هم داشته، پیدا می‌کنه تا برای پیدا کردن ملک معلق به آن کلید، همراهیش کنه. سایاکا از دوران کودکیش هیچ خاطره‌ای نداره و فکر می‌کنه ریشه مشکلی که در زندگی مشترکش داره، به این خاطرات بر می‌گرده. 
روایت داستان از زاویه دید دوست سایاکاست و بخاطر شناخت زیادی که از سایاکا داره، روایت‌گر مناسبیه. در بین حل معماهای ملک، دوست سایاکا اطلاعاتی از زندگی خودش هم می‌ده و با سایاکا هم‌ذات‌پنداری می‌کنه.
معماها یک به یک به جا در داستان قرار گرفتند و حتی اگر اونا رو حدس بزنین، باز هم موقعیت‌هایی برای غافل‌گیری و میخکوب شدن داره.
به عنوان یک داستان کوتاه، داستان لذت‌بخش و پر کششی بود.