یادداشت niyayesh

niyayesh

niyayesh

4 روز پیش

داستان مان
        داستان مانستر روایتگر یک پروژه‌ی مخفی نظامی برای تولید ژن برتره. روایت با نجات یافتن یک خواهر و برادر دوقلو توسط یک دکتر آغاز می‌شه؛ این دو کودک، بازمانده‌های همون پروژه هستند.

ماجرا از زبان یک روزنامه‌نگار روایت می‌شه؛ کسی که در تلاشه از دل این پرونده‌ی کهنه، حقیقت رو بیرون بکشه. اون سراغ افرادی می‌ره که به نوعی با یوهان، نینا (خواهرش) و دکتر تنما در ارتباط بودن و از خلال مصاحبه‌ها، گذشته رو ورق می‌زنه. نکته‌ی جالب اینجاست که در خود رمان، هیچ مصاحبه مستقیمی با این سه شخصیت اصلی نداریم. بیشتر با ساید استوری‌ها و آدم‌هایی روبه‌رو هستیم که زندگی‌شون از مسیر یوهان رد شده و حالا سعی داریم از بین همین روایت‌های پراکنده، به ایدئولوژی یوهان نزدیک بشیم.

ماجرا در زمانی اتفاق می‌افته که خود یوهان، بعد از تمام آن اتفاقات، در کماست و خطر ظاهراً از سر شهر رفع شده. اما روزنامه‌نگار، به‌جای بسنده کردن به این پایان، می‌خواد بفهمه آیا هنوز هم هیولایی مثل یوهان، در زیر پوست شهر وجود داره یا نه.

 از نظر نثر، کتاب بسیار خشک و رسمی‌ست؛ دقیقاً مثل نوشته‌های یک روزنامه‌نگار که مستندات و نتایج تحقیقاتش رو گزارش می‌کنه.
از طرف دیگه، تعداد شخصیت‌ها زیاد و گیج‌کننده‌ست. بعضی شخصیت‌ها چند اسم دارن و حتی با وجود فهرستی که در انتهای کتاب ارائه شده، باز هم به خاطر سپردن همه سخت بود.

نکته‌ی قابل توجه دیگه اینه که روایت از سمت شخصیت‌های اصلی (نینا، یوهان یا تنما) نیست، بلکه بیشتر از اطرافیان اون‌هاست. این ممکنه برای بعضی‌ها ضعف به حساب بیاد. به‌خصوص اگه انتظار دارید با شخصیت‌های اصلی بیشتر همراه باشید.

به نظرم کسی که اول انیمه‌ی مانستر رو دیده باشه، ارتباط بهتری با فضای رمان برقرار می‌کنه، چون انیمه مستقیم‌تر و روایتی‌تره.

برای من، این نوع روایت گزارش‌گونه تجربه‌ی جدیدی بود. گرچه گاهی خوندنش طاقت‌فرسا می‌شد، اما وقتی به صفحه‌ی آخر رسیدم، حس کردم از این تجربه واقعاً لذت بردم.
      
39

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.