یادداشت‌های راضیه بابایی (339)

          قرنطینه یک رمان رئال است در بستر تاریخی. زمان و مکان ساختگی‌اند. شهرها، آدم‌ها و جکومت‌ تخیلی هستند. این دنیای خیالی شبیه دوران قرون وسطیِ اروپاست. 

یک بیماری به نام اسکورج بین مردم فراگیر شده است. یک دختر و پسر که جز طبقات پایین جامعه هستند توسط ماموران حکومت که باید بیماران را جمع آوری کرده و به قرنطینه بفرستند، دستگیر می‌شوند. ورود آنها به جزیره‌ای میان آبها در میان بیمارانی که مانند محکومین در زندان به سر می‌برند، آغاز ماجراست. 

تعریف قرنطینه را شنیده بودم. از آن دست کتاب‌هاست که نوجوانان اهل ماجراجویی دوست دارند. داستانی پر از تلاش و کنش و فعالیت که صحنه‌های پرهیجان آن خواننده را به وجد می‌آورد.

قرنطینه از آن کتاب‌هاست که جان می‌دهد برای اقتباس سینمایی. اما در مقام کتاب پرگویی‌های راوی اول شخص خسته‌ام کرد. نه اینکه ترجمه مشکل داشته باشد، از روانی متن و فهم منطق داستان و اتفاقات می‌شد فهمید کار مترجم بد نبوده است. 
تعادل بین گفتن و تصویر دادن وجود ندارد. مسئله دیگری که با کتاب داشتم پیرنگ عجیب و غریبش بود. نه اینکه پیرنگ کار پیچیده باشد و غیر قابل فهم اما به عمد در هم پیچیده می‌شد تا اتفاق دیگری را رقم بزند. 
در مجموع شاید طولانی شدن کتاب به همان دلایل بالا باشه  و اگر نویسنده کمی جمه‌جورتر می‌نوشت این ایرادات به چشم نمی‌آمد. امیدوارم زودتر فیلمی براساس کتاب بسازند فیلم جذابی خواهد شد.
و اما خط عاشقانه‌ی داستان
دو نوجوان ما حواسشان به هم هستند. در مورد علاقه به هم و توجه به هم مکالمات محدودی داره که برای نوجوان جذاب است. در اتفاقات و حوادث تماس بدنی دارند نه در حد مثبت ۱۸ ولی به هرحال هست. این هم برای اطلاع دوستانی گفتم که روی این موارد حساس هستند.
امتیاز کتاب ۴ از ۵ و مخاطب اثر نوجوان ۱۲،۱۳ سال به بالاست.
        

32

          سکونت در رنج

بازشناخته غریبه روایتی از درک رنج فلسطین است. نه برای ما که در کشورهای غرب آسیا زیسته‌ایم و مسلمانیم، بلکه برای مردمی که در دنیای غرب و سیطره‌ی حکومت‌های حامی  اسرائیل زندگی‌می‌کنند و ادراک آرمان آزادی‌خواهانه‌ی فلسطین برایشان زیر لایه‌های تاریک روایت صهیونیستی مدفون است.

در مقدمه کتاب از زبان مترجم آمده است:
برای مایی که رنج بی‌پایان دیگران را از دور می‌بینیم، انسان ماندن در لحظه‌ی فاجعه یعنی ساکن شدن در رنج، نه روی گرداندن از آن:"پس بیایید همین‌جا بمانیم؛ همین‌جا صادقانه‌ترین مکان برای سخن گفتن است."

در این کتاب کوتاه نویسنده سعی کرده است مخاطب غربی را به نقطه تامل،تفکر برساند. او را از بی‌تفاوتی و عبور از کنار بحران برهاند و مسئله فلسطین را دغدغه او کند. آنها را به حل این گره‌کور علاقه‌مند کند.

ایزابلا حماد در این سخنرانی که به شکل کتاب درآمده است از ادوارد سعید یاد می‌کند. او فعال فرهنگی_سیاسیِ فلسطینی_آمریکایی بود و رمان‌های زیادی به رشته تحریر درآورده است.
حماد لحظه‌ای(لحظه عطف) که مخاطب به درک درون‌مایه رمان و روایت می‌رسد به حالتی تشبیه کرده که مخاطبان غربی به شناخت‌ فلسطین و درک انسانیت فلسطینی‌ها می‌رسند. همان نقطه‌ای که خون‌های ‌ریخته شده‌ در غزه برایشان مهم می‌گردد.
حماد از زبان ادبیات و داستان به ماجرای استعمار وطن‌گزینانه‌ی اسرائیل نگاه می‌کند روی شخصیت‌ها و تحول آنها دست می‌گذارد و تحلیل می‌کند چگونه می‌توان داستان فلسطین را روایت کرد تا مخاطب را به بازشناختن این آرمان برساند.

نه روز بعد از سخنرانی حماد که بخش اول کتاب را تشکیل می‌دهد عملیات طوفان‌الاقصی رخ می‌دهد و جنایات پس از آن، نویسنده را به نگارش این پس‌نگاره سوق می‌دهد.
او به حق دفاع که اسرائیل در برابر مردم مظلوم و در محاصره‌ی غزه ادعا می‌کند، می‌تازد. به نقش آمریکا در این جنایت می‌پردازد. از ظلم گسترده‌ی جهانی علیه فلسطینی‌ها می‌گوید. او عملیات طوفان الاقصی را نقطه‌ی عطفی می‌داند که دیگر بازگشت به قبل آن ممکن نیست و با دیدن تصاویر کشتار بی‌رحمانه کودکان غزه باز هم رگه‌های زندگی و امید را در میان آنها می‌یابد.

بخش اول کتاب زبان علمی و سنگینی دارد و مخاطب به آسانی مضمون و مقصد نویسنده را متوجه نمی‌شود . ولی در پس‌نگاره متن حماسی‌تر و از نظر زبان ساده‌تر شده و روایتی از نسبت غزه‌ی ویران شده با جهان را ارائه می‌دهد.

کتاب کوتاه است و خوانش آن به علاقه‌مندان به مسئله‌ی فلسطین توصیه می‌گردد. امتیاز ۴ از ۵

#عسل_گلچین
#معرفی_کتاب

https://eitaa.com/vazhband
        

3

          کوتاه مثل چشم برهم‌زدن

نازنین داستان حسرت است. داستان کوتاهی، برای لحظات از دست رفته. برای نگفتن، دریغ‌کردن،  داستان خودخواهی است و غرور.
قلب‌هایی محتاج محبت‌اند. تشنه‌ی یک جرعه عشق. لَه لَه می‌زنند برای قطره‌ای توجه برای دیده‌شدن و انسان موجودی ناطق که می‌تواند دلیل و بهانه بتراشد. سخنوری‌ها کند. خود را راضی کند که کارش درست است و محبت نورزد. آنقدر که نیازش را انکار کند.

نازنین در مورد زندگی زناشویی مردی چهل ساله و دختری شانزده ساله است. دختری که زندگی سختی را در کودکی پشت سر‌گذاشته است.می‌گویند انسان اگر نیازهای اساسی‌اش برآورده نشود، می میرد.یکی از اصلی‌ترین نیازهای بشر از بدو تولد، محبت است. ما برای زنده ماندن لازم داریم به ما عشق بورزند و لازم است عشق بورزیم. 

 داستان نازنین  درباره زن و مردی است که در کنار هم بزرگترین تنهایی را ، خودخواسته بر خود تحمیل کرده و ناامیدی را به خانه‌ی دلشان دعوت کردند.

مثل بقیه داستان‌های داستایفسکی،  واکاوی درون انسان برای یافتن چرایی اعمال و رفتارش در این اثر دیده می‌شود. داستایفسکی در اواخر عمر و بعد از نگارش رمان‌های شاهکار خود این اثر را نوشته است. تجربه و دقت او در دیدن انسان‌ و رفتارهای پیچیده ‌ی عاطفی‌اش، جای تحسین دارد. با این حال به گمان من شخصیت نازنین و حالات درونی او به خوبی منعکس نشده است. شاید اگر فرم دیگری جز سیال ذهن برای این کتاب انتخاب می‌کرد و ما بیشتر اعمال و افکار و دیالوگ‌های زن و مرد را می‌خواندیم، در درک بهتر داستان کمک‌مان می‌کرد.
او حتی در بیان جزییات نیز خست به خرج داده  و به توضیحات کلی اکتفا کرده است. 

❌خطر افشا 
مثلا وقتی شوهر، پشت دراتاق، نازنین و دوستش را استراق سمع می‌کرد فقط به کلی‌گویی اکتفا کرده است.. عفت ،شرم، حیا، ادا و اطوار و... را فقط تعریف می‌کند و نشان نمی‌دهد.
در بیان جزییات ارتباط آنها در منزل هم تا جای ممکن از ذکر دیالوگ خودداری می‌کند و تنها ذهن مرد و توهماتش را بیان می‌کند.
در مجموع کتابی متوسط است که جا داشت طولانی‌تر باشد تا شخصیت‌ها پخته و قابل درک شوند.بین آثاری که از داستایفسکی خواندم ، کمترین امتیاز را به آن می‌دهم. ۳ از ۵

#بره_موم
#معرفی_کتاب

https://eitaa.com/vazhband
        

15

          آوار حادثه‌ها

شیدخت عاشق فرهاد بود و فرهاد عاشق شیدخت. یک رابطه پدر_دختری مالامال از مهر. روزی فرهاد مثل همیشه دخترش را به مدرسه رساند و به محل کارش در ساختمان پلاسکو رفت.... فرهاد دیگر بازنگشت.

شیدخت روایت حیرانی دختری است که در سوگ پدر به شناخت‌ تازه‌ای از خود می‌رسد. مرگ پدر مقدمه‌ی سفری است که پختگی را برای او به ارمغان می‌آورد.

نویسنده در ایجاد تعلیق موفق عمل کرده است. در ابتدایی کتاب ما فرهاد را از دست می‌دهیم و امیدی به زنده‌ بودن او زیر آوار نداریم؛ اما نویسنده با ایجاد سوال و طراحی شخصیت شیدخت و بقیه اعضای خانواده، مخاطب را به خواندنِ ادامه کار ترغیب می‌کند.
زبان داستان یکدست و روان است و دیالوگ‌های مناسب و پر قوتی داریم. جذابیت اثر کمک می‌کند کار را به سادگی خوانده و تمام کنیم.
ولی چند نکته منفی در کار وجود دارد که برای خواننده ترمز است. 
اول اینکه شروع داستان شوکه‌کننده و بسیار تلخ است و خواننده قبل از شروع کتاب و وابستگی به موضوع، ماتم‌زده می‌شود. در ادامه این وضع تعدیل می‌شود. اما همین شروع غمگین سبب ریزش مخاطب می‌شود. 
دوم اینکه شخصیت پردازی "پرواز" باور پذیر نیست. غریب است که زنی روستایی چنین کنش‌ها و دیالوگ‌هایی داشته باشد. از او توقع سادگی بیشتری می‌رفت. چیزی شبیه شوهرش یا شخصیت فرخ و مُشک‌ناز.
❌خطر افشا
سوم اینکه در پیرنگ اثر با ضعف روبرو هستیم. دلیل ارائه شده برای کدورت بین پدر و مادر شیدخت بعد از ۱۷ سال قانع‌کننده نیست. مخاطب نمی‌پذیرد که گذشته پدر این‌قدر روی مادر اثر بگذارد که رابطه‌اش تا این حد با دخترش تخریب شود.
با این حال کتاب ارزش خواندن دارد. مفاهیمی چون خودشناسی، گذشت، بخشش و همچنین تاب آوری در مصائب در آن گنجانده شده است.
مخاطب اثر با توجه به بعضی خرده پیرنگهای داستان و نحوه نگارش اثر، ۱۵ سال به بالا است.
امتیاز کتاب بین ۳.۵ تا ۴ منصفانه است.

#بره‌موم
#معرفی_کتاب

https://eitaa.com/vazhband
        

12

          شهر مرو، چهارراه اندیشه‌ی ادیان

یرحا آخرین اثر سمانه خاکبازان در سال ۱۴۰۳ در سوره مهر(مهرک) به چاپ رسیده است.
رمانی تاریخی_مذهبی که در زمان امام رضا(ع) می‌گذرد. دختری یهودی به نام یرحا به همراه پدرش حارث سفری مخفیانه به مرو دارند. آنها مهمان هاران، پدربزرگ یرحا می‌شوند. با کاروانی که چند صندوقچه‌ی مهر و موم شده به همراه دارد...

قبلا کتاب آسنا و راز کنیسه را از خاکبازان خوانده‌‌ام. زبان استفاده شده در اثر، مناسب آثار تاریخی‌است. قابل فهم و روان نگاشته شده و از این نظر امتیاز خوبی دارد. دغدغه نویسنده در هردو کتاب آسنا و یرحا در مورد زیست یهودیان در زمان معصومین و اهل بیت است. در این مسیر پژوهش‌های خوبی انجام داده  و این نکته در رمان مشهود است.

روند منطقی داستان به خوبی چیده شده است. شخصیت‌های داستان در ابتدای کار پرتعداد به نظر می‌رسند ولی به تدریج جای خود را در داستان پیدا کرده ‌مخاطب را گیج نمی‌کند. نکات پژوهشی ارزشمندی به خواننده ارائه می‌شود و فضای شهر مرو در زمان ولایت‌عهدی  امام رضا(ع) به خوبی نمایش داده می‌شود.
شروع و پایان کتاب به خوبی طراحی شده‌ است.

بزرگترین نقطه ضعف کتاب حجم زیاد آن است. توصیفات زیادی از مکان‌ها و احوال اشخاص داریم که قابلیت تلخیص دارد. بعضی فصل‌ها باید در همه ادغام شده و کوتاه‌تر شوند. علاوه بر آن بخش‌هایی که گفتگوهای طولانی دارند با وجود تلاش مشهود نویسنده، همچنان جای کوتاه شدن دارند. چون وقایع کتاب حول محور تاریخی می‌گذرد و شخصیت داستان اشراف زاده است به دلیل طراحی شخصیتی کنش‌های ماجراجویانه و پر هیجان در کار نداریم. در مواقعی که بحران بالا می‌گیرد، شخصیت اصلی چند مرتبه دچار ضعف جسمانی می‌شود که ریتم کار و سرعت پیشرفت پیرنگ را کند و کسل‌کننده می‌سازد.
در مجموع ارزش زیربنایی رمان یرحا آگاه‌سازی تاریخی نسبت به برهه‌ای از زندگی امام رضا(ع) می‌باشد که برای مخاطب علاقه‌مند به خوبی صورت می‌گیرد.
کتاب مناسب بزرگسالان نیز می‌باشد.
امتیاز اثر ۴ از ۵

#عسل_گلچین
#معرفی_کتاب

https://eitaa.com/vazhband
        

7

          ذوالقرنین در رمان نوجوان

یک سرباز جدید برای یاجوج کبیر نوشته میثم موسویان است. او نویسنده‌ی با تجربه‌ای است که در حوزه نوجوان و بزرگسال فعالیت می‌کند.
یکی از آثار بزرگسال او را خوانده بودم. قلم روان و قابل فهمی دارد. علاوه بر آن سوژه‌های جالبی را انتخاب می‌کند.بعد از این دو نقطه قوت ، نوبت به ضعف کارهایش می‌رسد. او نگاهی فلسفی به داستان دارد. نحوه روایت او خطی نیست. این کتاب نیز مثل داستان بزرگسالی که از او خوانده بودم من را به نقطه‌‌ای نرساند که شفاف و واضح حرف نویسنده را دریافت کنم بلکه حدس زدم و بابت توجه به این موارد در لایه‌‌ای از داستانش او را تحسین می‌کنم.

متن او دارای بینا متنیت با داستان یاجوج و ماجوج در قرآن است و سدی که ذوالقرنین نبی برای نجات انسانها از شر این مهاجمان ساخت.

حالا او شخصیت نوجوان خود را در موقعیتی قرار می‌دهد که می تواند کنار او باشد یا یاجوج. در همین داستان به سبک زندگی نوجوانان می‌پردازد و رابطه خانوادگی و روابط بین دوستی آنها را از قلم نمی اندازد.
در نیمه دوم داستان درگیر قوانین پرتعداد فانتزی سفر شهاب و ماجوج می‌شویم و ارتباط ما با جهان نیمه اول و دنیای واقعی و معمولی شهاب قطع می‌شود.
ارجاع به فیلم‌های ماتریکس و ذهن زیبا، همچنین بازی کال آو دیوتی در متن وجود دارد که درستی و غلطی این امر جای تامل دارد.

اگر بخواهم جمع بندی کنم باید از تازگی و تصویرگری رمان تعریف کنم. حتی حضور نمادین گوشی موبایل سنگی به عنوان دریچه‌ای برای ایجاد خشونت در نوجوان جالب توجه آمد.
ولی نوجوان چه قدر این مدل از روایت و داستان را می‌فهمد؟ چرا این همه شلختگی و به هم ریختگی پیرنگ باید سوژه و نگاه تازه‌ی نویسنده را فدا کند؟

موسویان نیاز دارد کمی ذهن خلاق و فلسفی خود را در آثار فانتزی کنترل کند، مسلما نتیجه و بازخورد بهتری از مخاطب می‌گیرد.


خیلی سخت است که برای این اثر خلاقانه که متاسفانه نوجوان چنان که باید بهره‌ای از آن نمی‌برد(به علت فرم داستان و پرداخت آن)امتیاز تعیین کنم.
اگر لااقل ناشر گروه سنی را بالای ۱۲ تعیین می‌کرد شاید می‌شد امتیاز را بیشتر منظور کرد.
ولی طبق نوشته پشت متن که کتاب را برای بالای ۱۰ سال منظور کرده است، نمی‌شود به بهم ریختگی پیرنگ و لبریز کردن ظرف محتوایی اثر بی‌توجه بود.

 خواندن این کتاب را به خاطر استفاده از محتوای قرآنی در رمان نوجوان توصیه می‌کنم. امتیاز ۳.۵ از ۵

#بره_موم
#معرفی_کتاب

https://eitaa.com/vazhband
        

4

          پاچروکیده‌ی آدم میخ‌کن!

کتابی فانتزی با طرح جلد جذاب و البته تصویرگری و طراحی هنری داخلی مناسب. هدف: مخاطب کم سن و سال نوجوان 

اول کتاب کمی توی ذوق می زند. مدرسه جادوگری خواننده را یاد هری پاتر می‌اندازد و یک کپی ضعیف اما در ادامه اوضاع بهتر می‌شود. چالش کتاب پیچیده نیست. اتفاقات و ماجراجویی‌ها خلاقانه است. محتوای کتاب مبارزه‌ی خیر و شر است و قهرمان و دوستانش (حامی به همراه ساسی و هانی و بادام) در کشمکش با موانع برای حل مشکل هستند.
ریتم وقوع حوادث داستان بالاست. طنز هم در دیالوگها به کار رفته است. حواس نویسنده به حوصله مخاطب بوده و از اتفاقات حاشیه‌ای و کش دادن زیاد داستان جلوگیری کرده است.
چهارچوب داستان و پیرنگ خوب است.هرچه داستان جلوتر می‌رود بهتر هم می‌شود چون به جای معرفی شخصیت‌های خیر و شر خارجی، نویسنده به سراغ دیو اپوش و دوال‌پا می‌رود که مربوط به افسانه‌های خودمان است.
نام غذاهای ایرانی را در کتاب می‌آورد و از قابلیت‌های جذاب این موجودات خیالی بهره می‌گیرد.  این بخش بر خلاف اول داستان تحسینم را برانگیخت چون  مثل نویسنده‌های کپی‌کار "آنچه خود داریم ز بیگانه تمنا نکرد"

این کتاب قرار است مجموعه باشد و پاچروکیده‌ی آدم میخ‌کن! اولین جلد از مجموعه است. پایان داستان هم نشان می‌دهد که باید منتظر ادامه آن ماند.
اما بدی‌های کتاب
شخصیت حامی،قهرمان داستان، جز صحنه آخر منفعل است. نویسنده چند باری او را به چالش می‌اندازد و هر دفعه او بیهوش می‌شود و وقتی چشم باز می‌کند خودش را در مکانی امن می یابد. او قدرتی جادویی دارد که آخر کتاب استفاده از آن را یاد می‌گیرد ولی می‌شد در مسیر داستان یک ویژگی معمولی دیگر برای حامی طراحی کرد که هر دفعه به لطف خیال پیرمرد و راهنمایی‌اش یا کمک دوستان و درخت و... نجات نیابد.
صحنه پایانی نیز نیاز بود تصویر بیشتری داشته باشد و کمی مفصل‌تر به مبارزه نهایی پرداخته شود. زود و سریع جمع شد.

در مجموع کتاب خوبی بود و توصیه می‌کنم. با حال خوش، یک داستان بامزه‌ی فانتزی کودکانه خواندم. برای این اثر امتیاز ۴ از ۵ مطلوب است.
مخاطب : ۹ تا ۱۲ سال

#عسل_گلچین
#معرفی_کتاب
#جغله_جادوگر_جنجالی
#هیوا_ملکی
#کمیکا

https://eitaa.com/vazhband
        

20

          یکی از آثار جدید نشر رویاپردازان(کمیکا) در نمایشگاه امسال کتاب در میان شعله‌هاست.
کتابی در ژانر اکشن که حکایت قهرمانی است که به رسم این‌مدل کارها در عالم سینما یا داستان، زخم خورده و در فکر انتقام است. او زیر نظر بچه‌های بالا است و برای اهداف بزرگتر  و مبارزه با تبهکاران نامزد می‌شود و الی آخر...

در میان شعله‌ها قرار است دنباله‌دار باشد و فعلا به وقت اردیبهشت ۱۴۰۴ اولین جلد آن چاپ شده است.طراحی هنری کتاب‌های کمیکا حرفه‌ای است. تصویرگری های داخلی کتاب هم خوب هستند  ولی طرح جلد تم رنگی تیره و تار دارد و صورت شخصیتی که قرار است قهرمان بچه ها شود چنان زشت ترسیم شده که باید مواظب بود کابوس بچه ها نشود!
درست است که شخصیت این فرد(سیاوش) خشن و سرد است ولی به هر حال صورتش نباید گوریل طور و شبیه انسان‌های نئوناندرتال باشد!
محتوای کتاب برای مخاطب ۱۲ سال به بالا مناسب تشخیص داده شده است. برای این دسته از مخاطبان وضوح طرح داستان و مسیر حرکت و پیشرفت شخصیت در بستر قصه اهمیت دارد که اثر واجد آن نیست.
 به عنوان مثال  برش‌های زمانی داستان گنگ و گیج کننده است.به زبان ساده در جاهای مناسبی کات نزده و صحنه‌های مناسبی پشت هم چیده نشده است.  دلم می‌خواست کنار نویسنده بنشینم و  دستی به سر و شکل و ترتیب زمانی وقایع بکشیم تا روشن شود چه شده است.
 
ریتم داستان با وجود عمل بیرونی و مبارزات شخصیت خیلی جذاب نبود ولی در یک سوم پایانی که وارد فاز اصلی شدیم اوضاع بهتر شد.
اگر جای ناشر بودم به خاطر چند صحنه خشن و نوع دیالوگها و روح حاکم بر اثر، داستان را کمی پیچیده‌تر می‌کردم و برچسب مخاطب  بالای ۱۵ سال می‌زدم.

با توجه به یک سوم انتهای کار امیدوارم جلد بعدی با رفع این مشکلات از نظر کیفی ارتقا یابد.

امتیاز فعلی کار: ۳ از ۵

#بره‌_موم
#معرفی_کتاب

https://eitaa.com/vazhband
        

13

          تاختن در کناره‌ی دن

سمفونی شماره ۳ یوهانس برامس برای من خودِ دن آرام است. سال‌ها بعد از امروز، نوای این نت‌ها صحنه‌های جان‌دار و تاثیر گذار کتاب را برایم زنده می‌کند. دلهره و ترس را کنار امید و آرمان می‌نشاند و کرانه دن آرام، آبکند‌ها‌،استپ و شیهه اسبان را به خاطرم می‌آورد و در موتیفی تکرار شونده زخم جانکاه روح گریشای قزاق را پیش چشمم زنده می‌کند.

گریگوری ملوخوف در کشاکش زمانه‌ای پر التهاب از جوانی به پختگی کامل می‌رسد. شجاعت و دلاوری او و دل ندادن به جاه‌طلبی برای مقام و درجه با وجود وجوه خاکستری شخصیتش، دوست‌داشتنی است؛مانند ندارد و چنان خوب پرداخت شده است که از خاطر خواننده محو نمی‌شود.

چمدان‌هایم را جمع کرده‌ام. ایستاد‌ه‌ام در کنار دن، جایی که آخرین صفحه‌ی رمان چهار جلدی به پایان رسیده است و دلم نمی‌خواهد جهان داستان را ترک کنم. کجا بروم وقتی هنوز برای من آدم‌های داستان در کنار دن در کلبه‌ی ملوخوف زندگی‌ می‌کنند. آنها از هر واقعیتی، واقعی‌ترند.

حدود چهار ماه، شادی، غم، درد، خشم  و عشق را در کنارشان تجربه کردیم و به راحتی نمی‌توانم از دهکده‌ی تاتارسکی،۱۹۲۰ به تهران،۲۰۲۵ برگردم.

برای من هنوز زندگی در روستای تاتارسکی جذاب است. در زمین‌های بابا‌ پانتله‌ای، در میدان‌های جنگ، در کلبه‌ دهقانی انتهای روستا، در خانه‌های اربابی و...

این احساسات وقتی در خواننده به وجود می‌آید که نویسنده جهان داستانی دقیقی  خلق کرده باشد. ابزارهای او تصاویر زنده و بدیع، احساسات ناب انسانی و صحنه‌های دراماتیک است. کتابی که حیوانات و طبیعت را هم به خوبی انسان‌ با جزییات دیده و منتقل کرده است. 

دن آرام بر خلاف کلاسیک‌های قرن نوزدهمی روسی ،یک رمان مدرن است از نویسنده‌ای چپ( کمونیست) که با زبان ادبیات موافقان و مخالفانش را به زانو درآورده و توانسته نوبل جهانی ادبیات را به دست آورد. دیالوگ‌های طولانی، سخنرانی ‌های پر شکوه جایی در این کتاب ندارد. فقط رویدادها  هستند که زنده و تمام رنگی پیش چشم ما ترسیم می‌شود.

 کتاب را با خوانش بی‌نظیر علی عمرانی گوش دادم و هنرمندی ایشان در اجرای نمایشی ، به هرچه دلچسب‌تر شدن دن آرام کمک کرده است.

لازم به ذکر است که بگویم نگاه به مجموعه‌های چند جلدی را به صورت تکی درست نمی‌دانم چون امکان دارد جلدهای مختلف جذابیت و کیفیت متفاوتی داشته باشند و کل اثر باید قضاوت گردد.
دن آرام هم از این قاعده مستثنی نیست. در جلد دوم جذابیت تا حدی پایین آمده و با شیب ملایم در جلد سوم بهبود یافته و در آخرین جلد به نهایت رسیده است.
از هر نظر این اثر کامل و بی نقص است و جا دارد امتیاز کامل را دریافت کند. ولی  نوع نگاه نویسنده به عالم هستی و خداناباوری او سبب شده که خیر و شر، خوبی و بدی به صورتی تعبیر شود که برایم قابل قبول  و مورد تایید نیست.
این نکته نقص داستان به حساب نمی‌آید بلکه انتظار داشتم که اشخاص داستان در بزنگاه‌ها و بحران‌ها روش دیگری پیش بگیرند(عذر تقصیر که مبهم حرف می‌زنم، قصد ندارم بکری و تازگی قصه را با تعریف دقیق موقعیت از خوانندگان سلب کنم)
به همین خاطر با وجود اینکه تمام قد برای این اثر جاودان می‌ایستم و کف می‌زنم، امتیاز آن را در مجموع ۴.۵ از پنج می‌دانم.

دن آرام قطعا یکی از ۱۰۰ کتابی‌است که پیش از مرگ باید خواند.

#عسل_گلچین
#دن_آرام
#ترجمه_به_آذین
#معرفی_کتاب

https://eitaa.com/vazhband
        

9

          خاندان جلیل‌القدر سلطنتی

دزد شاهین کوهستان یک اثر معمایی_ماجراجویی است. داستان تلاش دو نوجوان ۱۱،۱۲ ساله را نشان می‌دهد که می‌خواهند راز  سرقت در لوکوموتیو بخاری به نام شاهین کوهستان کشف‌ را کنند.
اثر ترجمه خوبی دارد و ناشر آن را مناسب ۹ سال به بالا می داند. داستان از نظر ترجمه تمیز، قابل فهم و روان است. ویراستاری آن هم به عهده فهیمه شانه بوده است که کار بلد است.( هرچند یکی دو جا غلطهای املایی از چشم او دور مانده است مثل املای کلمه‌ی چغندر که چقندر چاپ شده است)
رمان مصور است و تصویرگری خوبی دارد.خط داستان مشابه رمان‌های کارآگاهی انگلیسی مثل خانم مارپل و هرکول پوآرو است . خصوصا صحنه جمع‌بندی ماجرا که مسافران قطار دور هم جمع می‌شوند و حقیقت برملا می‌گردد.

اما گمان می کنم ۲۰ درصد ابتدای کتاب، شخصیتها برای مخاطب ۹ و ۱۰ ساله زیاد و گیج کننده است.حتی مسیر داستان و جزئیات کشف معما و پیچیدگی‌های داستانی برای این گروه سنی سخت است. از طرفی توجه به رابطه عاطفی و نامه‌نگاری دو تن از شخصیتها برای هم باعث شد رده سنی مناسب برای کتاب را ۱۲، ۱۳ سال بدانم.

نقد اصلی من به دزد شاهین کوهستان نقد به روح اشرافی‌گری انگلیسی اثر است. با یک مثال منظورم را روشن می‌کنم. ما اگر بخواهیم یک شخصیت والامقام را در داستان نشان دهیم در حالی که نقش اصلی ندارد، سعی می کنیم روی مهربانی ، ظاهر مناسب، اخلاق خوش او تمرکز کنیم تا تاثیری مثبت از او در داستان و ذهن خواننده نقش ببندد.
حالا تصور کنید در این کتاب دو عضو خاندان سلطنتی انگلیس، با نام شاهزاده و شاهدخت حاضر هستند و همین رویه در مورد آنها به کار رفته است.
لطف آنها به کودکان، مهربانی با حیوانات و به قولی nice! بودن این خانواده در سراسر داستان مشهود است.
داستان در عصر حاضر می‌گذرد. شاهین کوهستان یک قطار قدیمی است که واگن مختص شاهزادگان دارد و می‌خواهد با حضور شاهزادگان دور انگلستان بچرخد. صحنه‌های دعوت به ناهار اشرافی، حضور پررنگ پیشخدمتهای انگلیسی و مبادی آداب بودن آنها، شوق و ذوق مردم و ابراز ارادت به سلطنت و در کل ارزش گذاری مثبت خاندان سلطنتی در کتاب آزاردهنده است.

چرا از بین انبوه آثاری معمایی نوجوان، باید این رمان ترجمه شود که نوجوانان داستان برابر شاهزاده سرخم کنند و او را اعلیحضرت، قربان و...بنامند و آخر داستان هم شاهدخت و شاهزاده ، تحفه‌ای ملوکانه  به بچه‌ها دهند و آنها از شادی در پوست نگنجند؟
در این شرایط تصور کنید راننده لوکوموتیو یک هندی است که به این سفیدپوستان بالانشین و مغرور خدمت می‌کند.
نویسنده آنقدر هوشمند است که شخصیت‌های مثبت داستان را نسبت به هندیان خیرخواه و فداکار نشان دهد ولی طرح مسئله به صورتی که اصلا یک هندی راننده قطار سلطنتی باشد روح نگاه استعماری و بالا به پایین را همراه دارد.
به همین خاطر امتیاز کتاب با لطف ،۳.۵ از ۵ است.

این کتاب با عنوان دزد هایلند فالگون و همین طرح جلد در هوپا هم چاپ شده است.

#بره_موم
#معرفی_کتاب
#نشر_کمیکا

https://eitaa.com/vazhband
        

14

          خدایی که هرکه را می‌آفریند، رها نمی‌کند

شگفتی را تمام کردم. یک ماجرای دیگر از نقص جسمی و روحی یک کودک/ نوجوان و چالش های او در خانه و مدرسه .
از گفتن یک ماجرای دیگر منظورم این است که مشابه آن را در:
 بیرون ذهن من، ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر و ماهی بالای درخت خوانده‌ام.
 ایرادی ندارد البته! اما از هیجان زدگی‌ام در مواجهه با این محتوا و فرم کاسته شده است.

ما یک خانواده آمریکایی و فرزندشان که مشکلی دارد را می بینیم و پس لرزه‌های مشکل در مدرسه و چگونگی حل مشکل  را مشاهده می کنیم.خط کلی این داستان‌ها تا حدود زیادی در شخصیت قهرمان و ضد قهرمان و شخصیت‌های فرعی شباهت دارند.

آگوست با نقص مادرزادی در صورت به دنیا آمده است. چشم‌ها و گوش ها و صورت شکل طبیعی ندارند. چندین جراحی را پشت سر گذاشته است تا  سر و شکلی عادی‌تر بیابد. او تاکنون به مدرسه نرفته است. مادرش آموزش او را به عهده داشته و حالا در آستانه ورود به کلاس پنجم خانواده تصمیم می‌گیرد که آگوست را به مدرسه بفرستد...
شروع چالش‌های پسری ده ساله با هم‌سالانی که چهره‌عادی دارند. مشکلاتی که آگوست، خانواده و دوستانش را تغییر می‌دهد...

کتاب امیدوارانه است و در مجموع حال خوشی را به خواننده منتقل می‌کند و حس همدلی با آگوست را در او بر می انگیزد.
نویسنده سعی کرده اشاراتی به نکات اخلاقی یا لطف خداوند و چرایی تولد این افراد داشته باشد و تا حد زیادی موفق بوده است.
بعضی از توضیحات نیاز به تبیین بیشتری دارد. خوب است اگر در حین خواندن جمعی کتاب بحث در مورد عدالت خداوند یا مباحث اخلاقی شکل گرفت و مخاطب سوالی داشت، با اعتقادات خودمان گفتگوها را کامل کنیم.
چون  دربست نمی توان گفت مثلا مهربانی در هر موقعیتی یک ارزش است و یا اینکه اگر لازم شد بین راستگویی و مهربانی یکی را انتخاب کنیم، باید مهربانی را انتخاب کنیم!

بخش آزاردهنده کتاب هم با وجود اینکه نکته اخلاقی یا سانسوری نداشت، سبک زندگی آمریکایی بود. سبکی که می‌تواند به نظام ارزشی نوجوان در ناخودآگاه شکل بدهد.
مثلا چند فصل از کتاب به ارتباط عاطفی اعضای خانواده با گربه‌شان مربوط است.
یا توجه دانش‌آموزان ده یازده ساله‌ی پسر به آرایش داشتن همکلاسی دخترشان و ظاهر او که در مدارس مختلط آنها غیر قابل اجتناب است. 

کتاب مناسب ۱۲ سال به بالاست. اگر مخاطب کتابخوان باشند و بتوانند ۴۴۰ صفحه کتاب را بخوانند وگرنه همان ۱۵ سال به بالا مخاطب اصلی کتابند.
کتاب شگفتی با عنوان اعجوبه در نشر پیدایش چاپ شده است

#عسل_گلچین
#نشر_افق

https://eitaa.com/vazhband
        

19

          سوژه داستان به اواخر سال‌های دهه شصت، اوایل هفتاد بر می گردد. چاپ اول کتاب که شاید آخرین چاپش باشد مربوط به سال ۸۴ است. بنابراین داستان، تازه و مربوط به زمانه‌ی امروز نیست ولی   خواندنی است چون  از نظر داستانی کاری کم ایراد می باشد.

فضای قصه یک شهر کوچک یا حتی یک روستاست. جایی که افراد محل با شراکت هم تصمیم می گیرند یک آپارتمان بسازند تا صاحب خانه شوند. آنها از طبقات ضعیف جامعه هستند و مشکلاتی دارند که اتمام ساخت  آپارتمان را به تعویق می اندازد.
شخصیت‌های  ما هم وزن هستند. حس نکردم هیچ کدام بار بیشتری در پیشبرد داستان داشته باشند. از ابزار دیالوگ زیاد استفاده شده است و الحق که دیالوگهای بی نظیری هم دارد.
لایه‌ی طنز  داستان و ریتم مناسب آن با وجود قدیمی بودن سوژه، اثر را روان و جذاب کرده است. به راحتی تا پایان کتاب رفتم. شروع داستان کمی گیج کننده است چون هنوز نمی دانیم با چند نوجوان و چند بزرگسال طرفیم.
در مجموع ارزش خواندن داشت و خوشحالم که قلم حرفه‌ای محمدرضا یوسفی را تجربه کردم.
اما به خاطر الفاظ رکیکی که در بعضی صحنه‌های دعوا و درکیری بین دیالوگها استفاده شده به نوجوان توصیه نمی کنم.
        

9

          چه قدر حال  خوب است وقتی یک فانتزی تالیفی می خوانی  و از آن لذت می بری!
 از بین آثار تولید شده در این زمینه که  چنگی به دل نمی زنند و هنوز خام هستند، گذرگاه آرادامین  چهارچوب داستانی محکمی دارد و فانتزی آن بومی و خواستنی است. پس می شود! می شود کاری نوشت که قابلیت مقایسه و رقابت با آثار ترجمه را داشته باشد.
دوست دارم نویسنده را ببینم و بگویم چرا همین یک کتاب؟ باز هم بنویس تا نوجوانان ایرانی با افتخار داستانت را بخوانند.
علی خواسته را با همین کتاب شناختم. امیدوارم باز هم قلم دست گرفته باشد و کتابهای دیگری از او در بازار باشد.
این داستان بی ایراد نبود ولی در قبال نکات مثبتش ، منفی ها خیلی به چشم نمی آمد.
 خوبی های کار:
 داستان پر کشش و جهان فانتزی دلفریب  آن ، دغدغه و نیت سالم علیرضا و برادرش، توجه به دنیایی توحیدی و منفعل نبودن شخصیت اصلی .
 محتوا و مضمون فلسفی آن  نیز قابل توجه است.
و اما نقاط ضعف؛
 شروع کم سرعت و غیر جذاب ابتدای رمان 
ریتم داستان به خاطر تعریف کردن ماجرا فقط از زبان قهرمان، به قصه شبیه شده است. ابزار دیالوگ  کم استفاده شده است و پرداخت شخصیت‌های فرعی  درست انجام نگرفته است.
پایان داستان با اینکه از نظر فنی ایراد ندارد، به قدر کافی برای نوجوان شاد نیست. فراغ دو برادر و افسردگی روحی برادر بزرگتر کام ما را تلخ می کند. کاش می شد دو برادر از هم جدا نباشند.

این کتاب به خاطر سلامت قلم و موضوع جالب داستان ، قابل توصیه به کتابخوان های حرفه ای 12 سال به بالا و عموم کتابخوان های بالای 15 سال می باشد.
        

27

          وارونگی شهر

اولین چاپ کتاب رهش در سال 96 انجام شد. به علت وجود خلاقیت در نحوه چاپ نام کتاب با هجاهای جدا از هم، خوانش اسم دشوار است. طرح جلد خاکستری اثر، از جعبه های کوتاه و بلند دستمال کاغذی تشکیل شده است . تنها عنصر رنگی چتری در حال پرواز است که آسمان خاکستری را از بالا نظاره می کند. این تصویر یک شهر را تداعی می کند شهری که بستر روایت قصه‌ی زنی به نام لیاست. 

او ، همسرش علا و پسرشان ایلیا در در خانه‌ای بزرگ و ویلایی در کاشانک زندگی می‌کنند. خانه باغی که یادگار پدر لیاست. او و همسرش هردو معماری خوانده‌اند. علا در سودای پیشرفت شخصی است. در تهران به دنیا نیامده است و این شهر را پلکانی برای بالا رفتن می بیند. این دیدگاه که در طول داستان بارها محل چالش لیا با همسرش است. ایلیا بیمار است. نفس کشیدن برای او راحت نیست آن هم در شهری دود گرفته که هر روز باغی خراب می‌شود و در زمین آن برجی ساخته می‌شود که برای صاحبانش ترقی مادی به دنبال می آورد.

چالش لیا با برج سازی در همسایگی آنها، نقد او به ساختار  شهرداری است. متولی اداره‌ی شهر که هویت آن را نادیده می گیرد و تهران را به اجتماعی از ساختمان ها برای همزیستی تنگانگ آ دم‌ها در کنار هم تبدیل می کند. شهری با مشکلات فراوان مثل کمبود جای پارک، گره های ارتباطی و عجله ای که این فرم مدرن از زندگی مردم را به خود فرا می‌خواند، شهری که خاطره و آرامش از آن پر کشیده است و یادها پشت دیوارهای بلند پنهان شده اند، شهری که دیگر نمی تواند میزبان نگاه مخاطبان به دوردست شود.  این شهر جایی نیست که شهروندی آرامش و زندگی راحت ر در آن بیابد بلکه تهران تنها اجتماعی از مردم است که هویت شهری تهران را نادیده گرفته‌اند.

شخصیت لیا به خوبی پرداخت شده است. او علاوه بر تاکید بر علاقه ای که به خاطرات خوش زندگی در تهران دارد، به دلیل تحصیلات دانشگاهی معماری صاحب نظر است. زیبایی را می شناسد و به آشفتگی تازه‌ی شهر اعتراض دارد. دغدغه و دلیل فردی او بیماری تنفسی پسرش است که ریشه در این آشفتگی و شلوغی شهر دارد. علاوه بر آن رگه هایی از زنانگی و عاشقانگی بین او و علا همسرش از درون او را به مبارزه می‌طلبد. از سویی می خواهد به عنوان همسر همراه شوهرش شود و از سوی دیگر مدام د مورد درست و غلطها شغلی و نحوه برخورد با توسعه یافتگی بی برنامه شهر با او جدل می کند. شخصیت علا و درونیات او برای خواننده پنهان است و چنان که باید نمی توانیم او را بشناسیم. گاهی در برابر لیا تردید دارد و گاهی تسلیم می‌شود. اما دو نکته از او نمود بیرونی ندارد یکی علاقه به لیا که مخاطب نمی تواند در مورد آن قضاوتی کند و دیگر اینکه او چه می خواهد و ارزش هایش چیست. آیا برای پول می خواهد مدارج ترقی را طی کند یا پرستیژ اجتماعی و روی پای خود ایستادن برایش موضوعیت دارد. علا در خانه زیر فشار است. امکانات مادی زندگی متعلق به لیاست و او تلاش می کند از این وضعیت خلاص شود. با همه اینها شخصیت علا برای خواننده دور به نظر می رسد. ایلیا فرزند علا و لیا هویتی مستقل دارد. پسری که با وجود رفتار کودکانه مشکلات میان مادر و پدر را تا حدی درک می کند. او به مادر نزدیک‌تر است. شادی و نشاط را کنار او می یابد. با وجود علاقه ای که به علا دارد، وابستگی آنها به هم متزلزل است زیرا می داند پدر بیماری او را عامل خجالت می داند و سعی در پنهان کردن آن دارد.

شخصیت لیا که از ابتدا مشکل خود را فریاد میزند، در انتها می تواند با پرواز به روی شهر از دریچه ای دیگر به ماجرا نگاه کند. نگاه او سبب حل مشکلات تهران نمی شود بلکه او را به مبارزه مصمم تر می گرداند. در زمینه زندگی فردی نیز امیدوار است بتواند زندگی‌اش را از کار تفکیک کند و برای ساختن آینده‌ای بهتر با علا نقشه می‌کشد. در حالی که در بدنه‌ی داستان به موج ویران کننده ی شهر در پوشش مدرنیته حمله می کند و مشکلات خود را با ساختار مدرن شهر بیان می‌کند. شخصیت های داستان نمادین هستند. لیا نماد هویت ایران و اسلامی شهر است. هویتی که به جای زاینده بودن و به جای حس امنیت و آرامشی که باید به شهروندان دهد، متلاطم و نگران است. نمی داند کی از پای در می آید. نمی داند تا کی می تواند بی مهری ساکنانش را تاب بیاورد. موتیف اثر نگرانی لیا برای زلزله احتمالی در شهر تهران است که داستان با آن آغاز می گردد.

" اسب ها از دو روز قبلش سم می کوبانند. سگ ها دندان به هم می سایند. شبها گربه ها خرناس می کشند. کبوترها بی قراری می کنند و نصف شب تو لانه در جا بال می کوبند. قزل آلاها عوض اینکه بالا بیایند خودشان را رها می کنند در مسیر پایین دست رود..... من اما یقین دارم مردها فقط ظرف می شکانند... نه از شب قبل نه از دو روز قبل از ماهها قبلش. شاید حتی از سالها قبل تر اصلا از همان سال که ازدواج کردیم. از چند شب بعدش ظرف می شکاند" ص 7

مردها نماد  میل بشر  به اندوختن و پیشرفت هستند. نماد شهروندانی بی اعتنا که بی توجه به شهر ، مکانی که در آن زیست می‌کنند، دست به تخریب آن می زنند. انها شهر را، زن را فقط با ظاهری دلفریب می خواهند. می‌خواهند همراهشان باشد در مسیر پیشرفت و درون او برایشان موضوعیتی ندارد.لیا در جایی دلشکسته از رفتاری علا در برابر خود چنین می گوید:

"زنم آیا من؟ نمی دانم. سالهاست که نمی دانم. باید زن باشم....دیگر نمی زایم.....پهلوهایم چربی اضافه آورده است. از این طرف بگو کوه بی بی شهربانو و سه راه افسریه از آن سو بگو نارمک تا آزینهاور... وای ... مگر حالا پیر شده ام؟"

شروع داستان چکیده‌ای از محتوایی است که ذهن نویسنده را به خلق این اثر فرا خوانده است.او موجودات زنده را در آشفتگی و طغیان پیش از زلزله تصویر می‌کند. طبیعت را در برابر توسعه‌ی ناشی از زندگی شهری به هم ریخته نشان می‌دهد و انسان را در کسوتِ مرد معنی می‌کند . مردی که در جهل به سر می برد. او طبیعت را که بی دریغ به انسان می بخشد نمی فهمد و سرخوشانه بر منبعی پایان ناپذیر از ثروت تکیه زده است.

"هیچ‌کدام درست نمی‌فهمندش. نه اسب‌ها، نه سگ‌ها، نه گربه ‌ها و نه مردها"ص ۷

معرفی علا و لیا و ایلیا به درستی انجام شده است. در دو صفحه فضای ارتباطی زن و شوهر و بیماری ایلیا نمایش داده می‌شود. اسامی آهنگین است و نویسنده را در خلق بازی‌های زبانی در دیالوگ‌ها یاری می‌دهد.

"بابا علا، مامان لیا، شب عالیا"ص ۹

همچنین استفاده از ظرفی سفالین در ابتدای داستان، در زمانه‌ای مدرن که به نظر می‌رسد این کالا در سبد مصرفی خانواده‌ جایی نداشته باشد، پاره شدن ارتباط بین مرد و خاک را نشانه رفته است.

بعد از آن داستان به درستی گسترش می یابد. موضوع درگیری‌های لیا و علا روشن می‌شود و مخاطب به تماشای یک زندگی می نشیند که همچون چینی بندزده، طاقت تنش اضافی ندارد. بیماری ایلیا و بلندپروازی های علا درون لیا را می‌خورد. فکرش را درگیر کرده و می‌خواهد کاری کند خود را از نگرانی‌ها برهاند.

از آن سو تابی که ميان‌ خانه‌ی لیا و همسایه بر درخت بسته شده است، گذرگاهی است که با آن به گذشته‌های خوش سفر می‌کند. به روزگاری که شهر با هویت خود، شهروندانش را اغنا می‌کرد. سرشار از زیبایی و آرامش. آلودگی های انسان در خم معماری خانه‌ها پنهان می‌شد. شهری که انسان را بالا می‌برد و رشد می داد و خبری از دلتنگی در باغ‌ها و کوچه‌های کم عرضش نبود. شهر مثل مادر، کسانی که در وجودش زاده شدند در آغوش خود می پذیرفت و در نهایت در خاک خود مأوای آنها می داد.

لیا نماد همین شهر است. زنی که با مردی جاهل در کشاکش است. مردی که  تکه‌تکه از جان شهر می‌کند و به او می‌خوراند. خانه‌های ویلایی آن را جعبه جعبه روی هم می‌گذارد تا آسمان را بخراشد و زمین را برای ساخت مالها و پاساژها و اتوبان‌های دو طبقه آزاد کند.  باغ‌های شهر را بایر کرده و چوب آنها را تبدیل به نیمکت و مبلمان چوبی می کنند و در همان خانه‌های قوطی شکل روی هم به کار می‌برند.لیا طغیان می‌کند برای فرزندی که در این شهر خاکستری جایی برای نفس کشیدن ندارد. لیا تند می‌رود . همه را با یک چوب می‌زند. او نگران شهر است که بلرزد و بریزد روی سر همه.

او در میان کتاب نقبی به گذشته می زند و از شکنجه دردناکی پرده بر می دارد که مخاطب را در حالتی مشمئز کننده نسبت به بلایی که زندگی مدرن بر سر شهر می‌اورد، قرار می‌دهد. در دوران صفوی یکی از شکنجه‌های دردناک ، کندن از تن مجرم و خوراندن به او بود تا جان به جان آفرین تسلیم کند! امیرخانی شهروندان و شهرداری ها را همان طبیبی می بیند که از شهر می‌کنند و  فقط زمان مرگش را به تاخیر می‌اندارند. به او وعده دروغ می‌دهند و از علاقه‌شان به شهر می‌گویند(در زمان نگارش این نقد در و دیوار تهران پر است از عبارت تهران دوستداشتنی!) برج‌های بلند را روی گورستان باغ‌ها می‌سازند و به جای آن پارک می‌سازند و شهر را با شمشاد و گل رز بزک می‌کنند.

نویسنده در بخشی از کتاب از بینا متنیت سود برده است و بعد از گریزی تاریخی و تشبیه شرایط شکنجه یک زن به توسعه یک شهر، به سراغ عهد عتیق و تورات رفته و از سرنوشت ارمیای نبی کمک گرفته است. ارمیا زمانی که اورشلیم توسط بخت النصر رو به ویرانی می‌رفت پیامبر بنی اسرائیل بوده است. ارمیا تداعی‌کننده شخصیت رمانی دیگری از امیرخانی و همچنین نماد تفکر افرادی است که دست از سر شهر برداشته‌اند، به آن زخم نمی‌زنند و با طبیعت آشتی کرده‌اند‌ ارمیا‌ی داستان همچون یک هادی در مسیر آشفتگی لیا و ایلیا قرار می‌گیرد در هنگامه‌‌ای که آنها مورد هجوم تنهایی ‌اند و علا از خانه رفته است، بیماری ایلیا به اوج رسیده است و لیا تردید دارد آیا راه را درست آمده یا نه، به کمک‌شان می‌آید. به واسطه‌ی این تکنیک‌ها، تشبیهات و اشاره به وقایع تاریخی، کتاب  غنی شده و امکان ارتباط معنایی عمیقی با متن برای مخاطب ایجاد گردیده است. در کتاب او تنها صدای لیا شنیده نمی‌شود . ادم‌هایی که درگیری‌ها و آرزوهایی خلاف او دارند نیز شنیده می‌شود.

فرازنده، مردی برج‌ساز که رویایش غصب زمین وقفی همسایه‌ی لیاست و زنی که منشی اوست و حسرت زندگی لیا را دارد. او به دنبال محبتی پایدار و زندگی توام با عشق است.

"این‌ها مزه‌ی زندگی را می‌چشند. از این پایین چهره‌شان جور دیگری است. واقعی‌تر هستند.زن یکی‌ست مثل خود من فقط خوشبخت‌تر. او مزه‌ی زندگی را می چشد"ص ۱۲۵

در سالهای بعد از جنگ مشاورین املاک مثل قارچ در تهران سر برآوردند و متاع شهر را سرمایه کردند تا چهره تهران را تغییر دهند. به موازات این ساخت و سازهای تازه، شهرداری‌ها در تلاش بودند تا ظاهر شهر را حفظ کنند. در این بین نهادها و سازمان‌های دولتی و وابسته برای عقب نماندن از قافله کسب منفعت، زمین‌هایی که زیر نظر داشتند یا مصادره کرده بودند به ساختمان‌هایی تبدیل کردند که تولید ثروت و قدرت کند. قربانی اصلی  مردم بودند که با جهل خود به این ساختار توسعه معیوب اعتبار بخشیده و آنها را ارزشمند دیدند. اتوبان‌ها و ساختمان‌ها به بهای از بین رفتن هویت شهری، فضای سبز و باغات تهران ایجاد شد.

 از منظر فرهنگی توجه به ایدئولوژی مادی گرایانه به جای ساده زیستی و حفظ فضای سنتی_مذهبی شهر، اوضاع را آشفته‌تر کرد. مذهب برای بعضی افراد محلی برای یافتن اعتبار در بدنه حاکمیت شده و مظاهر دینی تبدیل به پوسته‌هایی شدند که کارکرد واقعی خود را از دست داده‌اند.اشاره به حفظ ظاهر در ادارات و مهمانی‌های حکومتی از آن جمله است.

 ارتباط معنوی شهروندان دچار اختلال شده است. مساجد مرجعیت دینی خود را از دست داده‌اند و فقط در ساعاتی از روز کاربرد دارند و اگر هم محل اجتماع باشد، خبری از امام جماعتی که با نمازگزاران ارتباط صمیمانه بگیرد، نیست.

"خواهرم استخاره نمی‌خواستید؟...

نه. خوب است. حتما خوب است. از شهری که امام جماعت مسجد دنبال جاپارک باشد باید به کوه فرار کرد... خیر همین است"ص۱۶۰

از نکات منفی کتاب در جهان متکثر داستان،  اغراق است که در بعضی وجوه خواننده را نسبت به جامعه بدبین می‌کند و از خط انصاف خارج شده است:

تاکید به جبری بودن پوشش چادر برای همسر شهردار، اشاره به غیر بومی بودن شهردارانی که تهران را مکان پیشرفت خود می بینند، مساله مهاجرت اتباع افغانستان به ایران و همزیستی مردم با آنها و رفتار سازمان‌هایی مثل بنیاد و بسیج که به بدنه حکومت متصل ‌هستند از این جمله‌اند.

زبان اثر جذاب است.دایره واژگان با شخصیتها هماهنگ است و آینه‌ی شفافی است که ذهن نویسنده را منعکس می کند. ولی آنچه متن را سخت خوان می کنداصرار نویسنده به رسم الخط خاص است که ضمایر متصل را یا صفات تفضیلی  و پیشوند ها و پسوند های کلماتی که سالها چشم به ان عادت کرده است، جدا می کند. از زبان در حوزه مفهوم و شکل و ظاهر باید صیانت کرد و نباید به سادگی دست به تغییر آن زد. کلماتی که در حافظه دیداری خوانندگان  به گونه‌ای خاص ثبت شده است سبب مکث انها در مطالعه می گردد و توجه و تمرکز آنها را به خود مشغول می دارد و دانش زبانی آنها را دچار ابهام می کند.

در انتهای رمان لیا با هدایت ارمیا تصمیم می‌گیرد برای این شهر کاری کند. ارمیا نیز همچون لیا نگران زلزله‌ای است که این بازار هزار رنگ کلان شهر تهران با آن زیر و رو شود اما ایستادن را درست نمی‌داند. لیا تصمیم می‌گیرد در حد توان خود کاری برای تهران انجام دهد. کاری برای شهروندانی که بی توجه به توسعه‌ی شتابزده‌ی شهر به راه خودشان ادامه می‌دهند مثل اسب‌ها و قزل آلاها و سگ‌ها و کبوترها و ماهی‌های آکواریوم.... و این پایان، امید به حیات دوباره شهر را در قلب مخاطب  زنده می‌کند..

 

پایان

اردیبهشت 1404

 

 


        

33

          جهان درخشان درون

"این متن‌ها تلاشی برای گزارشِ تناقضِ ذاتی حی و حاضر در بسیاری از حس‌ها، موقعیت‌ها و تصمیماتی است که در زندگی تجربه‌شان می‌کنیم. به سراغشان می‌رویم و در تنشی می‌افتیم که برایمان می‌سازند."
این جملات را حبیبه جعفریان در پیش‌گفتار کتاب نجات از مرگ مصنوعی آورده است و بهترین عباراتی است که می‌توان به مدد آن کتاب را تعریف کرد. کتابی که روی جلد آن چاپ شده است؛ در ستایش تنش‌های درونی.
کتاب شامل سیزده جستار است که قبل‌تر در مجلات به چاپ رسیده و نشر کاربن در سال ۱۴۰۰ آن را گردآورده و در۱۵۲ صفحه به صورت کتاب روانه‌ی بازار کرده است.

آنچه این اثر را خواندنی می‌کند حضور نویسنده به عنوان یک انسان منحصر به فرد است او خود را پنهان نمی‌کند، از بیان ترس‌ها و تناقض‌هایش نمی‌هراسد و کانالی به درون خود می‌زند که برای مخاطب جذاب‌ است. زیرا در این مکاشفه‌ی درونی خود را می‌یابد و همانطور که جعفریان تصویری یکتا از خود ساخته است، خواننده نیز به فکر فرو می‌رود تا تصویر منحصر به فردی از خود در برابر تنش‌ها و موقعیت‌های بحران زا بسازد.

در این سفر به عالم درون نباید عجولانه و سرسری جملات را خواند. باید تامل کرد و اثر را چون شربتی جرعه‌جرعه پایین داد و فرصت اندیشه را از خود دریغ نکرد.‌حتی اگر خواننده از پیش تکلیف خود را با مفاهیم متن معین کرده باشد، باید صبر پیشه‌ کند و خود را به نویسنده بسپارد تا موضوع را برای مخاطب شرحه ‌شرحه کند. لازم نیست زود دست به کار شود و حقیقتی بر خلاف آنچه نویسنده می‌گوید ذکر شود، در این صورت است که پایان هر جستار دریچه‌ای تازه برای نگاه به جهان خواهد بود.

درک و دریافت جستار و اندیشه‌های جعفریان ساده نیست و تا حدی پیچیدگی دارد. این پیچش، لذت کشف و فهم را به مخاطب هدیه می‌کند.

نجات از مرگ مصنوعی را به علاقه‌مندانِ عمیق اندیشیدن و کسانی که به دنبال توجه به خود، احساس‌‌و افکارشان هستند و نسبت میان انسان و جهان برایشان مهم است، توصیه می‌کنم.
        

28

          در ستایش اردوگاه کار اجباری!

حکومت هر کشور زندگی اتباع آن را تحت تاثیر قرار می‌دهد. علی الخصوص حکومت‌هایی که کمال‌گرایانه به چهارچوب اصلی عادات و ذات انسانی دست می‌برند و تصور می‌کنند دارایی مردم از زندگی قرون پیشین و اعتقادات اجدادشان، به کل غلط است. ارتباط آنها، اقتصادشان، فرهنگ مردم و هرچیز دیگر که فکرش را بکنید...  
می خواهند بکوبند و از نو بنا کنند. ولی بد آنجاست که ابتدا به هم می ریزد و با القای یک تفکر ، که چکیده آرمان‌هایش است می خواهند از بیرون انسانها را تک تک عوض کند تا دنیا ‌و جامعه‌ای نو  بسازند.

تصور می کنند با نظریاتی که هنوز در شناخت انسان لنگ می‌زند، می توانند او را راهبری کنند. غافل از اینکه به هم زدن نظم و باوری که مردم سالها به آن خو گرفته‌‌اند و جایگزینی با یک نظریه‌ی نیم بندی که ساخته‌اند، سعادتی به ارمغان نمی‌آورد بلکه آنچه دارند را هم به غارت می‌برد.

یک روز زندگی ایوان دنیسوویچ روایتی از زندگی روزمره زندانیان  در یکی از اردوگاه‌های کار اجباری شوروی است. ایوان به جرم جاسوسی چند سال است پشت دیوارهای این اردوگاه در بند است.
او یک روز خوب که همه چیز آرام و دنیا به کام است برای مخاطب تعریف می‌کند.

نویسنده هوشمند به هیچ عنوان کلمه‌ای بر ضد حکومت شوروی  یا ظلمی که به او دیگران رفته است، نمی‌گوید. نقد مستقیم ندارد. او زندان را به عنوان نمادی از کشور کمونیستی روسیه تصویر می‌کند. روابط معلول و معیوب، رفتارهای اشتباه و ارزش های وارون شده جامعه‌اش را در همین زندان نشان می‌دهد.
حکومت کمونیستی وعده خوشبختی می‌دهد و ایوان این تعریف از خوشبختی را برای خواننده بازتعریف می‌کند.

 زندگی در دمای منفی سی درجه سانتیگراد خواننده را چنان دگرگون می‌کند که برای دانستن و اشراف به پایان این روز خوب در اردوگاه کتاب را زمین نمی‌گذارد.
کتاب بسیار خوش‌خوان است و ترجمه روانی دارد. خواننده را تا صفحه آخر متعجب و حیران نگاه می‌دارد.

#شاه‌انگبین
#یک_روز_زندگی_ایوان_دنیسوویچ
#الکساندر_سولژنیتسین
#ترجمه_رضا_فرخ‌فال
#نشر_نو

🌎https://eitaa.com/vazhband
        

10

          قلعه‌ی پر دردسر

قلعه متحرک هاول یک رمان تمام قد فانتزی است. شروع داستان نظم ساختاری بیشتری نسبت به میانه‌ی کار دارد.نویسنده از بین دو ابزار تلخیص یا روایت و بازسازی صحنه، اولی را انتخاب کرده و شخصیتها و روابط بین آنها را برای مخاطب تعریف کرده است.
در ۱۰ الی ۱۵ درصد ابتدایی با ریتمی مناسب با خانواده سوفی، خواهرهایش، آرزوهایشان و جهان فانتزی اثر آشنا می‌شویم.وجود یک قلعه متحرک مسحور کننده و خیال ‌انگیز است.  
اما در ادامه‌ی داستان وقتی توقع داریم شیب اتفاقات به تدریج ما را وارد پیرنگ اصلی کند،با آشفتگی و گسترش داستان مواجه هستیم(تقریبا از زمانی که سوفی توسط یک خانم و آقا گرفتار نفرین می‌شود)

توضیح اضافه:
گستردگی به این معناست که گره، اشخاص، قوانین دنیای فانتزی، روابط علت و معلولی، تعلیق داستان، شناخت افراد و نقش آنها،همچنان باز می‌شود و نویسنده هنوز شروع به گره گشایی و حل چالش‌ها نکرده تا داستان را جمع کند.

این آشفتگی در ورود اشخاص و حوادث به صحنه رخ می‌دهد. تعلیق داستان از چند جهت زیاد می‌شود. چون نویسنده از تلخیص کمتر استفاده می‌کند و فقط به  تصویر دادن و ارائه دیالوگ می‌پردازد، ما از نیات و چرایی و علت‌های وقایع چیزی دستگیرمان نمی‌شود و سردرگم می‌شویم(خصوصا که زاویه‌ی دید انتخابی این امکان را فراهم نمی‌کند )راوی فقط صحنه بازسازی می‌کند و استفاده از تلخیص را تقریبا به صفر می‌رساند.
کنش ها، رفت و برگشت افراد و احوال آنها پیرنگ را فاش نمی‌کند. داستان روی اتفاقات خرق‌عادت فانتزی پیش می‌رود و مخاطب مشغول تصاویر و اطلاعاتی است که به او ارائه می‌شود و هرآن چشمه‌ی تازه‌ای از فانتزی را می بیند. 

به عنوان نمونه قراری که سوفی و کلیسفر دارند، ابهام دارد و برای فهمش کدی به خواننده داده نشده است. همچنین حضور شاه، روابط هاول با او، زنان جادوگری که استاد لتی و هاول بودند،ماجرای مترسک، ترس سوفی، علاقه مایکل و هاول به لتی و مارتا و... خواننده را در خرده پیرنگ‌ها نگه می‌دارد و نشانی از گشایش نیست.

دیالوگها لحن دارد و طنزی خفیف در آن نهفته است. از میانه‌ی داستان به بعد باز نام‌های تازه‌ای وارد داستان می‌شود که به آشفتگی دامن می‌زند.
 کنش‌های متعدد و ارتباط افراد و اشیا مختلف باهم، ما را در داستان جلو نمی‌برد. فقط مشغول و درگیر تصاویر و گفتگوها و وقایع هستیم. اما خبری از تکیه‌گاهی که لااقل چند واقعیت قابل اتکا که در ادامه مسیر به کارمان بیاید، نیست.
 جزییات روابط زیاد هستند. انگار نویسنده کنترل فضای خیال‌انگیز را از دست داده است یا برای جمع کردن داستان عجله‌ای ندارد که همچنان از ابزارصحنه و دیالوگ استفاده می‌کند.

اما در واقع رمان ظرفی است که محتوایی را به مدد تکنیک‌ها بیان می‌کند. این رمان و داستان ظرفیت این حجم از تکنیک‌های فرمی را ندارد. محتوا تا حدود ۸۰ درصد کار پنهان مانده و به راحتی معلوم نیست. 

تکنیکهای فانتزی مثل دگردیسی آدم‌ها و حیوانات، جان‌بخشی به اشیا، اغراق، سفر در زمان و مکان در آن به کار رفته است. (علاوه بر لایه های روانشناسانه و نمادین داستان! ) ظرف رمان گنجایش این همه تخیل با این پیرنگ و فرم را ندارد.زیرا به دریافت تمام و کمال مخاطب از محتوا آسیب زده است .
 مخاطب با اینکه از نظر ذهنی آماده است تا قواعدی خلاف دنیای واقعی ببیند ناگهان در اتفاقاتی پرتاب می‌شود که  انتهای داستان تازه می‌فهمد چه شده است.
داستان نظام نماد و نشانه‌‌های پر رنگی دارد. استفاده از رنگها در لباس هاول، دستگیره‌ی در قلعه، قلعه، شعله آتشین ، جادوگران و کلیسفر، مترسک، سگ انسان نماو... از آن جمله هستند.

از لحظه ورود سوفی به قلعه تا تقریبا ۸۵ درصد، کتاب به همین منوال پیش می‌رود و از آنجا به بعد نویسنده با شتاب زدگی مشغول جمع کردن چراها وچگونگی‌ها ست.
مبارزه بین خیر و شر، فهم اینکه چه کسی به چه کسی تبدیل شده است، هویدا شدن علاقه‌ی سوفی به هاول، باطل شدن قرارداد شعله‌ی ناطق و تبدیل به ستاره شدن، ظهور دوباره‌ی خواهرها و مادر ناتنی سوفی،  اتمام ماجرای جادوگر ویست،سلیمان و ...از آن جمله است.

در نهایت داستان تمام می‌شود و خواننده   بالاخره در فشردگی ۱۵ درصد پایانی همه‌چیز را فهمیده است( امیدوارم این‌دریافت درست باشد☺️).

چون ۷۰ درصد کتاب در شرایط به هم ریختگی و آشفتگی، ابهام بیش از حد (دور نگه داشتن تعمدی خواننده از یافتن علل وعوامل و درک مسیر داستان ) و پایان بندی شتابزده‌ قرار دارد و درک و دریافت این اثر را دشوار می‌کند، امتیاز کتاب را ۲.۵ از ۵ منظور کنم. 
مناسب ۱۲ سال به بالا

پ.ن:با احترام به طرفداران پر و پاقرص کتاب قلعه متحرک هاول☺️
پ.ن:تعریف انیمه‌اش را شنیده‌ام، تصمیم دارم ببینمش.

🌎https://eitaa.com/vazhband
        

39