یادداشتهای محمدصالح سلطانی (23) محمدصالح سلطانی 1401/5/3 یک زمستان با کولبرها صادق امامی 3.9 3 سوژه؟ درخشان. فوقالعاده. همینکه یک نویسنده و یک عکاس بلند میشوند میروند تا مرز و پابهپای کولبران از ارتفاعاتِ خشنِ غربِ کشور عبور میکنند تا رنجِ کولبری را روایت کنند، خیلی خیلی ارزشمند است و خداقوت به صادقِ امامیِ عزیز و وحیدِ سرابیِ خوشسلیقه. تکنیک؟ متوسط و در بعضی قسمتهای کتاب زیرِ متوسط. یک زمستان با کولبرها نیاز به ویراستاریِ مجدد دارد و قلمِ نویسنده به وضوح از کیفیتِ ایدهی کتاب عقبتر است و کاش یک ویراستارِ تکنیکی این متن را برای انتشار در قالب یک کتاب، آراسته میکرد. اهمیت؟ بسیار زیاد. این کتاب تلخی و پیچیدگیِ مسالهی کولبری را توامان بهتصویر میکشد و نشان میدهد سلسلهی بیتدبیریها چطور میتواند یک بحران اقتصادی بسازد و زنجیرهی تصمیمهای غلط چطور مردان زحمتکشِ کُرد را ناچار به کولبری میکند. نتیجه؟ یک زمستان با کولبرها را بخوانید. شاید لذت نبرید ولی بعید است ضرر کنید. 0 8 محمدصالح سلطانی 1401/4/17 وقتی مجاهد خندید: چهل روز در افغانستان زهرا مشتاق 2.8 1 هفتاد صفحه اولش یک سفرنامهی درخشان است از دو سفر خانم راوی به افغانستان، یکی قبل طالبان و یکی بعدش. بقیهی کتاب اما مجموعهای از مصاحبههای نویسنده با فعالین مدنی افغانستان است. تاملبرانگیزترین نکتهی وقتی مجاهد خندید برای من، اعترافِ تلخ و دردناکِ روشنفکران افغانستانی به این گزاره است که: امریکا قابل اعتماد نیست. روشنفکران و زنانِ تحصیلکردهی افغان انگار در این کتاب سفرهی دلشان را باز کردهاند و در کنارِ گله از حکومتِ جدید که فرهنگ نمیفهمد و شعورِ اجتماعی ندارد، به غربیها هم معترضاند و آنها را در نشستنِ افغانستان به این خاکِ سیاه مقصر میدانند. از این منظر، کتاب خانم مشتاق یک عبرتنامه برای همهی کسانیست که خیال میکنند امریکا میتواند برای کشوری در این عالَم بهشت بسازد. 0 4 محمدصالح سلطانی 1401/4/14 زلزله ده ریشتری نیما اکبرخانی 3.7 26 کتاب از نظر ادبی تقریباً هیچچیز برای عرضه ندارد و مثل بیشترِ رُمانهای این ناشر، فاقدِ ظرافت در روایت است. زلزلهی دهریشتری داستانیست که در ایده گیر افتاده و چیزی بیشتر از یک طرحِ خوب نیست؛ یک طرحِ خوب که با یک پرداختِ کمکیفیت همراه شده، شخصیتپردازیِ درستوحسابی ندارد و درنهایت بهنظرم از منظر فرمی و تکنیکی، کتاب درخشان و ماندگاری از کار در نیامده. با همهی این حرفها اما ایدهی کتاب، خلاقانه است. داستان در جهانِ سالِ ۱۴۰۹ شمسی آغاز میشود؛ با یک زلزلهی مهیب در تهران که سرآغاز هزاران بحرانِ کوچک و بزرگ در دنیاست. مستقل از متلکهای گاهوبیگاهِ نویسنده به یک جریان سیاسی خاص و رئیسجمهور سابق که بهنظرم بهشدت توی ذوق میزند، زلزلهی دهریشتری یک روایتِ تینایجریِ پر از بزنبزن است که خواندنش تجربهای متفاوت و تاحدی جالب است و البته با یک پایانبندیِ تقریبا غافلگیرکننده، مخاطب را درگیر پرسشهایی جدی میکند. خلاصه که اگرچه برخی چهرههای مجازی برای کتاب تبلیغ کردهاند و شاید همین باعث فروشِ خوبش شود، سرجمع بهنظرم با کتابی معمولی مواجهیم؛ تلفیقی از یک ایدهی عالی، یک پایانبندی خوب و یک پرداختِ زیر متوسط. 0 15 محمدصالح سلطانی 1401/4/6 هاملت در نم نم باران اصغر عبداللهی 2.5 5 قلم مرحوم عبداللهی دلنشین است اما این کتاب را دوستنداشتم. داستانهای "هاملت در نمنم باران" ارجاعات بیرونی فراوانی دارند، عمدتاً کند و کماتفاق اند و سرجمع بهنظرم خواندشان حوصلهسربر است. 0 3 محمدصالح سلطانی 1401/3/27 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 18 کتاب پر از حسِ خوب است. پر از تعبیرهای شاعرانه و توصیفهای لطیف و خاطرههای شیرین که حالِ آدم را خوش میکنند. قلمِ حامد عسکری توپُر است و برای همین سخت میشود متنِ کمجان در میانِ نوشتههایش پیدا کرد. جدیدترین کتاب آقای نویسنده هم خواندنی از کار درآمده و دلنشین. اما گُدار با همهی جذابیتش، اولین نشانههای بهتکرارافتادن در قلم نویسنده را نمایان میکند. استفادهی پربسامد از برخی تعبیرها و تشبیهها شاید در یکیدوبارِ اول خواننده را کیفور کند اما کمکم باعث بیتفاوتی یا دلزدگی میشود و از این جهت شاید بشود کمی صابونِ نقد به تنِ گُدار کشید. 0 16 محمدصالح سلطانی 1401/3/25 رهش رضا امیرخانی 3.2 92 این را باید گذاشت بعدِ قیدار و منِ او و ارمیا و بیوتن و حتی ناصر ارمنی. رهش مال وقتی است که مخاطب از قلههای کارنامهی امیرخانی لذت برده و حالا میخواهد سری به کوهپایهها هم بزند. رهش بهنظرم کمارتفاعترین کتابِ رضا امیرخانیست و معمولیترینشان که البته در مقایسه با خودِ او معمولیست و نه در مقایسه با بازارِ داستانِ تالیفیِ ایران که در این قیاس، رهش از معمولی بالاتر و بهتر است حتما. 2 25 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 نیم دانگ پیونگ یانگ رضا امیرخانی 3.9 187 بعد از #رهش ناامیدکنندهاش، #رضا_امیرخانی به همان مسیری رجوع کرده که از او انتظار داشتیم. کتاب جدید، از هر زاویه و منظری که نگاهش کنیم، دوستداشتنی است و در مقایسه با کتاب قبلی، برای نویسندهاش یک بازگشتِ دلپذیر به حساب میآید. #نیم_دانگ_پیونگ_یانگ که حاصلِ دوبار ماجراجوییِ امیرخانی در سرزمین مرموزِ کرهی شمالی است، کتابی سرزنده است. روایت خلاقانهای دارد و توصیفات عمیقی که مخاطب را به مواجههای صریح و صادقانه با "انسانِ کرهی شمالی" دعوت میکند. امیرخانی در این کتاب هم مثل #داستان_سیستان و #جانستان_کابلستان، کاراکترِ بازیگوش خود را حفظ کرده و با جستوخیزهایش در میانِ آدمهای صورتسنگیِ حزبِ کارگرانِ #کره_شمالی، داستان میسازد و اتفاق میآفریند. در کنار این ماجراها، سوزنی هم به حکمرانانِ ایرانی میزند و از دلِ تجربهی کرهی شمالی، درسهایی برای مواجهه با محدودیتهای بینالمللی بیرون میکشد و البته تصویر بدونِ روتوشی از "تحریم" و همهی زشتیهایش پیش چشم مخاطب میآوَرَد. توضیحات و نکات مفصل دربارهی کتاب جدید #امیرخانی بماند برای یادداشتی که امیدوارم بهزودی آماده شود. دربارهی این کتاب، باید بیشتر از اینها صحبت کنیم. عجالتا اما اگر قلمِ امیرخانی را دوست دارید، تجربهی خواندنِ "نیمدانگ پیونگیانگ" را از دست ندهید. 0 12 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.3 91 اول اینکه #پاییز_آمد یک کتاب خوشفرم از آب درآمده. قلم خانم گلستان جعفریان مثل همیشه روان است، قصد خودنمایی و جلوهفروشیِ ادبی ندارد و لذتِ خواندنِ خاطراتِ همسر شهید را چندبرابر میکند. لحن روایت یکدست است و اتفاقات با روند خوبی پیش میروند. ریتم #پاییز_آمد با زندگی پرجنبوجوشِ راویاش منطبق است و سرجمع آخرین اثر خانم جعفریان یک اثر استخواندار است. یک کتاب خوب. دوم اینکه راویِ #پاییز_آمد یک زن جسور، قدرتمند و البته احساساتی است. زنی که تجربههای عمیقش در روزهای نخست انقلاب حتی برای بیشترِ پسرانِ نسلهای بعد از خودش دستنیافتنی است. فخرالساداتبانو زنی مستقل، خودساخته و کاملاً اجتماعی است که نه حضور فعالش در جامعه مانع همسرداری و مادریکردنش میشود و نه آنچه برای خانواده انجام میدهد او را از نقشآفرینی اجتماعی محروم میکند. من متخصص حوزهی زنان نیستم اما بهنظرم سبک زندگیِ خانم فخرالسادات موسوی شباهت زیادی به آن چیزی دارد که به نام #الگوی_سوم از سخنان رهبر انقلاب در این حوزه استنباط شده است. سوم اینکه یک ستونِ مهمِ #پاییز_آمد خودِ شهید است. احمدآقای یوسفی با معیارهای امروز هم یک حزباللهیِ روشنفکر به حساب میآید و شیوهی آشناییاش با خانم موسوی و روندی که منجر به پیوند آنها میشود حتی در روزگار ما هم برای برخی خانوادههای مذهبی پذیرفتهشده نیست. جمعشدنِ همزمانِ روحیات نظامی، عاشقپیشگی و آرمانگرایی در احمد یوسفی، از او یک #قهرمان واقعی ساخته؛ مردی که نشانِ قهرمانی را قبل از هرکسی، اول از دست همسرش گرفته. چهارم اینکه #پاییز_آمد بهمعنای زمینیِ کلمه یک کتاب عاشقانه است. نویسنده تا آنجایی که راویِ کتاب اجازه داده، وارد لحظههای پر از محبتِ زندگیِ فخرالساداتخانم و احمدآقا شده و عشقِ پاکیزهی آنها را همراه با ملزوماتش روایت کرده. البته که نویسنده در این لحظاتِ دلبرانه گیر نمیافتد و از آنها نجیبانه عبور میکند؛ اما خب خانم جعفریان در دام خودسانسوری هم نیفتاده و عاشقانههای این زنوشوهر را تا جایی که میشده، درست و واقعی تعریف کرده. شاید برای همین است که رابطهی فخرالساداتخانم و احمدآقا دلنشین از آب درآمده و برای مخاطب باورکردنی است. آخر هم اینکه #پاییز_آمد را باید خواند. یکی از بهترینهای #سوره_مهر در سالهای اخیر است. این روایت شیرین و لطیفِ آمیخته به عشق، موسیقی، آرمان و شعر، یکی از بهترین روایتهایی است که میتواند احوالاتِ مردان و زنانی را نشان دهد که اگرچه عاشق زندگی، اما به باورهایشان عاشقتر بودند. 0 8 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 روزهای بی آینه: خاطرات منیژه لشکری، همسر آزاده خلبان، حسین لشکری گلستان جعفریان 4.1 63 ما هیچچیز از #دفاع_مقدس نمیدانیم. هرقدر کتاب خواندهباشیم، فیلم دیدهباشیم و خاطره شنیدهباشیم هم هیچ نمیفهمیم از این جنگِ هشتساله. هزارهزار هم که کتاب نوشته شود و روایت گفتهشود، باز گنجهایی مثل خانوادهی لشکری هستند که بعدِ سالها از لابهلای گرد و غبار روزگار پیدا شوند و وجه دیگری از این نبرد را نشانمان دهند. کتاب #روزهای_بی_آینه یک رنجنامهی تمامعیار است. از خطبهخطش رنجهای منیژهخانم بیرون میزند. رنجهای دختر جوانی که دلبهدلِ حسین -خلبان جوان و جذابِ ارتش- داده، دوسال کنار او شیرینترین روزهایش را گذرانده و یک روز در انتهای تابستان۵۹، حفرهای بزرگ وسط زندگیاش دیده. حفرهای که هجدهسال تمام، دست از سرِ زندگیِ او و تکپسرش برنداشته. تمامِ خاطراتِ #منیژه_لشکری، حتی شیرینترینهایش، بوی رنج میدهد. بوی غمی که روی شانههای این زن سنگین بوده و حتی در سالهای پس از فراق، او را رها نکرده. روزهای بیآینه را باید خواند. کتاب سبُکی است. ۱۵۰ صفحه. نه نویسنده و نه راویاش برای اشکگرفتن از مخاطب تقلا نمیکنند، اما نمیدانی چطور میشود که بین بعضی سطرهای کتاب، بغض میکنی. خانم لشکری در این کتاب، صادقانه زندگیاش با حسین را روایت کرده؛ زنی که هیچگاه در چارچوبهای خشکِ رسمی جا نشده و چارچوبهای رفتاریِ خودش را فدای هیچ حرف و توصیهای نکرده. یک زنِ مستقل، متدین، صبور و عمیقاً قابلاحترام در کنار یک خلبانِ مقاوم، باهوش، شجاع و استوار. مگر میشود چنین ترکیبی را از تهِ دل دوست نداشت؟ حالا که داریم دربارهی این کتاب حرف میزنیم، نه حسین لشکری زنده است و نه منیژهخانم. احتمالا همانطور که از خدا خواستهبودند، کنار هم دارند جای تمامِ آن هجدهسال فراق، خوش و خرم زندگی میکنند. بدون گریههای شبانه. بدون حملههای عصبی. بدون اشک. بدون قرص. بدون درد. روزهای بیآینه را باید خواند. چیز بیشتری از جزئیاتش نمینویسم که طعمِ خاصِ کتاب را کامل بچشید و از شیواییِ قلمِ متواضعِ خانم گلستان جعفریان لذت ببرید. فقط کاش یک فیلمسازِ استخوانداری همت کند و سریال زندگی این زوج عاشق را بسازد. حتماً دستکمی از #شوق_پرواز نخواهد داشت. حیف است مردم حسینآقا و منیژهخانم را نشناسند. آنها بهمعنای کلمه قهرماناند و تمام مردم ایران باید به این قهرمانهای فروتن، سلام کنند. 0 18 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران مسعود امیرخانی 4.5 154 کونیکو یامامورا میتوانست یک اسم باشد بین همهی چندصدمیلیون نامِ ژاپنی. فوق فوقش ممکن بود یک بازیگر باشد و مثلا توی سالهای دور از خانه نقش دوست #اوشین را بازی کند و بخش کوچکی از نوستالژیِ ما ایرانیها بشود. خدا اما برای کونیکو خواستهبود به جای نوستالژی، بخشی از تاریخ ایران باشد. برای همین اسداللهخان را گذاشت سرِ راهش و بینشان دانهی عشقی کاشت، عینِ عشقِ توی فیلمها. همانقدر سخت و پُررنج و البته شیرین. اسداللهخان دستِ همسرِ ژاپنیاش را گرفت و آورد ایران. این اسداللهخان که میگویم خودش دنیای غریبی دارد. تاجری که ثروتش را گذاشت توی طَبَق و پیشکشِ انقلاب کرد. چنین مردی باید هم چنین زنی داشتهباشد. زنی مثل کونیکوی قصهی ما. یک زنِ محکم، متدین، صبور و در یک کلام باشکوه. #مهاجر_سرزمین_آفتاب قصهی زندگی همین بانوی باشکوه است. دخترِ آفتابِ تابان، به جای زندگی در میان کیمونو و معبد و چای سبز، دل داد به دلِ یک تاجرِ مسلمانِ ایرانی و آجر به آجر، زندگی جدیدی را در ایران ساخت. ریشههای اعتقاداتِ این بانوی مسلمان آنقدر محکم بود که درختِ زندگیاش در ایران، خیلی زود شکوفه دهد. شکوفههایی شبیه شکوفههای گیلاسِ ژاپنی. همانقدر لطیف و زیبا. شکوفههایی که یکیشان لاله شد. از آن لالههای دلربای سُرخ. سُرخیِ لالهاش دو مصدر داشت. نیم از پرچم ایران و نیمی دیگر، سوغاتِ پرچم سرزمین آفتابِ تابان. کتاب، به معنای کلمه درخشان است. ساده و روان و خوشخوان. وقتی تمامش میکنی، بغض شیرینی میچسبد به گلویت. از آن بغضها که آدم دوستشان دارد. از آن بغضها که جان میدهد یکی دوتا تصنیفِ سنتی ضمیمهاش کنی و بزنی به خیابانهای سردِ پاییزی و ساعتها پیادهروی کنی و به زندگی این بانوی بزرگوار فکر کنی؛ و به دستِ تقدیر خدا، که چطور زنی از شرقِ دور را مامور میکند تا اینجا و در سرزمین ما، سفیرِ اسلام باشد. سایهی مادران شهدا بر سر ما مستدام. 1 20 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 سوژهی کتاب بسیار جذاب است و قلمِ نویسنده هم شاید درخشان نباشد، اما خوب است و سوژه را با یک پرداختِ فکرشده و قابل قبول میآراید. خواندنش برای علاقمندان به سفرنامهها و روایتهای مستند، حتما تجربهی شیرینی خواهدبود. 0 9 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 ساکن خیابان ایران: مسایل و چالشهای دینداری در جمهوری اسلامی محسنحسام مظاهری 3.6 14 قلم محسنحسام مظاهری را دوست دارم چون بیتعارف است و صریح. مظاهری شفاف مینویسد و ایدههایش را صادقانه با مخاطبین کتابهایش درمیان میگذارد. او در صورتبندی و سادهنویسیِ مفاهیم پیچیده توانمند است و با استفاده از مصادیق و نمونههای متعدد، نظراتش را بهخوبی به خوانندهی کتابهایش میفهماند. برای همین، مستقل از میزان موافقت یا مخالفت با ایدههای مظاهری، میشود یادداشتهایش را با لذت خواند؛ با لذتِ کشفِ حرفهای تازه و نگاههای متقاوت. 0 14 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 استامبولی: نوشته ها و عکس های سفر به استانبول منصور ضابطیان 3.9 62 این کتاب هم مثل اکثر سفرنامههای آقای ضابطیان است، روان و خوشخوان 0 10 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد؛ در میانه ی میدان نادر ابراهیمی 4.6 54 درخشان و خوشخوان. یکی از جذابهای استاد ابراهیمی است و تصویری پرابهت از امام خمینی پیش چشم مخاطبش میآورد، تصویری غرورانگیز و دوستداشتنی. 0 2 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 خسرو شیرین خسرو باباخانی 3.7 34 یک داستان شیرین به قلم آقای باباخانیِ عزیز که از "عشق" میگوید و دلنشین است. 0 0 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 ارتداد یامین پور 3.8 182 یک سوژهی فوقالعاده جذاب که با پرداخت ضعیف، تقریبا از دست رفته. کتاب پر از تکگوییِ کاراکترها و جملات قصاریست که مخاطب را یاد قلم نادر ابراهیمی میاندازد؛ اما خب نادر ابراهیمی یکی بود و بعید است کسی بتواند در ادبیات ایران تکرارش کند. 0 3 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 مست جنگ: یورش سرد مسعود آذرباد 3.8 17 یک نمونهی معمولی از تاریخجایگزین. نثر ساده و کمخلاقیت کتاب، چندان درگیرکننده نیست و سرجمع خواندنش تجربهی جذابی نبود. 0 1 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 شاه: 1298 تهران، 1350 شیراز حنانه سلطانی 3.1 6 احتمالا بهترین نمونهی "تاریخجایگزین" در ادبیات فارسیست. یک داستان پرکشش که در عین اختصار، عمیق است و پر از موقعیتهای خلاقانه. خواندنش برای اهالی ادبیات تجربهی جدید و جذابیست. 0 1 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 ویولون زن روی پل خسرو باباخانی 4.3 140 یک زندگینامهی خودنوشتِ درخشان از آقای باباخانیِ عزیز. یک "روایت" افشاگرانه و حیرتانگیز که مخاطب را تا تلخترین جای ممکن با اعتیاد و همهی مصیبتهایش آشنا و بلکه درگیر میکند؛ و البته ختم میشود به نورِ بعد ظلمت، با نقشآفرینی یک قهرمان واقعی: ماهطاووسخانم. 0 4 محمدصالح سلطانی 1401/3/24 ایهام سیدحسام الدین رایگانی 3.0 36 یک نمونهی خوب برای فهمیدن اینکه رمانِ بدِ کلیشهایِ گلدرشت چه شکلی است! 1 4