یادداشت‌های بانو زعفرانی (38)

          ‌
‌
یک زمانی غیر از داستان، آن هم داستان‌های بلند یا رمان چیزی نمی‌توانستم بخوانم.
قالب‌های غیرداستانی که دیگر برایم عذاب بود خواندنش.
حتی زندگی‌نامه‌ها را هم کم می‌خواندم.
خواندن درد و رنج واقعی آدم‌ها، ذهنم را مشغول می‌کرد و نمی‌گذاشت سراغ کتاب دیگری بروم.
اولین زندگینامه‌ای که خواندم، روایت غاده، از همسرش، شهید چمران بود.
خانم جعفریان، با روایت روانشان، دست مرا گرفتند و تا مدت‌ها، خواندن رمان و غیرواقعیات برایم سخت بود.
الان اما، درهم میخوانم.
درموازی‌خوانی‌هایم، سعی می‌کنم کنار رمان و روایت، جستار هم جا دهم.
جستار نوعی روایت است که قصه دارد و ندارد. اتفاق دارد و ندارد.
متن نیمه علمی ـ نیمه داستانی است که زنده است. چون نویسنده غالبا، دست به افشاکری زده و به قول خانم جعفریان، خون خودش را پای متن ریخته.
نجات از مرگ مصنوعی، از کتاب و فوتبال و تنهایی و ازدواج و ... گفته، غالب جستارها روان و قوی بودند. دو سه جستار آخر را سخت خواندم. نمیدانم بخاطر مبتلا به نبودن موضوع بود یا سختی متن.
در کل، پیشنهاد می‌کنم تا تابستان تمام نشده، یک لیوان موهیتو خنک درست کنید و بنشینید به تماشای تنش‌های درونی که خانم جعفریان زندگی‌اش کرده.

📚نجات از مرگ مصنوعی
✍🏻 حبیبه جعفریان
🌐 هرمس
        

32

          نمیدونم درباره این کتاب چی بنویسم.
یه روایت عالی، با یه فرمی که لااقل من نپسندیدم.
فرمی که بخاطر داستان، من تحملش کردم و تا آخر رفتم، ولی میدونم مثلا کتاب رو به فلانی که کتابای زندگینامه شهدا از زیر دستش در نمیرن بدم بخونه، هرچقدرم ازش تعریف کنم، نهایتا بعد ۵۰-۶۰ صفحه رهاش میکنه.
کاری به درهم بودن روایات ندارم.
حتی، کاری به فصل‌هایی از کتاب که حالت ادبی داشت و توی ذوق میزد ندارم. حیفم میاد داستان و روایت به این جذابی طوری نوشته شده که همه‌پسند و همه‌خوان نباشه.

ولی

اگر میخواید یه دنیای متفاوت از شهدا رو ببینید، یه روایت متفاوت از شهدا رو بخونید، با همه‌ی چیزایی که گفتم و ایراداتی که ممکنه خودتون ببینید، پرتگاه پشت پاشنه رو بخونید.
اگر به من بود، دست هر جوون ۲۰-۲۵ ساله یکی‌ از این کتاب میدادم تا بخونه و نور امید تو قلبش بتابه. شاید اونم تو زندگیش، موقعیتی پیش بیاد که پرتگاهی دقیقا پشت پاشنه پاش باشه. شاید روایت علی جعفری بهش کمک کنه از این پرتگاه بپره تو آغوش خدا.

📚پرتگاه پشت پاشنه 
✍🏻 مجید اسطیری
🌐 خط مقدم
‌
پ.ن: از ناشر محترم بابت تغییر جلد کتاب متشکرم. خدایی نمیشد جلو بچه این کتابو خوند شب کابوس میدید با این طرح جلد 😬
        

4

          ‌
‌
دو سالی هست که به عزاداری‌های سنتی کشش بیشتری دارم.
از همان وقت که شروع کردم به گشتن بین آدم‌های معمولی.
آدم‌های معمولی که کارهای خیلی معمولی برای امام حسین علیه السلام کردند و اباعبدلله عزتشان داده است.
نمی‌گردم برای اینکه آقا عزتم بدهد، همین یک کف دست آبرو هم خودشان داده‌اند.
می‌گردم تا پاک‌کنی پیدا کند برای خبط و خطاهایم.
حاج اسدالله مریم‌آبادی، گوشه‌ای از پیدا کردن این پاک‌کن را به من نشان داد.
هرچند روایت کتاب، از جهت فرم، می‌توانست یک‌دست‌تر باشد، ولی دست مرا گرفت و برد کوچه پس کوچه‌های یزد.
و من، چقدر آرزو دارم یک فاطمیه، بدون اینکه دغدغه‌ی دیگری داشته باشم، یک تک‌ پا بروم یزد، سری به فاطمیه حاج اسدالله بزنم و یک استکان چای روضه بخورم و برگردم. شاید آنجا امام حسین علیه السلام خودش پاک‌ کرد سیاهه‌ام را.

📚خانه آباد
✍🏻 داریوش جعفری
🌐 معارف

اگر دوست دارید سیر پیرغلام شدن یک جوان را بخوانید، خانه آباد را از دست ندهید
        

8

          ‌
فیلم طوبی که این شب ها از شبکه ۱ پخش میشه، اقتباسی آزاد از این کتابه ...

اقتباس آزاد یعنی اینکه نویسنده کتاب رو خونده و طبق داستان اون یه داستان جدید خلق کرده ...

من فیلم‌ رو نرسیدم بیینم و دنبال فرصتم بعدا از تلوبیون ببینم ... ولی بدونید که داستان فیلم زمین تا آسمون با داستان کتاب فرق داره ...

اسم‌ شخصیت ها فقط طوبی و آنیه همونه و الباقی عوض شدن ...

داستان ۱۰۰ درصد متفاوته ... یعنی اصلا اون چیزی که شما می بینی، یه داستان دیگه ست این کتاب یه چیز دیگه

و من معمولا داستان_فیلم ها رو ترجیح میدم اول کتاب رو بخونم بعد فیلم رو ببینم ... 

حالا که شما دارین فیلم رو می بینین بنظرم بذارید فیلم تموم‌ شه بعد داستان رو بخونید ...

کتابش خیلی خوش خوانه + داستان جذاب نوشته شده ولی ۲ تا اشکال داشت:

۱. خییییلی اشکال ویراستاری داشت

۲. یه جاهایی نویسنده یادش میرفت سوم شخص داره میگه یهو از زبان طوبی ادامه میداد که آدم رو گیج‌ میکرد (معلوم بود اشتباهی اینجوری شده و سبک‌ نویسنده نیست)

با این حال کتاب قشنگی بود ✅

📚 اربعین طوبی
👤 سید محسن امامیان
🌐 نشر جمکران

        

5

        📍گفتم: محسن جان! دیر میای، بچه ها نگرانت هستن. 
لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم.

معنای حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده.🥀

📜انتشارات حماسه یاران
🖊️به قلم محمد مهدی بهداروند
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

          ‌
این کتاب را یک نفس در طاقچه خواندم.
شروع خوب
کشمکش های عالی در حین داستان
صحنه سازی های عالی
پایان بندی مناسب

درمورد شخصیت پردازی ها، شخصیت ها برایم کمی در سایه بودند، خیلی خوب نتوانستم تصورشان کنم.

نام کتاب هم خیلی خوب انتخاب شده، تصویر روی جلد، استفاده از لوگوی انتشارات به جای نقطه، با وجود ساده بودن جلد را قابل قبول کرده.

نسخه فیزیکی این کتاب را ندیده ام. در نسخه الکترونیکش به غلط املایی یا ویراستاری بر نخوردم.

از آن کتاب ها بود که خوب است هر خانم متاهلی بخواند، مخصوصا آنها که هنوز فرزندی ندارند یا دارند اما در گیر و دار رفت و آمد به این دکتر زنان و آن ماما هستند.
خیلی دلم می خواهد این کتاب را بعلاوه کتاب گورهای بی سنگ که پارسال خواندم،  برای چند مطب دکتر زنان و مامایی و مراکز رویان ببرم. شاید خواندنش من باب همدردی، التیامی باشد بر دل خیلی از مراجعه کنندگان.
در مقایسه با کتاب گورهای بی سنگ، روان تر بود. (البته طبیعی است چون آن جُستار بود و این رمان)

📚من هاجرم، بی اسماعیل
✍🏻 فاطمه پهلوانی
🌐 نیستان
        

6