بریدههای کتاب معصومه هاشمی معصومه هاشمی 1404/2/27 چهل نامه کوتاه به همسرم نادر ابراهیمی 4.2 12 صفحۀ 33 قهر، زبان استیصال است. قهر، پرتاب کدورتهاست به ورطهی سکوت موقت؛ و این کاریست که به کدورت، ضخامتی آزاردهنده میدهد. قهر، دو قفله کردن دری است که به اجبار، زمانی بعد، باید گشوده شود، و هرچه تعداد قفلها بیشتر باشد و چفت و بستها محکمتر، در، ناگزیر، با خشونت بیشتر گشوده خواهد شد. 0 1 معصومه هاشمی 1404/2/23 کاهن معبد جینجا، داستان سفر ژاپن یامین پور 4.0 106 صفحۀ 210 فاصله توکیو از تهران، به اندازه فاصلهای است که انسان کمالطلب، شالودهشکن، عاطفی و گرم ایرانی با آن انسان ژاپنی دارد. آیا این انسان تمام تفاوتهایش را روزی کنار خواهد گذاشت؟ من همان اندازه از ندیدن لوطیهای تهران افسردهام که از آب رفتن ساموراییها. کسی باید جلوی تاراج سنت و معانی متعالی را بگیرد. 0 1 معصومه هاشمی 1403/6/13 داستان سیستان: 10 روز با ره بر رضا امیرخانی 4.3 73 صفحۀ 49 شیعه و سنی مخلوط ایستاده بودند. البته توی بعضی قسمت ها از روی پلاکاردها، میشد حدس زد که مردم به صورت طایفهای ایستادهاند. میرشکارها هم شیعههایشان و هم سنیهایشان کنار هم ایستاده بودند. شهنوازیها هم. پیرمردی بینشان بود با مو و ریش سفید.سبیلش را تراشیده بود. شبیه اهل سنت بود. دوربین را از علی گرفتم و سعی کردم از او عکس بگیرم. دور سرش یک سربند بسته بود. گفتمش به سمت من نگاه کند. با صدای بمی گفت: ما بسیجی هستیم ها، بسیجی آماده. ما را توی ارتش هم راه ندهند، در بسیج خدمت میکنیم. به سربندش نگاه کردم. نوشته بود "یا امیرالمومنین حیدر" . شیعه در ... نه ... مسلمان در هیچ چارچوبی نمی گنجد. 0 4 معصومه هاشمی 1403/6/13 ادب الهی: تادیب نفس به معنی الاعم جلد 1 مجتبی تهرانی 4.5 12 صفحۀ 241 دنیا یک مسیر سرازیری است و احتیاج به هل دادن ندارد، خود انسان میرود. انبیا آمدهاند جلوی سرعت سیر انسان به سوی دنیا را بگیرند و نیامدهاند او را به سوی دنیا سوق میدهند. اگر انسان در سرازیری دنیا با سرعت حرکت کند، پس از این پرتگاهها و درهها، چیزی از او باقی نخواهد ماند. 0 1 معصومه هاشمی 1403/6/13 ادب الهی: تادیب نفس به معنی الاعم جلد 1 مجتبی تهرانی 4.5 12 صفحۀ 28 این را بدانید که رویارویی کفر و ایمان در طول تاریخ رویارویی بین ادب الهی و ادب انسانی نبوده است.؛ چرا که اینها هیچ مخالفتی با هم ندارند و رابطه آنها با یکدیگر، یک رابطه تنگاتنگ است. رویارویی میان کفر و ایمان در واقع رویارویی بیادبی و ادب بوده است. انبیا و اولیا انسانها را به ادب یعنی روش رفتاری صحیح و نیک دعوت میکردند، اما کسانی که در مقابلشان میایستادند، میگفتند انسان همانند حیوان هیچ مرزی در رفتار و گفتارش ندارد. از آدم تا خاتم و از خاتم تا قیامت مساله همین بوده است. 0 2 معصومه هاشمی 1402/10/11 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 147 صفحۀ 1 در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. 0 66 معصومه هاشمی 1402/9/21 زن آقا (سفرنامه) زهرا کاردانی 3.9 68 صفحۀ 1 - خانوم، سید بودن چجوری به آدم منتقل میشه؟ نمی دانستم باید بخندم یا گریه کنم. یعنی یک روز من هم مثل این ها این قدر پاک و ناب بوده ام؟ بغضم را قورت می دهم. - با روبوسی. می دونستید که روبوسی کردن یکی از کارهای خوبیه که باید عید غدیرها انجام بدیم؟ می دونید چرا؟ عید غدیر که میشه وقتی می رید دیدن سادات و می بوسیدشون، سید بودن اونها به شما منتقل میشه. 0 4 معصومه هاشمی 1402/9/20 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 241 صفحۀ 105 فقط یک گناه وجود دارد ، فقط یکی. آن هم دزدی است. هر گناه دیگری صورت دیگری از دزدی است. وقتی مردی را بکشی، زندگی را از او دزدیدهای. حق زنش را به داشتن شوهر و فرزندانش را به داشتن پدر دزدیدهای. وقتی دروغ بگویی، حق دانستن راست را از دیگری دزدیدهای. وقتی کسی را فریب بدهی، حق انصاف و عدالت را دزدیدهای. هیچ چیزی زشتتر از دزدیدن نیست. 0 38 معصومه هاشمی 1402/8/27 خاطرات سفیر نیلوفر شادمهری 4.1 276 صفحۀ 77 من از سر گشنگی و بیغذایی کاهو میخوردم و اطرافیان در وصف فواید رژیم و غذاهای گیاهی حرف میزدن و هی من رو تشویق میکردن و میستودن! 0 4 معصومه هاشمی 1402/8/23 ارتداد یامین پور 3.8 188 صفحۀ 120 گمان میکنم شک مثل جانور مرموزی کنج و کنار قلب پنهان میشود تا به وقت خوابآلودگی ایمان سربرآورد. به گمان من شک بعد از یقین، صد چندان مخوفتر از شک پیش از یقین است. شک پیش از یقین جلو میراند و شک پس از یقین زمینگیر میکند. 0 2 معصومه هاشمی 1402/8/16 پری دخت: مراسلات پاریس طهران حامد عسکری 3.7 130 صفحۀ 119 حرف دل، نان تنوری است؛ زود بیرون بیاید، خمیر است و وا میرود، دیر بیرون بیاید، سوخته است. وقت دارد حرف دل زدن. 0 16 معصومه هاشمی 1402/8/9 من با خدای کوچکم قهرم!: خدا رو باید بزرگ دید محسن عباسی ولدی 4.7 46 صفحۀ 46 یکی از دلیلایی که جوون امروز همش دنبال فلسفه احکام میگرده، اینه که خدا تو نگاهش بزرگ نیست. حکمت خدا رو قبول داره؛ اما چون خدا تو نگاهش بزرگ نیست، نتیجه عبادت براش مهمه. وقتی نگاه به نتیجه باشه، مهم این نیست که خدا گفته: "روزه بگیر". مهم اینه که من اگه روزه گرفتم، چی میشه. مهم نیست که خدا گفته: "نماز بخون". مهم اینه که با نماز به چه چیزی میرسم. دیسک کمر و گردن نمیگیرم؟ گردش خونم تنظیم میشه؟ چی میشه؟ 0 4 معصومه هاشمی 1402/8/8 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 79 صفحۀ 401 رفته بود اما خانه پر از او بود. به هرجا نگاه میکردم، میدیدمش و صدایش را میشنیدم که میگفت:"سالار شدی برای این روزها." 0 8 معصومه هاشمی 1402/8/6 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 73 صفحۀ 197 از اینکه کنارت راه می رفتم احساس غرور می کردم. می دانستم طبق آیه قرآن به وقت قدم زدن نباید به زمین فخر فروخت، ولی نمی توانستم به وجود و همراهی ت فخر نفروشم. 0 10 معصومه هاشمی 1402/7/18 مقتل مرتضی عسکری 4.0 0 صفحۀ 63 سپس "جون" غلام ابیذر که بردهای سیاه بود، اجازه خواست. امام به او فرمود: تو آزادی؛ چون برای رفاه و زندگی به دنبال ما آمدی. پس به راه ما گرفتار مشو! جون گفت: یابن رسول الله! من که در در نعمت و وسعت با شما بودم، در شدت و عسرت شما را رها کنم؟ [نه] به خدا سوگند بویم زننده، تبارم پست و رنگم سیاه است. اینک بهشتیام کن تا بویم خوش، تبارم شریف و رویم سفید گردد. نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمیشوم تا این خون سیاه را با خونهای شما درآمیزم! سپس جنگید تا به شهادت رسید. 0 1 معصومه هاشمی 1402/7/16 از رنجی که می بریم جلال آل احمد 3.1 21 صفحۀ 98 رفیق سفر کرده من، وقتی می خواستم از تهران حرکت کنم، پای قطار خوب برایم گفته بود که با این همه اسامی نو و اروپایی مآب، هنوز هم برای یک مسافرت کوتاه در ولایت باید مثل عهد دقیانوس چهار روز بلیت گاراژها را در جیب نگهداشت و سرانجام هم با یک ماشین قراضه و زوار در رفته برای صد کیلومتر راه یک ۲۴ ساعت گرد و خاک جادههای پر از دستانداز را بلعید و پس از رسیدن به مقصد هم چهار روز برای رفع خستگی مسافرتی که فقط برای فرار از یکنواختی بودن و خستگی زندگی شهر پیش گرفته شده بود از کار بیکار ماند و استراحت کرد. 0 0 معصومه هاشمی 1402/7/16 سانتاماریا: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.3 8 صفحۀ 57 به تعداد آدم های روی زمین، به سوی خدا روزنه وجود دارد. روزنه نه، شاهراه. اما اگر به دنبال روزنه ای با خلق می گردی، نگرد، به بن بست می رسی. 0 1 معصومه هاشمی 1402/7/15 لم یزرع محمدرضا بایرامی 3.3 16 صفحۀ 39 این سرزمین نفرین شده است. صد سال دیگه هم بیدار بشی، باز هم توش جنگه حتنا! این جنگ شاید تموم بشه اما جنگ دیگهای شروع میشه به یقین. و اگه خواب باشی، دود بقیه میره تو چشمت. 0 0 معصومه هاشمی 1402/7/10 پاییز فصل آخر سال است نسیم مرعشی 3.3 95 صفحۀ 65 کاش مامان می آمد. حال خوش زندگی را پخش می کرد در خانه. ملوک خانم را می آورد فریزر را پر می کرد. توی خانه بوی غذایش می پیچید و می نشست و حرف می زد و حرف می زد. 0 12 معصومه هاشمی 1402/7/9 راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده 3.4 158 صفحۀ 43 تنهایی چیز پری است و همزمان خالی. سرخ نیست چون شور نیست. گاهی ارغوانی است. یا آبی با طیف های گوناگون، از آبی دامن قدیمی مادر در خوی گرفته تا آبی آسمان. 0 0
بریدههای کتاب معصومه هاشمی معصومه هاشمی 1404/2/27 چهل نامه کوتاه به همسرم نادر ابراهیمی 4.2 12 صفحۀ 33 قهر، زبان استیصال است. قهر، پرتاب کدورتهاست به ورطهی سکوت موقت؛ و این کاریست که به کدورت، ضخامتی آزاردهنده میدهد. قهر، دو قفله کردن دری است که به اجبار، زمانی بعد، باید گشوده شود، و هرچه تعداد قفلها بیشتر باشد و چفت و بستها محکمتر، در، ناگزیر، با خشونت بیشتر گشوده خواهد شد. 0 1 معصومه هاشمی 1404/2/23 کاهن معبد جینجا، داستان سفر ژاپن یامین پور 4.0 106 صفحۀ 210 فاصله توکیو از تهران، به اندازه فاصلهای است که انسان کمالطلب، شالودهشکن، عاطفی و گرم ایرانی با آن انسان ژاپنی دارد. آیا این انسان تمام تفاوتهایش را روزی کنار خواهد گذاشت؟ من همان اندازه از ندیدن لوطیهای تهران افسردهام که از آب رفتن ساموراییها. کسی باید جلوی تاراج سنت و معانی متعالی را بگیرد. 0 1 معصومه هاشمی 1403/6/13 داستان سیستان: 10 روز با ره بر رضا امیرخانی 4.3 73 صفحۀ 49 شیعه و سنی مخلوط ایستاده بودند. البته توی بعضی قسمت ها از روی پلاکاردها، میشد حدس زد که مردم به صورت طایفهای ایستادهاند. میرشکارها هم شیعههایشان و هم سنیهایشان کنار هم ایستاده بودند. شهنوازیها هم. پیرمردی بینشان بود با مو و ریش سفید.سبیلش را تراشیده بود. شبیه اهل سنت بود. دوربین را از علی گرفتم و سعی کردم از او عکس بگیرم. دور سرش یک سربند بسته بود. گفتمش به سمت من نگاه کند. با صدای بمی گفت: ما بسیجی هستیم ها، بسیجی آماده. ما را توی ارتش هم راه ندهند، در بسیج خدمت میکنیم. به سربندش نگاه کردم. نوشته بود "یا امیرالمومنین حیدر" . شیعه در ... نه ... مسلمان در هیچ چارچوبی نمی گنجد. 0 4 معصومه هاشمی 1403/6/13 ادب الهی: تادیب نفس به معنی الاعم جلد 1 مجتبی تهرانی 4.5 12 صفحۀ 241 دنیا یک مسیر سرازیری است و احتیاج به هل دادن ندارد، خود انسان میرود. انبیا آمدهاند جلوی سرعت سیر انسان به سوی دنیا را بگیرند و نیامدهاند او را به سوی دنیا سوق میدهند. اگر انسان در سرازیری دنیا با سرعت حرکت کند، پس از این پرتگاهها و درهها، چیزی از او باقی نخواهد ماند. 0 1 معصومه هاشمی 1403/6/13 ادب الهی: تادیب نفس به معنی الاعم جلد 1 مجتبی تهرانی 4.5 12 صفحۀ 28 این را بدانید که رویارویی کفر و ایمان در طول تاریخ رویارویی بین ادب الهی و ادب انسانی نبوده است.؛ چرا که اینها هیچ مخالفتی با هم ندارند و رابطه آنها با یکدیگر، یک رابطه تنگاتنگ است. رویارویی میان کفر و ایمان در واقع رویارویی بیادبی و ادب بوده است. انبیا و اولیا انسانها را به ادب یعنی روش رفتاری صحیح و نیک دعوت میکردند، اما کسانی که در مقابلشان میایستادند، میگفتند انسان همانند حیوان هیچ مرزی در رفتار و گفتارش ندارد. از آدم تا خاتم و از خاتم تا قیامت مساله همین بوده است. 0 2 معصومه هاشمی 1402/10/11 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 147 صفحۀ 1 در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. 0 66 معصومه هاشمی 1402/9/21 زن آقا (سفرنامه) زهرا کاردانی 3.9 68 صفحۀ 1 - خانوم، سید بودن چجوری به آدم منتقل میشه؟ نمی دانستم باید بخندم یا گریه کنم. یعنی یک روز من هم مثل این ها این قدر پاک و ناب بوده ام؟ بغضم را قورت می دهم. - با روبوسی. می دونستید که روبوسی کردن یکی از کارهای خوبیه که باید عید غدیرها انجام بدیم؟ می دونید چرا؟ عید غدیر که میشه وقتی می رید دیدن سادات و می بوسیدشون، سید بودن اونها به شما منتقل میشه. 0 4 معصومه هاشمی 1402/9/20 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 241 صفحۀ 105 فقط یک گناه وجود دارد ، فقط یکی. آن هم دزدی است. هر گناه دیگری صورت دیگری از دزدی است. وقتی مردی را بکشی، زندگی را از او دزدیدهای. حق زنش را به داشتن شوهر و فرزندانش را به داشتن پدر دزدیدهای. وقتی دروغ بگویی، حق دانستن راست را از دیگری دزدیدهای. وقتی کسی را فریب بدهی، حق انصاف و عدالت را دزدیدهای. هیچ چیزی زشتتر از دزدیدن نیست. 0 38 معصومه هاشمی 1402/8/27 خاطرات سفیر نیلوفر شادمهری 4.1 276 صفحۀ 77 من از سر گشنگی و بیغذایی کاهو میخوردم و اطرافیان در وصف فواید رژیم و غذاهای گیاهی حرف میزدن و هی من رو تشویق میکردن و میستودن! 0 4 معصومه هاشمی 1402/8/23 ارتداد یامین پور 3.8 188 صفحۀ 120 گمان میکنم شک مثل جانور مرموزی کنج و کنار قلب پنهان میشود تا به وقت خوابآلودگی ایمان سربرآورد. به گمان من شک بعد از یقین، صد چندان مخوفتر از شک پیش از یقین است. شک پیش از یقین جلو میراند و شک پس از یقین زمینگیر میکند. 0 2 معصومه هاشمی 1402/8/16 پری دخت: مراسلات پاریس طهران حامد عسکری 3.7 130 صفحۀ 119 حرف دل، نان تنوری است؛ زود بیرون بیاید، خمیر است و وا میرود، دیر بیرون بیاید، سوخته است. وقت دارد حرف دل زدن. 0 16 معصومه هاشمی 1402/8/9 من با خدای کوچکم قهرم!: خدا رو باید بزرگ دید محسن عباسی ولدی 4.7 46 صفحۀ 46 یکی از دلیلایی که جوون امروز همش دنبال فلسفه احکام میگرده، اینه که خدا تو نگاهش بزرگ نیست. حکمت خدا رو قبول داره؛ اما چون خدا تو نگاهش بزرگ نیست، نتیجه عبادت براش مهمه. وقتی نگاه به نتیجه باشه، مهم این نیست که خدا گفته: "روزه بگیر". مهم اینه که من اگه روزه گرفتم، چی میشه. مهم نیست که خدا گفته: "نماز بخون". مهم اینه که با نماز به چه چیزی میرسم. دیسک کمر و گردن نمیگیرم؟ گردش خونم تنظیم میشه؟ چی میشه؟ 0 4 معصومه هاشمی 1402/8/8 خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی حمید حسام 4.4 79 صفحۀ 401 رفته بود اما خانه پر از او بود. به هرجا نگاه میکردم، میدیدمش و صدایش را میشنیدم که میگفت:"سالار شدی برای این روزها." 0 8 معصومه هاشمی 1402/8/6 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 73 صفحۀ 197 از اینکه کنارت راه می رفتم احساس غرور می کردم. می دانستم طبق آیه قرآن به وقت قدم زدن نباید به زمین فخر فروخت، ولی نمی توانستم به وجود و همراهی ت فخر نفروشم. 0 10 معصومه هاشمی 1402/7/18 مقتل مرتضی عسکری 4.0 0 صفحۀ 63 سپس "جون" غلام ابیذر که بردهای سیاه بود، اجازه خواست. امام به او فرمود: تو آزادی؛ چون برای رفاه و زندگی به دنبال ما آمدی. پس به راه ما گرفتار مشو! جون گفت: یابن رسول الله! من که در در نعمت و وسعت با شما بودم، در شدت و عسرت شما را رها کنم؟ [نه] به خدا سوگند بویم زننده، تبارم پست و رنگم سیاه است. اینک بهشتیام کن تا بویم خوش، تبارم شریف و رویم سفید گردد. نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمیشوم تا این خون سیاه را با خونهای شما درآمیزم! سپس جنگید تا به شهادت رسید. 0 1 معصومه هاشمی 1402/7/16 از رنجی که می بریم جلال آل احمد 3.1 21 صفحۀ 98 رفیق سفر کرده من، وقتی می خواستم از تهران حرکت کنم، پای قطار خوب برایم گفته بود که با این همه اسامی نو و اروپایی مآب، هنوز هم برای یک مسافرت کوتاه در ولایت باید مثل عهد دقیانوس چهار روز بلیت گاراژها را در جیب نگهداشت و سرانجام هم با یک ماشین قراضه و زوار در رفته برای صد کیلومتر راه یک ۲۴ ساعت گرد و خاک جادههای پر از دستانداز را بلعید و پس از رسیدن به مقصد هم چهار روز برای رفع خستگی مسافرتی که فقط برای فرار از یکنواختی بودن و خستگی زندگی شهر پیش گرفته شده بود از کار بیکار ماند و استراحت کرد. 0 0 معصومه هاشمی 1402/7/16 سانتاماریا: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.3 8 صفحۀ 57 به تعداد آدم های روی زمین، به سوی خدا روزنه وجود دارد. روزنه نه، شاهراه. اما اگر به دنبال روزنه ای با خلق می گردی، نگرد، به بن بست می رسی. 0 1 معصومه هاشمی 1402/7/15 لم یزرع محمدرضا بایرامی 3.3 16 صفحۀ 39 این سرزمین نفرین شده است. صد سال دیگه هم بیدار بشی، باز هم توش جنگه حتنا! این جنگ شاید تموم بشه اما جنگ دیگهای شروع میشه به یقین. و اگه خواب باشی، دود بقیه میره تو چشمت. 0 0 معصومه هاشمی 1402/7/10 پاییز فصل آخر سال است نسیم مرعشی 3.3 95 صفحۀ 65 کاش مامان می آمد. حال خوش زندگی را پخش می کرد در خانه. ملوک خانم را می آورد فریزر را پر می کرد. توی خانه بوی غذایش می پیچید و می نشست و حرف می زد و حرف می زد. 0 12 معصومه هاشمی 1402/7/9 راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده 3.4 158 صفحۀ 43 تنهایی چیز پری است و همزمان خالی. سرخ نیست چون شور نیست. گاهی ارغوانی است. یا آبی با طیف های گوناگون، از آبی دامن قدیمی مادر در خوی گرفته تا آبی آسمان. 0 0