بریدهای از کتاب مقتل اثر مرتضی عسکری
1402/7/18
صفحۀ 63
سپس "جون" غلام ابیذر که بردهای سیاه بود، اجازه خواست. امام به او فرمود: تو آزادی؛ چون برای رفاه و زندگی به دنبال ما آمدی. پس به راه ما گرفتار مشو! جون گفت: یابن رسول الله! من که در در نعمت و وسعت با شما بودم، در شدت و عسرت شما را رها کنم؟ [نه] به خدا سوگند بویم زننده، تبارم پست و رنگم سیاه است. اینک بهشتیام کن تا بویم خوش، تبارم شریف و رویم سفید گردد. نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمیشوم تا این خون سیاه را با خونهای شما درآمیزم! سپس جنگید تا به شهادت رسید.
سپس "جون" غلام ابیذر که بردهای سیاه بود، اجازه خواست. امام به او فرمود: تو آزادی؛ چون برای رفاه و زندگی به دنبال ما آمدی. پس به راه ما گرفتار مشو! جون گفت: یابن رسول الله! من که در در نعمت و وسعت با شما بودم، در شدت و عسرت شما را رها کنم؟ [نه] به خدا سوگند بویم زننده، تبارم پست و رنگم سیاه است. اینک بهشتیام کن تا بویم خوش، تبارم شریف و رویم سفید گردد. نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمیشوم تا این خون سیاه را با خونهای شما درآمیزم! سپس جنگید تا به شهادت رسید.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.