لم یزرع

لم یزرع

لم یزرع

3.5
32 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

76

خواهم خواند

25

شابک
9789643378301
تعداد صفحات
352
تاریخ انتشار
1396/7/4

توضیحات

        
یکی داستانت پر آب چشم 
دل نازک آید ز رستم به خشم 
گفتم هروقت که خدای کاری را خواهد،لامحاله خواهد شد و از قضایش گریز گاهی نیست...

      

لیست‌های مرتبط به لم یزرع

آبنبات هل داربینوایانپنج زبان عشق

چالش ۳۲ حرف ۳۲ کتاب

32 کتاب

به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی چالش ۳۲ حرف، ۳۲ كتاب تو اين چالش بايد از هرحرف الفباى فارسى، اسم يك كتابى كه خونديم رو بنويسم. يعنى بايد اسم اون كتاب، با اون حرف شروع بشه. وقتی این چالش رو دیدم هم برام جذاب و هیجان انگیز بود و هم با خودم فکر کردم کار خیلی سختیه. چون بعضی از حروف خیلی کم استفاده هستند، دیگه چه برسه اسم کتاب بخوای باهاشون پیدا کنی. ولی باز چون من کلا خیلی عاشق این مدل چالش ها هستم، گفتم بذار لیست کتابایی که خوندم رو چک کنم ببینم از چندتا حروف تا حالا کتاب خوندم. وقتی دیدم تقریبا از بیشتر دو سوم از حروف الفبا کتاب خونده بودم بیشتر مشتاق به شرکت توی چالش شدم. بعد رفتم سراغ لیست کتابایی که دوست داشتم در آینده بخونم. هم لیست "بهخوان" رو چک کردم و هم لیست "کست باکس" رو. و خیلی جالب بود که تقریبا بیشتر حروف باقیمونده رو توی این دوتا لیستم داشتم. و فقط سه تا حرف بود که براشون کتابی پیدا نکردم. و اون سه تا حرف انواع دیگه حرف "ز" بودن😐😐 یعنی "ذ" ، "ض" و "ظ". واقعا چرا ما باید این همه "ز" داشته باشیم؟🥴 خلاصه بالاخره کتابای مربوطه رو هم پیدا کردم و لیستم رو تکمیل کردم😁 👈و لیست کتاب‌های چالش من👉 آ: آبنبات هل دار ب: بینوایان پ: پنج زبان عشق ت: تئوری انتخاب ث: ثروتمندترین مرد بابل ج: جین ایر چ: چشم هایش ح: حجره پریا خ: خاطرات سفیر د: دا ذ: ذهن زیبا ر: راهنمای کامل تربیت کودک ز: زنان کوچک ژ: ژنرال در هزار تویِ خود س: سینوهه ش: شیرین ص: صبحانه در تیفانی ض: ضیافت ط: طعم شیرین خدا ظ: ظلمت آشکار ع: عقاب های تپه شصت غ: غواص ها بوی نعنا می‌دهند ف: فرزندان ایرانیم ق: قورباغه ات را قورت بده ک: کشتی پهلو گرفته گ: گردان قاطرچی ها ل: لم یزرع م: من دیگر ما ن: نجواگر و: والدین سمی ه: هنر ظریف بیخیالی ی: یاسمین

0

یادداشت‌ها

          در سالگرد اعدام صدام حسین چه بخوانیم؟

1. آرزو میکنم این رمان به زبان عربی ترجمه شود و مردم عراق آن را بخوانند. رمانی که حتی یک شخصیت ایرانی هم ندارد. از عشق یک دختر و پسر با مذهب های متفاوت میگوید. نیم نگاهی به شاهنامه و روایت پسرکشی دارد. به ماجرای تلاش شیعیان منطقه دُجَیل عراق برای ترور صدام اشاره میکند و نهایتا یک پایان بندی مه آلود فوق العاده دارد.
2. کاش بایرامی صحنه تلاش مردان روستایی دجیل برای ترور صدام را به جای تکه تکه روایت کردن در چند فصل و این قدر موجز، مفصل و حسابی در یک فصل میساخت تا یک یادگار ماندگار از خودش به جا بگذارد.
3. شبی که این کتاب جایزه جلال را گرفت یعنی سه سال پیش، بایرامی که در عزای مادرش سیاه پوشیده بود روی صحنه به کم شدن مبلغ جایزه اعتراض کرد. جایی که موضع اتهام خودش بود خجالت نکشید و جلوی وزیر از این خساست مسخره انتقاد کرد. من تا خودم را رساندم به رایانه این چند خط را طوری نوشتم: 


خدا مادر #محمدرضا_بایرامی را بیامرزد. او امشب با لباس مشکی رفت روی صحنه #جایزه_جلال و در موقعیتی که قطعا صراحت به ضررش بود به "کاهش مبلغ جایزهء جلال" اعتراض کرد. مردانه و مشتی! احسنت بر او.
بد نیست در این مجال مروری داشته باشیم بر میزان هدیه نقدی جوایز نقدی در جاهای دیگر دنیا:
        

1

          آنهایی که با آثار محمدرضا بایرامی آشنائی دارند، می¬¬دانند که سوژه¬های او اغلب بکر و کمتر پرداخته شده¬اند.  و همینطور می¬دانند که یکی از دغدغه¬های او روایت از جنگ است. تمام ابعاد جنگ و نه فقط صحنه نبرد. او اینبار از جبهه مقابل روایت کرده. اولین فرمان آتش توپخانه که داده شود، چنان آتشی به پا می¬شود که شعله¬هایش سر به آسمان می¬سایند. و همه در این آتش خواهند سوخت. فرقی هم نمی¬کند اولین فرمان از توپخانه کدام جبهه صادر شده باشد. آتش آنقدر می¬سوزاند تا فرمان آتش¬بس صادر شود. و حال به جای آتش ویرانه است که به جا مانده. هر دو طرف این جنگ هم یا از روی اعتقاد و یا اجبار به این سرنوشت محتوم تن داده¬اند و پذیرفته. اما آتش جنگ آن زمان سوزاننده¬تر می¬شود که از سوی خودی بر سر ببارد.
لم یزرع رمانی¬است خوش¬خوان که این سوزانندگی را روایت کرده. شیعیان دجیل که قربانیان این واقعه هستند. و حتی آنهایی که هم مذهب آنها نیستند اما به سبب همسایگی با آنها گرفتار شده¬¬اند. خشک و تر با هم...
کابوسی که به یکباره بر سر اهالی دجیل فرود می¬آید. دیوهای آهنین که به پیش می¬روند و همه چیز را زیر پایشان خرد و له می¬کنند. تفاوتی هم ندارد که آنچه پیش روست نخلی است سر بر آسمان برداشته، یا آنکه زیر پاست نوجوانی است که هنوز دست از جان نشسته. دیو آهنین همه چیز را می¬بلعد. و آنچه باقی می¬ماند نگاه¬های پر حسرت است بر زمین¬های بی¬بر و خانمان فرو ریخته... از آبادانی فقط رودخانه¬ای می¬ماند که می-تواند آباد کند، اما هرز می¬رود و به جای اینکه خنکایی باشد برای خاموش کردن آتش، بیشتر آتش به جان می¬زند.
اما این همه ماجرا نیست. این اصل ماجراست که به فرع تبدیل شده. لم یزرع داستان دلداگی است. عاشقانه-ای آرام که در متن داستان جریان دارد. دلداگی و عشق. عشقی ممنوع!

        

12