فائزه بانو

فائزه بانو

@faez_k20

74 دنبال شده

37 دنبال کننده

            مامانِ مریم کوچولو
عاشق هنرهای دستی
اهل رمان و داستان
مشتاق یادگیری و شناخت
          
faez_k20
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

باشگاه یادگاران

324 عضو

پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی

دورۀ فعال

همخوانی کتاب

144 عضو

چای نعنا: سفرنامه و عکس های مراکش

دورۀ فعال

لیست‌ها

نمایش همه
آبنبات هل داربینوایانپنج زبان عشق

چالش ۳۲ حرف ۳۲ کتاب

32 کتاب

📚به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی📚 چالش ۳۲ حرف، ۳۲ كتاب تو اين چالش بايد از هرحرف الفباى فارسى، اسم يك كتابى كه خونديم رو بنويسم. يعنى بايد اسم اون كتاب، با اون حرف شروع بشه. وقتی این چالش رو دیدم هم برام جذاب و هیجان انگیز بود و هم با خودم فکر کردم کار خیلی سختیه. چون بعضی از حروف خیلی کم استفاده هستند، دیگه چه برسه اسم کتاب بخوای باهاشون پیدا کنی. ولی باز چون من کلا خیلی عاشق این مدل چالش ها هستم، گفتم بذار لیست کتابایی که خوندم رو چک کنم ببینم از چندتا حروف تا حالا کتاب خوندم. وقتی دیدم تقریبا از بیشتر دو سوم از حروف الفبا کتاب خونده بودم بیشتر مشتاق به شرکت توی چالش شدم. بعد رفتم سراغ لیست کتابایی که دوست داشتم در آینده بخونم. هم لیست "بهخوان" رو چک کردم و هم لیست "کست باکس" رو. و خیلی جالب بود که تقریبا بیشتر حروف باقیمونده رو توی این دوتا لیستم داشتم. و فقط سه تا حرف بود که براشون کتابی پیدا نکردم. و اون سه تا حرف انواع دیگه حرف "ز" بودن😐😐 یعنی "ذ" ، "ض" و "ظ". واقعا چرا ما باید این همه "ز" داشته باشیم؟🥴 خلاصه بالاخره کتابای مربوطه رو هم پیدا کردم و لیستم رو تکمیل کردم😁 👈و لیست کتاب‌های چالش من👉 آ: آبنبات هل دار ب: بینوایان پ: پنج زبان عشق ت: تئوری انتخاب ث: ثروتمندترین مرد بابل ج: جین ایر چ: چشم هایش ح: حجره پریا خ: خاطرات سفیر د: دا ذ: ذهن زیبا ر: راهنمای کامل تربیت کودک ز: زنان کوچک ژ: ژنرال در هزار تویِ خود س: سینوهه ش: شیرین ص: صبحانه در تیفانی ض: ضیافت ط: طعم شیرین خدا ظ: ظلمت آشکار ع: عقاب های تپه شصت غ: غواص ها بوی نعنا می‌دهند ف: فرزندان ایرانیم ق: قورباغه ات را قورت بده ک: کشتی پهلو گرفته گ: گردان قاطرچی ها ل: لم یزرع م: من دیگر ما ن: نجواگر و: والدین سمی ه: هنر ظریف بیخیالی ی: یاسمین

4

فعالیت‌ها

فائزه بانو پسندید.
جلوه های رفتاری حضرت زهرا (ع)

35

فائزه بانو پسندید.
سنگر و قمقمه های خالی

33

فائزه بانو پسندید.
عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده

11

فائزه بانو پسندید.
شهر ارواح

5

فائزه بانو پسندید.
کاراوال: پایان

18

فائزه بانو پسندید.
آشوب روان 1 ؛ چاقوی سماجت
          نمی دانم آیا تا به حال سریال مسافران( با بازی رامبد جوان، حمید معجونی، سحر دولت شاهی و...) دیده اید یا خیر؟
مسافران داستان چند آدم فضایی است که به زمین می آید تا انسان ها را بشناسند و درباره آن ها اطلاعاتی بدست آورند.
در یکی از قسمت های مسافران، فرید پس از فهمیدن اینکه آدم فضایی ها می توانند ذهن دیگران را بخوانند از آن ها می خواهد که به او توانایی خواندن افکار دیگران را بدهند و مسافران هم قبول می کنند.
اوایل زندگی برای فرید بهشت بود. او می توانست صدای افکار دیگران را بشنود و از نیت های درونی آن ها با خبر شود. دیگر گرگی نمی توانست لباس میش را بپوشد و او را گول بزند چون جناب گرگ تا به خود می آمد و می خواست لباس میش را به تن کند فرید از قصد او آگاه میشد.
اما از آن جا که هیچ بهشتی در این دنیا دوامی ندارد بهشت فرید هم پس از مدتی شروع به فروپاشی کرد. شنیدن انبوه صدای افکار دیگران نه تنها موهبت نبود، بلکه به نفرینی جهنمی تبدیل شده بود. پس از گذشت زمانی فرید با عجز و لابه از مسافران خواست تا این توانایی نفرین شده را از او بگیرند تا بتوانند با خیال راحت و آسوده به ادامه زندگیش بپردازد حتی اگر بهای خواسته اش گول خوردن از تمام گرگ های دنیا باشد.
حال شاید از خود بپرسید :« خب این فیلم چه ربطی به آشوب روان داره؟»
نکته اش هم دقیقا این جاست. آشوب روان داستان مردمانی است که برای داشتن زندگی بهتر زمین را ترک کرده و در سیاره ای که نام دنیای نو را بر آن گذاشته اند، زندگی می کنند.
چیزی که دنیای نو را خاص و منحصر به فرد می کند این است که در دنیای نو همه صدای افکار یکدیگر را می شنوند، در این سیاره حتی صدای افکار حیوانات نیز شنیده می شود.
پاتریک نِس( نویسنده ی آشوب روان) با بیانی ساده و خودمانی آرام آرام و قدم به قدم تو را همراه تاد هیویت(شخصیت اصلی داستان) با این دنیا آشنا می کند. دنیایی که دنیاپردازی خاصی ندارد😄به گونه ای که در آغاز متوجه تفاوت آن با زمین خودمان نمی شوی.
🥦هشدار: اگر دنیاپردازی های پیچیده و عناصر جادویی سنگین و «ذهن به سختی هضم کن» را می پسندید این کتاب برای شما نیست!😮‍💨
عوضش تا دلتان بخواهد ماجراجویی دارد از نوع ماجراجویی های بزن بکُشی و فرار و البته معما.😂 
شخصیت پردازی هم دلنشین و بامزه است. به خصوص شخصیت پردازی حیوانات.( آن قدر که  من فکر می کنم اگر قرار باشد حیوانات حرف بزنند و صدایی از خودشان در بیاورند شبیه همینی است که پاتریک نس در کتاب گفته.)
شخصیت، رفتار و حتی لحن تاد هیویت(شخصیت اصلی آشوب روان) با ویژگی هایی که کتاب از او توصیف کرده، همخوانی دارد.
همین ویژگی در مورد باقی شخصیت ها چه فرعی و چه غیر فرعی هم صادق است.
پایان کتاب هم خیلی «چشم درشت کن» و «وای خدا الان چی میشه» است.
با اینکه هیچ علمی درباره ترجمه ندارم اما به عنوان یه خواننده ساده، ترجمه کتاب را پسندیدم.
به نظرم آشوب روان شبیه استانبولی است که نویسنده تویش از ادویه های تاثیر گذار( ویژگی های یک کتاب خوب) یک ذره ریخته و در پایان هم غذای نسبتا خوبی در آمده.
من که از استانبولی آشوب روان خوشم آمد. امیدوارم شما هم خوشتان بیاید.
        

53

فائزه بانو پسندید.
کتابخانه ی ارواح

30

فائزه بانو پسندید.
کارناوال شوم

19

فائزه بانو پسندید.
سه روایت از مردی که خدا دوست داشت او را کشته ببیند
          سه روایت. سه روایت از مردی که خدا دوست داشت او را کشته ببیند.
باید بگم بیشتر سه روایت از جناب حر بود؛ تا سه روایت از حضرت اباعبدالله. روایت اول، قلم سنگینی داشت؛ حداقل برای من. گاهی هر سطر رو چند بار می‌خوندم تا متوجه معنا و منظورش بشم. زاویه‌دید هم مدااااام تغییر می‌کرد و این آزارم می‌داد. با این حال، قلمش قشنگ بود. اون بخش که از زبون خاک کربلا روایت شده بود رو خیلی خیلی دوست داشتم.
روایت دوم رو اصلاً نپسندیدم. انگار بخوای کل روز عاشورا که نه، کل زندگی‌نامه‌ی امام حسین علیه السلام رو توی یک روایت جا بدی. خیلی خیلی خلاصه بود و بالا بودن کمیت، کیفیت کار رو واقعاً پایین آورده بود. شخصیت‌پردازی ضعیفی هم داشت. شاید بخوایم بگیم این روایتْ تاریخی بود نه داستانی؛ اما نه. تاریخی هم نبود. یه چیزی بین روایت تاریخی و روایت داستانی بود که نتونست حق هیچ‌کدوم رو ادا کنه.
دوباره از یک جایی به بعد شخصیت جناب حر وارد داستان می‌شد و همون مواردی که توی روایت اول دیدیم، توی روایت دوم هم اتفاق می‌افتاد، با اندکی تغییر؛ و ادامه‌دارتر نسبت به روایت قبل. روایت دوم مثل کتاب‌های درسی بود راستش. فقط داشت خبر می‌داد که این اتفاق افتاد و بعدش فلان اتفاق و بعدش هم اون یکی اتفاق. هرچند که در مورد مستند بودن برخی از همین اطلاعات هم مطمئن نیستم. 
به نظرم روایت دوم نتونست معنا و مفهومی رو که باید، به مخاطب برسونه. عجله‌ای بود. خشک بود. خبری بود. به دل ننشست.
و اما روایت سوم. باز هم روایت حال جناب حر؛ اما خیلی لطیف‌تر و روان‌تر. کاش کل کتاب مثل روایت سوم بود. ورود شخصیت قیس به داستان، روایت سوم رو منعطف‌تر کرده بود. البته فکر می‌کنم قیس و پدرش و دوستانش شخصیت‌های خیالی بودن؛ اما چون وارد صحنه‌ی جنگ روز عاشورا نشدن کاری با این مورد ندارم. صحنه‌سازی و شخصیت‌پردازی روایت سوم خوب بود، روی داستان کار شده بود و پایانش -در واقع پایان کتاب- رو این‌قدر دوست داشتم که به‌تنهایی، امتیازی رو که برا کتاب در نظر داشتم بالا برد. 
یه مورد دیگه که در طول خوندن کتاب اذیتم می‌کرد، تکرار مکررات بود. ما برخی دیالوگ‌ها و اتفاقات رو توی هر سه روایت دیدیم. کاش نویسنده توی چینش روایات و اتفاقاتی که قرار بود توی هر روایت شرح داده بشه، تجدید نظر می‌کردن. کتاب می‌تونست خیلی زیباتر، روان‌تر و تاثیرگذارتر از این باشه.
به هر حال، سه ستاره‌ی کامل. 
        

11

فائزه بانو پسندید.

65

فائزه بانو پسندید.
قصر قورباغه ها

35

فائزه بانو پسندید.
وقتی نیچه گریست
          کتاب را گوش کردم، اگر کتاب را در اختیار داشتم، همان اوایل کتاب، خواندن را نصفه رها می کردم! اینجا است که می گویم، کتاب صوتی موهبتی است. به ویژه برای کتاب های حوصله سر بری که اینقدر از شان صحبت شده، که حتماً کنجاوید بدانید، لایق این همه جار و جنجال بوده اند؟
 از نوجوانی از نیچه و مدل عقایدش خوشم نمی آمد، چون راجع به قسمت بی خدایی اش شنیده بودم و این کتاب دقیقاً برای آدم هایی مثل من نوشته شده، ما هایی که از فلسفه اینقدری خوشمان نمی آید که جدی آن را پیگیری کنیم، اما در عین حال، به نظرمان خوب است که یک کلیتی بدانیم. الان من کاملاً آنچه لازم بود (و شاید یک کمی بیشتر از آنچه لازم بود) از نیچه بدانم، را فهمیدم و کارم با او کاملاً تمام  شد.

از این نظر  کار نویسنده قابل تحسین است.

امتیاز کتاب حداقل چهار است، اما این قدر  راجع به مظلومیت یهودی ها در جامعه آن روز اروپا و به ویژه اتریش نوشته، که حوصله ام را سر برد! اصولاً هرجایی توانسته از این طفلکی یهودی های  بی نوا حرف زده، بدون اینکه اشاره کند، چرا این قدر مردم در آن دوره نسبت به این گروه بدبین بوده اند، احیانا رواج دادن ربا و فحشا در جامعه کار همین یهودی ها نبوده؟

 حتماً باید بدانیم که این کتاب از شخصیت های واقعی و کلمات و کارهای آن ها در دنیای واقعی الهام گرفته، اما خود رمان، تخیلی است.

حالا نکاتی که در حین گوش کردن به کتاب، در موبایل یادداشت کردم:

راه های رسیدن به حقیقت می تواند متعدد باشد، اما حقیقت متعدد نیست. یک حقیقت داریم و آن خدا است. راه همه ما، حالا هر راهی که می خواهد باشد باید به او برسد. چون این در فطرت ما است، حالا اگر کسی مثل نیچه به بی راهه برود، خودش را سردر گم کرده.
اختلاف نیچه و من در این جا است. نیچه ادعا می کند که به دنبال حقیقت است، اما این بنده خدا، کلی در راه رسیدن به حقیقت، کش و قوس خورده و کج و ماوج شده و خودآزاری کرده، چون در این راه، یک رهجوی راستین نبوده و یکی از احتمالات را در نظر نگرفته و در ابتدای کار با یک پیش فرض که همانا عدم وجود خدا است شروع کرده، همین کارش را سخت و راهش را صعب کرده. 
این نظر کلی من، تا اینجا کتاب است، در حالی که در ابتدای خواندن فصل هفدهم بخش اول هستم، این فکر به نظرم آمد.


دوستان با لطف اجازه دهید این کتاب را جدی نگیرم. همانطور که در چند جا با جدیت از جعبه پاندورا و زئوس و این مهملات سخن به میان می آید، بعد با همان جدیت از این که ما خدا را اختراع کردیم و بعد هم او را کشتیم، صحبت می شود. 
الان من باید این اراجیف را جدی بگیرم؟!


این که چرا به وجود خدا معتقدم، بحث جدایی است، اما باید اعتراف کنم بعضی جملات که به نقل از نیچه در کتاب آمده،  قابل بحث است:

«آزادی را چگونه می توان در اختیار خود نگهداشت؟ با شرمسار نبودن از خویش» (قابل بحث است)

«میل ما به نامیرایی باعث خلق خدا شده و اکنون نیز دست به دست هم داده و او را کشته ایم»😮🤦

«حقیقت خود مقدس نیست، بلکه جستجو برای حقیقت است که مقدس است، آیا کاری مقدس تر از خودشناسی سراغ دارید؟» ( جالب بود)

«دید من مرتبا تغییر می کند، اما یکی از جملات ماندگار من این است 
بشو آنکه هستی» (👌)

«انتخاب صحیح و جامع تنها در نور حقیقت شکوفا می شود.» ( 👌)

(فصل ششم کما بیش جالب است اگر علاقه ای به بحث های اینچنینی داشته باشید )

فصل هشتم 
«آنچه مرا نکشد، قویترم می کند.»

«ناامنی بهایی است که انسان در برابر خودآگاهی می پردازد. » (دقیقاً موافقم)

دکتر بروگر: آنسوی بی اعتقادی می توان، قانونی برای رفتار انسان آفرید. نوعی اخلاقیات جدید

فصل پانزدهم بخش دوم
نیچه می گوید، «کسانی که در آرزوی آرامش و شادی روح اند، باید ایمان آورند و آن را مشتاقانه پذیرا شوند آنان که در پی حقیقت اند، باید آرامش ذهن را ترک گویند و زندگی شان را وقف پرسش ها کنند.» 
(البته در اسلام از آن جا که دین کامل است ما کلی، متفکر و فیلسوف، عارف و به قول ایشان طالب راه حقیقت داریم که همزمان به زندگی معمول و شادی های آن هم مشغول بوده اند. یعنی یک زندگی متعادل. اسلام از ما می خواهد بندگی کنیم  در حالی که زندگی هم می کنیم. لازم نیست برای کشف حقیقت گوشه ازلت برگزینیم و در غارها پنهان شویم. و اصلا  همین جور جاها است که به مسلمان بودنم بیش از پیش مفتخر می شوم.)


فصل نوزدهم بخش دوم 
«ما بیشتر دلباخته اشتیاق ایم، تا دلباخته آنچه اشتیاق مان را برانگیخته است.» (به نظرم درست است)

«زندگی سرشار از بی ایمانی و اکتشاف، یک زندگی پیروزمندانه، زندگی عاری از شهوت و چه شهوتی بالاتر از شهوت تسلیم»
(به نظر من نیچه در راهی است، اما راهی که مرتب کج می شود)

«شعله ایمان، تا ابد از ترس از مرگ، نسیان و بیهودگی، تغذیه خواهد شد.»(🤨🤔 )

به هنگام بمیر
«تا زنده ای زندگی کن، اگر زندگی ات را به کمال دریابی، وحشت مرگ از بین خواهد رفت» (،👏👏)

فصل بیستم بخش سوم
تئوری یا نظریه «بازگشت ابدی» را فهمیدم اما چرایی علمی بودن یا درست بودن آن را اصلا! (اینجا بود که از خودم ناامید شدم)
بر طبق این نظریه قرار است بارها و بارها و تا ابد با انتخاب های این زندگی مان، دوباره زندگی کنیم، پس چه بهتر که اگر محکوم به تکرار بی پایان هستیم، تکرار کاری باشد که دوست داریم، یعنی طوری زندگی کنیم که دوست داریم چون قرار است همین را تا ابد تکرار کنیم 
سهمناک است، اما یک چیز خارق العاده تر: آیا اسلام هم همین را از ما نخواسته؟


مفهوم ازدواج هم در این بخش مطرح شد که جالب بود:
«ازدواج قرار است باغی مقدس باشد برای پرورش بهترین جنبه های زوجین، نباید زندانی باشد برای متوقف کردن رشد روحی و بندی برای جلوگیری از پیشروی شخصی»
خوب این هم از یک منظر درست است اما نباید فراموش کرد در زندگی واقعی، ازدواج گاهی شامل هر دو است یعنی گاهی زندان است و گاهی باغ 

        

2