بریدههای کتاب نجات از مرگ مصنوعی مریم محسنیزاده 1404/6/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 11 متن خون میخواهد و خودت را قاتی کردن و افشا کردن خونِ متن است. 0 3 م.صادقی راد 1404/5/28 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 14 همیشه موقعیت ها یا آدم هایی که دست کمشان میگیری زندگی ات را تغییر می دهند .بزرگ یا کوچکش هم مهم نیست . مهم این است که تغییر می دهند . آدم معمولاً با همانی که دست کم میگرفته ازدواج می کند و معمولاً همان بچه اش که از همه بی خیال تر و دست و پا بسته تر به نظر می آمده دستش را می گیرد و زندگی اش را همان شغلی سر و سامان یا به باد می دهد که فکر می کرده هیچ وقت سراغش نمی رود . 0 6 سوده عابدی 1404/6/8 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 8 0 6 شکیبا غزنوی 1404/6/8 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 86 به قول اسکار وایلد:"پیرها همه چیز را باور کرده اند، میان سال ها به همه چیز شک دارند، و جوان ها همه چیز را می دانند." 0 4 آفتاب شریفیراد 1404/6/15 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 34 به نظرم کتابها از آن چیزهاییاند که زندگی آدمها را به قبل و بعد خودشان تقسیم میکنند. مثل ازدواجاند. خطرناک و ضروری! 0 2 محمد میرزایی 1404/6/18 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 40 من همیشه دلم میخواست با یک کتاب ازدواج کنم 0 1 سعیده قاسمی 2 روز پیش نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 78 0 2 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 42 شاعرانگی به آدم خلاقیت میدهد. و خلاقیت مگر یعنی چه؟ خلاقیت یعنی آدم خودش باشد. خیلی خودش باشد. 0 87 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 80 بهنظرم آدم واقعا به پیامبر احتیاج دارد. دلیلی ندارد خودش به عنوان خودش با خدا روبهرو شود. 0 5 علیرضا اورسجی 1403/12/15 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 45 این که «یا» محتوم نیست و آنچه شاعرانه است حقیقت دارد. 0 6 فاطمه صیدی 1404/3/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 76 گاهی احساس میکنم به شکل پایانناپذیری میتوانم در این دایره راه بروم و بچرخم. انگار اینجا همه چیز شکل ابدی و پایان ناپذیری به خودش میگیرد. انگار نقطه شروع و پایان اینجا یکی است و روی هم افتاده است. 0 9 سمیه بینا 1402/9/5 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 24 متن خون میخواهد. خودت را قاتی کردن و افشا کردن خون متن است. از تو آفریننده باید چیزی در متن جا بماند و جدا شود و آنِ دیگری مخاطب باید احساس کند معتمد بوده و امری باارزش، نفیس و محرمانه با او تقسیم شده. 0 24 مریم محسنیزاده 1404/6/5 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 87 تکهتکه شدن راز آن وجود متحدی است که از هر ذرهاش خورشید به دنیا خواهد آمد. 0 5 پریا رادفر 1404/3/29 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 63 0 8 رعنا حشمتی 1403/1/17 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 56 سعی میکنم موقعیت را این طوری ببینم که این چیزهایی که نوک زبانم است لزوما درست یا قطعی نیست. چون هیچی قطعی نیست. چون هر کسی دنیا را یک جور میبیند و یک جور زندگی میکند. چون سیاه و سفید وجود ندارد و مطلق وجود ندارد و هیچی فقط همانی که نشان میدهد نیست. و یادم میآید این را هم کتابها یادم دادهاند. توی کتابها آدمها این شکلی تصمیم میگیرند. چقدر هنوز دوستشان دارم. چقدر هنوز عزیزند برایم. چقدر هنوز حاضرم آنا کارنینا را از اول تا آخر ببلعم. 0 7 فاطمه طالبیان 1403/6/13 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 46 0 3 شکیبا غزنوی 1404/6/5 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 53 بعضی هایشان در آن لحظه ای که فکر می کنی گریه خواهند کرد و قاعدتاً باید بکنند ساکت و سرد و مبهوت اند و بعد جای دیگری در نقطه دیگری و با تاخیر معنادار ناگهان _به قول مادرم_ مثل انار می ترکند. 0 4 حسین درویشخادم 1404/2/27 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 58 زندگی واقعاً کوتاه است. و از مرگ که بگذریم، هیچچیز نمیتواند به خوبیِ سفر این را به آدم ثابت کند. 0 17 علیرضا اورسجی 1403/12/14 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 28 همیشه موقعیتها یا آدمهایی که دست کمشان میگیری زندگیات را تغییر میدهند. بزرگ یا کوچکش هم مهم نیست. مهم این است که تغییر میدهند. آدم معمولا با همانی که چندان هم داخل آدم حسابش نمیکرده ازدواج میکند و معمولا همان بچهاش که از همه بیخیالتر و بیعرضهتر به نظر میآمده دستش را میگیرد و زندگیاش را همان شغلی سر و سامان یا به باد میدهد که فکر میکرده هیچوقت سراغش نمیرود. 3 34 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 24 ما تنهاییم آنها هم تنهایند. میخواهیم همدیگر را ببینیم. آدمها به همین دلیل میخوانند. میبینند. میسازند. میآفرینند و در همهٔ اینها حدی و رنگی از افشاگری و خودشیفتگی هست. باید باشد. هنر همین است. فقط محافظهکارها، روانکاوها -شاید چون همهٔ رازهای بشر را میدانند و نیازی به افشاگری ندارند- و متوسطها از این کار پرهیز و چشمپوشی میکنند و فقط جوانان هجده سالهٔ دنیانادیده و خودشیفتههای سرد و گرمنچشیده و تازهکاران ذوقزده در هر بده بستانی خرجش میکنندو هدرش میدهند. انگار قیمتی ندارد. انگار پول سیاه است. اما نه سیاه است نه مفت. بهایی ست که آدمها برای تنها نماندن و رستگاریشان میدهند. 0 1
بریدههای کتاب نجات از مرگ مصنوعی مریم محسنیزاده 1404/6/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 11 متن خون میخواهد و خودت را قاتی کردن و افشا کردن خونِ متن است. 0 3 م.صادقی راد 1404/5/28 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 14 همیشه موقعیت ها یا آدم هایی که دست کمشان میگیری زندگی ات را تغییر می دهند .بزرگ یا کوچکش هم مهم نیست . مهم این است که تغییر می دهند . آدم معمولاً با همانی که دست کم میگرفته ازدواج می کند و معمولاً همان بچه اش که از همه بی خیال تر و دست و پا بسته تر به نظر می آمده دستش را می گیرد و زندگی اش را همان شغلی سر و سامان یا به باد می دهد که فکر می کرده هیچ وقت سراغش نمی رود . 0 6 سوده عابدی 1404/6/8 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 8 0 6 شکیبا غزنوی 1404/6/8 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 86 به قول اسکار وایلد:"پیرها همه چیز را باور کرده اند، میان سال ها به همه چیز شک دارند، و جوان ها همه چیز را می دانند." 0 4 آفتاب شریفیراد 1404/6/15 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 34 به نظرم کتابها از آن چیزهاییاند که زندگی آدمها را به قبل و بعد خودشان تقسیم میکنند. مثل ازدواجاند. خطرناک و ضروری! 0 2 محمد میرزایی 1404/6/18 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 40 من همیشه دلم میخواست با یک کتاب ازدواج کنم 0 1 سعیده قاسمی 2 روز پیش نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 78 0 2 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 42 شاعرانگی به آدم خلاقیت میدهد. و خلاقیت مگر یعنی چه؟ خلاقیت یعنی آدم خودش باشد. خیلی خودش باشد. 0 87 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 80 بهنظرم آدم واقعا به پیامبر احتیاج دارد. دلیلی ندارد خودش به عنوان خودش با خدا روبهرو شود. 0 5 علیرضا اورسجی 1403/12/15 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 45 این که «یا» محتوم نیست و آنچه شاعرانه است حقیقت دارد. 0 6 فاطمه صیدی 1404/3/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 76 گاهی احساس میکنم به شکل پایانناپذیری میتوانم در این دایره راه بروم و بچرخم. انگار اینجا همه چیز شکل ابدی و پایان ناپذیری به خودش میگیرد. انگار نقطه شروع و پایان اینجا یکی است و روی هم افتاده است. 0 9 سمیه بینا 1402/9/5 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 24 متن خون میخواهد. خودت را قاتی کردن و افشا کردن خون متن است. از تو آفریننده باید چیزی در متن جا بماند و جدا شود و آنِ دیگری مخاطب باید احساس کند معتمد بوده و امری باارزش، نفیس و محرمانه با او تقسیم شده. 0 24 مریم محسنیزاده 1404/6/5 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 87 تکهتکه شدن راز آن وجود متحدی است که از هر ذرهاش خورشید به دنیا خواهد آمد. 0 5 پریا رادفر 1404/3/29 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 63 0 8 رعنا حشمتی 1403/1/17 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 56 سعی میکنم موقعیت را این طوری ببینم که این چیزهایی که نوک زبانم است لزوما درست یا قطعی نیست. چون هیچی قطعی نیست. چون هر کسی دنیا را یک جور میبیند و یک جور زندگی میکند. چون سیاه و سفید وجود ندارد و مطلق وجود ندارد و هیچی فقط همانی که نشان میدهد نیست. و یادم میآید این را هم کتابها یادم دادهاند. توی کتابها آدمها این شکلی تصمیم میگیرند. چقدر هنوز دوستشان دارم. چقدر هنوز عزیزند برایم. چقدر هنوز حاضرم آنا کارنینا را از اول تا آخر ببلعم. 0 7 فاطمه طالبیان 1403/6/13 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 46 0 3 شکیبا غزنوی 1404/6/5 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 53 بعضی هایشان در آن لحظه ای که فکر می کنی گریه خواهند کرد و قاعدتاً باید بکنند ساکت و سرد و مبهوت اند و بعد جای دیگری در نقطه دیگری و با تاخیر معنادار ناگهان _به قول مادرم_ مثل انار می ترکند. 0 4 حسین درویشخادم 1404/2/27 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 58 زندگی واقعاً کوتاه است. و از مرگ که بگذریم، هیچچیز نمیتواند به خوبیِ سفر این را به آدم ثابت کند. 0 17 علیرضا اورسجی 1403/12/14 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 28 همیشه موقعیتها یا آدمهایی که دست کمشان میگیری زندگیات را تغییر میدهند. بزرگ یا کوچکش هم مهم نیست. مهم این است که تغییر میدهند. آدم معمولا با همانی که چندان هم داخل آدم حسابش نمیکرده ازدواج میکند و معمولا همان بچهاش که از همه بیخیالتر و بیعرضهتر به نظر میآمده دستش را میگیرد و زندگیاش را همان شغلی سر و سامان یا به باد میدهد که فکر میکرده هیچوقت سراغش نمیرود. 3 34 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 54 صفحۀ 24 ما تنهاییم آنها هم تنهایند. میخواهیم همدیگر را ببینیم. آدمها به همین دلیل میخوانند. میبینند. میسازند. میآفرینند و در همهٔ اینها حدی و رنگی از افشاگری و خودشیفتگی هست. باید باشد. هنر همین است. فقط محافظهکارها، روانکاوها -شاید چون همهٔ رازهای بشر را میدانند و نیازی به افشاگری ندارند- و متوسطها از این کار پرهیز و چشمپوشی میکنند و فقط جوانان هجده سالهٔ دنیانادیده و خودشیفتههای سرد و گرمنچشیده و تازهکاران ذوقزده در هر بده بستانی خرجش میکنندو هدرش میدهند. انگار قیمتی ندارد. انگار پول سیاه است. اما نه سیاه است نه مفت. بهایی ست که آدمها برای تنها نماندن و رستگاریشان میدهند. 0 1