بریدههای کتاب نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 24 ما تنهاییم آنها هم تنهایند. میخواهیم همدیگر را ببینیم. آدمها به همین دلیل میخوانند. میبینند. میسازند. میآفرینند و در همهٔ اینها حدی و رنگی از افشاگری و خودشیفتگی هست. باید باشد. هنر همین است. فقط محافظهکارها، روانکاوها -شاید چون همهٔ رازهای بشر را میدانند و نیازی به افشاگری ندارند- و متوسطها از این کار پرهیز و چشمپوشی میکنند و فقط جوانان هجده سالهٔ دنیانادیده و خودشیفتههای سرد و گرمنچشیده و تازهکاران ذوقزده در هر بده بستانی خرجش میکنندو هدرش میدهند. انگار قیمتی ندارد. انگار پول سیاه است. اما نه سیاه است نه مفت. بهایی ست که آدمها برای تنها نماندن و رستگاریشان میدهند. 0 1 فاطمه صیدی 1404/3/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 73 به نظرم مکه خود مرگ است. تصویر تو از مرگ در این نقطه از جهان پرسپکتیو پیدا میکند... 0 2 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 45 آنچه شاعرانه است حقیقت دارد. به شرط اینکه خودت باشی. 0 4 فاطمه صیدی 1404/3/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 87 تکهتکه شدن راز آن وجود متحدی است که از هر ذرهاش خورشید به دنیا خواهد آمد... 0 5 علی 1403/7/28 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 56 کتابها جرئت قضاوت را از تو میگیرند، ولی لذت سرکشی را به تو میبخشند. نمیدانم کدامش درستتر است اما میدانم کدامش سختتر است. 1 51 فاطمه صیدی 1404/3/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 74 خانه خدا از آن چیزی که فکر میکردم و همیشه از دوربینهای تلویزیونی به نظر میرسید سادهتر، تنهاتر، کهنهتر، عرق آلود، گرم و نزدیک است... 0 0 فاطمه صیدی 1404/3/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 63 جملهای در سلاح خانه شماره پنج هست که اصلش دعایی است در انجیل که میگوید: خدایا به من قدرت بده چیزهایی را که نمیتوانم عوض کنم تحمل کنم! 0 3 رعنا حشمتی 1403/3/23 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 104 به ما درباره امیلی دیکنسون چه میشود گفت؟ به ما که از جهان طلبی وصولنشده و ابدی داریم. به ما که در حسرت سرنوشتی دیگر میسوزیم. سرنوشتی بهتر که اطمینان داریم به دلایلی ناحق از ما دریغ شده است. به ما که به فروتنیِ تنهایی تن ندادهایم و به قدرت آن. به قول ناتالیا گینزبورگ: «هرگز حتا در خواب هم نمیبینیم که عمری شعر بنویسیم بدون این که چاپشان کنیم. نامه نمینویسیم و اگر هم مینوشتیم قطعا افتخار نمیدادیم برای خانم هالند (همسایه و دوست امیلی) یا آقای هیگینسن بنویسیم. هرگز اشعارمان را برای آقای هیگینسن نمیفرستادیم. مطمئناً فکر میکردیم عجب آدم ابلهی است.» به ما دربارهی امیلی دیکنسون چه میشود گفت؟ دربارهی زنی که فکر میکند «چیزی که هرگز دوباره اتفاق نخواهد افتاد همانی است که زندگی را شیرین میکند.» به نظر ما او در بهترین حالتش خودآزار است. پیردختری که از عقدههایی آشنا رنج میبرد. آدم فکر میکند چشمهای این زن چرا باید برق بزند؟ 3 28 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 56 هیچی همانی که نشان میدهد نیست. هیچی فقط همانی که نشان میدهد نیست.// این را هم کتابها یادم دادهاند، توی کتابها آدمها این شکلی تصمیم میگیرند. // کتابها جرئت قضاوت را از تو میگیرند ولی لذت سرکشی را به تو میبخشند. 0 3 سمیه بینا 1402/9/10 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 66 چون سفر با وجود همهی دلهرهای که با همین یک کلمه به جان آدم میاندازد چیز خیلی سالمی است و برای هر آدمی مفید است. چون ... زندگی واقعا کوتاه است. و از مرگ که بگذریم، هیچی نمیتواند به خوبی سفر این را به آدم ثابت کند. 0 6 فاطمه صیدی 1404/3/1 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 57 فقط سفر میتواند چنین کاری با زندگی بکند. مثل شیشهای که جلوی نور میگیری و ناگهان همه چیز عوض میشود... 1 9 فاطمه صیدی 1404/2/30 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 11 متن خون میخواهد و خود را قاتی کردن و افشا کردن خونِ متن است... 1 30 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 18 هر گاوی که سر راهت سبز شد استحقاق اینکه مشتی یونجه برایش بریزی ندارد هر چند گرسنه بنماید. 0 3 هانیه 1404/1/8 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 143 در این شهر نمیتوانی کوتاه بیایی. و این را خود شهر یادت میدهد. 0 5 رعنا حشمتی 1403/1/17 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 56 آیا هیچ وقت خواهم فهمید کتابها محبوبهای من بودند یا دشمنانم؟ هیچ وقت نخواهم فهمید. هیچ وقت از فکرشان رها نخواهم شد و هیچ وقت آنها را نخواهم بخشید. هیچ وقت آنها را به کسی توصیه نخواهم کرد و هیچ وقت کسی را از آنها منع نخواهم کرد. هیچ وقت نخواهم فهمید که یک جنگل سبز سرپا درستتر است یا یک جنگل قهوهای کاهی، خوابیده در قفسهها. هیچ وقت نخواهم فهمید. کتابها جرئت قضاوت را از تو میگیرند، ولی لذت سرکشی را به تو میبخشند. نمیدانم کدامش درستتر است، ولی میدانم کدامش سختتر است. 5 31 سارا کرمانی 1404/1/27 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 58 زندگی واقعن کوتاه است. و از مرگ که بگذریم،هیچ چیز نمیتواند به خوبی سفر این را به آدم ثابت کند. 0 19 علیرضا اورسجی 1403/12/22 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 111 «چون نمیتوانم مثل شما تشخیص بدهم چی را صلاح است بگویم چی را نه، پس همه چیز را میگویم. چون در نهایت و همیشه Transparency is the best policy» 0 16 فاطمه طالبیان 1403/6/8 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 28 0 16 مهدی سرکانی 1404/4/28 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 14 در هر نقطه از زمان که امکان به اشتراکگذاری ترقی کردهاست و این امکان به وجود آمده که همه بتوانند هم را ببینند، آدمها بیشتر رو آوردهاند به از خودشان گفتن، به رو کردن و افشاگری. انگار گویندگان میخواستهاند با گفتن سبک شوند، درمان شوند، رها شوند و شنوندگان خواستهاند با شنیدن، با خواندن و سهیمشدن در چگونه بودن و چگونه زیستن دیگران خواستهاند خودشان را از تنها ماندن با خود و تردیدها و ضعفها و گناهانشان محافظت کنند. «برای من این اتفاق این گونه افتاد. میتوانست برای تو بیفتد. میتوانست برای خیلیها بیفتد. پس من تنها نیستم. پس تو تنها نیستی.» 0 2 مهدی سرکانی 4 روز پیش نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 48 کتابها جرئتِ قضاوت را از تو میگیرند، ولی لذتِ سرکشی را به تو میبخشند. نمیدانم کدامش درستتر است، ولی میدانم کدامش سختتر است. 0 1
بریدههای کتاب نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 24 ما تنهاییم آنها هم تنهایند. میخواهیم همدیگر را ببینیم. آدمها به همین دلیل میخوانند. میبینند. میسازند. میآفرینند و در همهٔ اینها حدی و رنگی از افشاگری و خودشیفتگی هست. باید باشد. هنر همین است. فقط محافظهکارها، روانکاوها -شاید چون همهٔ رازهای بشر را میدانند و نیازی به افشاگری ندارند- و متوسطها از این کار پرهیز و چشمپوشی میکنند و فقط جوانان هجده سالهٔ دنیانادیده و خودشیفتههای سرد و گرمنچشیده و تازهکاران ذوقزده در هر بده بستانی خرجش میکنندو هدرش میدهند. انگار قیمتی ندارد. انگار پول سیاه است. اما نه سیاه است نه مفت. بهایی ست که آدمها برای تنها نماندن و رستگاریشان میدهند. 0 1 فاطمه صیدی 1404/3/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 73 به نظرم مکه خود مرگ است. تصویر تو از مرگ در این نقطه از جهان پرسپکتیو پیدا میکند... 0 2 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 45 آنچه شاعرانه است حقیقت دارد. به شرط اینکه خودت باشی. 0 4 فاطمه صیدی 1404/3/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 87 تکهتکه شدن راز آن وجود متحدی است که از هر ذرهاش خورشید به دنیا خواهد آمد... 0 5 علی 1403/7/28 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 56 کتابها جرئت قضاوت را از تو میگیرند، ولی لذت سرکشی را به تو میبخشند. نمیدانم کدامش درستتر است اما میدانم کدامش سختتر است. 1 51 فاطمه صیدی 1404/3/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 74 خانه خدا از آن چیزی که فکر میکردم و همیشه از دوربینهای تلویزیونی به نظر میرسید سادهتر، تنهاتر، کهنهتر، عرق آلود، گرم و نزدیک است... 0 0 فاطمه صیدی 1404/3/2 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 63 جملهای در سلاح خانه شماره پنج هست که اصلش دعایی است در انجیل که میگوید: خدایا به من قدرت بده چیزهایی را که نمیتوانم عوض کنم تحمل کنم! 0 3 رعنا حشمتی 1403/3/23 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 104 به ما درباره امیلی دیکنسون چه میشود گفت؟ به ما که از جهان طلبی وصولنشده و ابدی داریم. به ما که در حسرت سرنوشتی دیگر میسوزیم. سرنوشتی بهتر که اطمینان داریم به دلایلی ناحق از ما دریغ شده است. به ما که به فروتنیِ تنهایی تن ندادهایم و به قدرت آن. به قول ناتالیا گینزبورگ: «هرگز حتا در خواب هم نمیبینیم که عمری شعر بنویسیم بدون این که چاپشان کنیم. نامه نمینویسیم و اگر هم مینوشتیم قطعا افتخار نمیدادیم برای خانم هالند (همسایه و دوست امیلی) یا آقای هیگینسن بنویسیم. هرگز اشعارمان را برای آقای هیگینسن نمیفرستادیم. مطمئناً فکر میکردیم عجب آدم ابلهی است.» به ما دربارهی امیلی دیکنسون چه میشود گفت؟ دربارهی زنی که فکر میکند «چیزی که هرگز دوباره اتفاق نخواهد افتاد همانی است که زندگی را شیرین میکند.» به نظر ما او در بهترین حالتش خودآزار است. پیردختری که از عقدههایی آشنا رنج میبرد. آدم فکر میکند چشمهای این زن چرا باید برق بزند؟ 3 28 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 56 هیچی همانی که نشان میدهد نیست. هیچی فقط همانی که نشان میدهد نیست.// این را هم کتابها یادم دادهاند، توی کتابها آدمها این شکلی تصمیم میگیرند. // کتابها جرئت قضاوت را از تو میگیرند ولی لذت سرکشی را به تو میبخشند. 0 3 سمیه بینا 1402/9/10 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 66 چون سفر با وجود همهی دلهرهای که با همین یک کلمه به جان آدم میاندازد چیز خیلی سالمی است و برای هر آدمی مفید است. چون ... زندگی واقعا کوتاه است. و از مرگ که بگذریم، هیچی نمیتواند به خوبی سفر این را به آدم ثابت کند. 0 6 فاطمه صیدی 1404/3/1 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 57 فقط سفر میتواند چنین کاری با زندگی بکند. مثل شیشهای که جلوی نور میگیری و ناگهان همه چیز عوض میشود... 1 9 فاطمه صیدی 1404/2/30 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 11 متن خون میخواهد و خود را قاتی کردن و افشا کردن خونِ متن است... 1 30 هانیه 1404/1/3 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 18 هر گاوی که سر راهت سبز شد استحقاق اینکه مشتی یونجه برایش بریزی ندارد هر چند گرسنه بنماید. 0 3 هانیه 1404/1/8 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 143 در این شهر نمیتوانی کوتاه بیایی. و این را خود شهر یادت میدهد. 0 5 رعنا حشمتی 1403/1/17 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 56 آیا هیچ وقت خواهم فهمید کتابها محبوبهای من بودند یا دشمنانم؟ هیچ وقت نخواهم فهمید. هیچ وقت از فکرشان رها نخواهم شد و هیچ وقت آنها را نخواهم بخشید. هیچ وقت آنها را به کسی توصیه نخواهم کرد و هیچ وقت کسی را از آنها منع نخواهم کرد. هیچ وقت نخواهم فهمید که یک جنگل سبز سرپا درستتر است یا یک جنگل قهوهای کاهی، خوابیده در قفسهها. هیچ وقت نخواهم فهمید. کتابها جرئت قضاوت را از تو میگیرند، ولی لذت سرکشی را به تو میبخشند. نمیدانم کدامش درستتر است، ولی میدانم کدامش سختتر است. 5 31 سارا کرمانی 1404/1/27 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 58 زندگی واقعن کوتاه است. و از مرگ که بگذریم،هیچ چیز نمیتواند به خوبی سفر این را به آدم ثابت کند. 0 19 علیرضا اورسجی 1403/12/22 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 111 «چون نمیتوانم مثل شما تشخیص بدهم چی را صلاح است بگویم چی را نه، پس همه چیز را میگویم. چون در نهایت و همیشه Transparency is the best policy» 0 16 فاطمه طالبیان 1403/6/8 نجات از مرگ مصنوعی؛ در ستایش تنش های درونی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 28 0 16 مهدی سرکانی 1404/4/28 نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 14 در هر نقطه از زمان که امکان به اشتراکگذاری ترقی کردهاست و این امکان به وجود آمده که همه بتوانند هم را ببینند، آدمها بیشتر رو آوردهاند به از خودشان گفتن، به رو کردن و افشاگری. انگار گویندگان میخواستهاند با گفتن سبک شوند، درمان شوند، رها شوند و شنوندگان خواستهاند با شنیدن، با خواندن و سهیمشدن در چگونه بودن و چگونه زیستن دیگران خواستهاند خودشان را از تنها ماندن با خود و تردیدها و ضعفها و گناهانشان محافظت کنند. «برای من این اتفاق این گونه افتاد. میتوانست برای تو بیفتد. میتوانست برای خیلیها بیفتد. پس من تنها نیستم. پس تو تنها نیستی.» 0 2 مهدی سرکانی 4 روز پیش نجات از مرگ مصنوعی حبیبه جعفریان 4.3 36 صفحۀ 48 کتابها جرئتِ قضاوت را از تو میگیرند، ولی لذتِ سرکشی را به تو میبخشند. نمیدانم کدامش درستتر است، ولی میدانم کدامش سختتر است. 0 1