بریدههای کتاب عصیان امیر طاهرنژاد 1403/4/15 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 133 مقامات حکومتی همچون عنکبوت در تار های ظریف مقررات کمین می کنند و ما دیر یا زود به دامشان خواهیم افتاد. 0 4 آسمان احمدی 1404/1/11 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 149 سرانجام روزی پیشامدی ما را از خواب غفلت بیدار میکند و ما قدم به خیابان میگذاریم تا با ذهن و جانی بیدار و سرزنده و تازه نفس در آن تاختوتاز کنیم 0 22 امیر طاهرنژاد 1403/4/15 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 133 حکومت از تمام ضعف های زمینی رنج می برد و با خدا هم هیچ پيوندی ندارد. ما پیش از هرچیز دریافته ایم که این موجود به هیچ وجه قدرتی یکپارچه نیست. حکومت عبارت است از پلیس و دادگاه و خدا می داند چند وزارتخانه ی دیگر. 0 1 آسمان احمدی 1404/1/11 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 143 آری، گاه چنین چیزی رخ میدهد. قلب به خوابی عمیق و طولانی فرو میرود. تیک تاک میکند، اما جز این با قلب مردگان فرقی ندارد. 0 4 رضاکربلائی 1404/2/25 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 55 خیلی از آرزوها دیر محقق میشوند، آنهم زمانی که آدم دیگر پیر شده است 0 3 عارفه 1404/3/9 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 212 اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمیبریم؟ 3 2 فاطمه 1404/1/26 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 142 0 1 محمد سعید میرابیان 1403/4/28 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 82 عشق، خوشبختی سرمستکننده و تازهای است که مثل زرهی ما آدمها را در مقابل بدیها و خباثتهای این دنیا مجهز میکند و مثل نقابی دوستانه شرارت انسانها را میپوشاند. برگرفته از کتاب عصیان 0 1 🎭 محمد رضا خطیب 🎬 1402/10/7 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 216 خداوندا ، اگر زنده بودم و در پیشگاهت حاضر نبودم تورا منکر میشدم . میخواهم کاری کنم بس شرورانه تر از انکار تو : باید که دشنامت دهم. میلیون ها نفر چون مرا پوچ و به عبث آفریده. آنها مومن و مطیع بزرگ می شوند ، به نام تو رنج می کشند ، با نام تو به قیصرها، پادشاهان و حکومت ها درود می فرستند . زیر یوغ روزهای طاقت فرسایت کمر خم می کنند ، گرسنگی می کشند و دم بر نمی آورند. کودکانشان پژمرده می شوند ، زنانشان از ریخت می افتند و به بیراهه می روند، قوانین بر سر راهشان می رویند ، پاهایشان در بیشه انبوه فرمان هایت گیر می کند ، آنها زمین می افتند و از تو دست یاری می طلبند ولی تو بلندشان نمی کنی. دیگرانی که تو دوستشان داری و رزقشان می دهی مجازند مارا تأدیب کنند و نیازی نیست که هیچگاه پرستشت کنند. بار سنگین ثروت آنها ، بدن هایشان ، گناهان و مجازاتشان را ما بر دوش می کشیم. کافی است لب تر کنند تا خودمان خودمان را بکشیم ، اگر ما را زمین گیر و افلیج بخواهند ، راهی میشویم. اگر ما را کور بخواهند کور میشویم، اگر بخواهند غذا بخورند ، آردشان را آسیاب می کنیم. تو اما حی و حاضری و با این حال خم بر ابرو نمی آوری؟ علیه توست که من سر بر عصیان بر می دارم ، نه علیه آنها. تو مقصری نه مزدورانت. تو میلیون ها دنیا داری ولی نمیدانی چه باید بکنی . قدرت مطلقه ت چه بی اثر است. آیا کوهی از وظایف به گردنت هست و نمیتوانی آنها را از هم تفکیک بکنی؟ عجب خدایی هستی . آیا قساوت حکمتی است که ما از آن سردر نمی آوریم ، پس چه ناقص خلقمان کرده ای. اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمی بریم؟ اگر رحمتت برای همه کافی نیست لا اقل عادلانه تقسیمش کن. ای کاش هنوز می توانستم انکارت کنم. اما تو اینجایی . تنها ، بی رحم ، ابدی ، توانا بر همه چیز ، هیچ امیدی نیست که مجازات شامل حال خودت شود. که مرگ تو را فرابخواند، که دلت به رحم بیاید. من لطفت را نمیخواهم. مرا به جهنم بفرست. 0 9 رضاکربلائی 1404/2/25 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 50 اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمیبریم؟ 0 4 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/20 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 105 سرعت افکار آدم از سرعت برق هم بیشتر است و ذهنی ناآرام میتواند خیلی راحت در نیم دقیقه انقلابی تمامعیار به پا کند. 0 18 فاطمه 1404/1/26 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 82 0 3 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/20 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 176 من تابع قوانین کشورم بودم، چون فکر میکردم که کسانی عاقلتر از من آنها را وضع کردهاند و دست عدالت، به نام خدایی که جهان را خلق کرده است، آن قوانین را به اجرا درمیآورد. وای که بیش از چهار دهه زندگی کردهام تا بفهمم که در پرتو آزادی کور بودهام. 0 10 ریحانه کرباسباف 5 روز پیش عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 25 جنگ بین آنها و دشمن تمام شده بود. حالا برای جنگی دیگر آماده میشدند؛ جنگی علیه درد، علیه عضوهای مصنوعی، علیه عضوهای فلجشده، علیه کمرهای خمیده، علیه شبهای بیخوابی و علیه باقی آدمها که سالم بودند. 0 16 فاطمه رفعت 1403/2/13 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 176 در این سر بی مقدارم فکری نبود که از آنِ خودم باشد، آخر طبیعت هوش چندانی در من به ودیعه نگذاشته بود و همان اندک هوش را هم والدینم، مدرسه، معلمان، جنابِ گروهبان و جناب سروان و روزنامه هایی که برای خواندن به من میدادند زایل کردند. 0 1 سید امیرحسین هاشمی 1403/5/27 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 25 جنگ بین آنها و دشمن دیگر تمام شده بود. حالا برای جنگی دیگر آماده میشدند، جنگی علیه درد، علیه عضوهای مصنوعی، علیه عضوهای فلج شده، علیه کمرهای خمیده، علیه شبهای بیخوابی و علیه باقیِ آدمها که سالم بودند. 0 37 روژان 1403/8/25 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 70 چطور ممکن بود آدم همه چیزهایی را که تا ان روز لمس کرده فراموش کند اما دست آنی را نه... شاید دست ها هم برای خودشان حافظه داشتند. عجب! حافظه ای برای خودشان! وقتی آدم خوشحال است چه فکر های عجیب و غریبی که به ذهنش خطور نمیکند.. 0 15 Nia 1403/3/25 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 184 گاهی اتفاق میافتد که ناگهان میل به تکاپو و جنب و جوش و پول درآوردن در ما بیدار میشود، حتی وقتی ذاتاً آدم تنبلی هستیم. سر برآوردن این نیاز تازه در ما که وادارمان میکند کاری بکنیم، خواه کار بهار باشد خواه کار طبیعتمان که از تنبلی خسته شده، خود، بدون در نظر گرفتن تغییر فصل ها، حاکی از نیاز به تغییر است. 1 14 سید امیرحسین هاشمی 1403/5/29 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 82 اما آندریاس متوجه چیزی نشد، چون او حالا غرق خوشبختیِ سرمستکننده و تازهاش بود که مثل زرهی ما آدمها را در مقابل بدیها و خباثت این دنیا مجهز میکند، و مثل نقابی دوستانه شرارت انسانها را میپوشاند. 2 29
بریدههای کتاب عصیان امیر طاهرنژاد 1403/4/15 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 133 مقامات حکومتی همچون عنکبوت در تار های ظریف مقررات کمین می کنند و ما دیر یا زود به دامشان خواهیم افتاد. 0 4 آسمان احمدی 1404/1/11 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 149 سرانجام روزی پیشامدی ما را از خواب غفلت بیدار میکند و ما قدم به خیابان میگذاریم تا با ذهن و جانی بیدار و سرزنده و تازه نفس در آن تاختوتاز کنیم 0 22 امیر طاهرنژاد 1403/4/15 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 133 حکومت از تمام ضعف های زمینی رنج می برد و با خدا هم هیچ پيوندی ندارد. ما پیش از هرچیز دریافته ایم که این موجود به هیچ وجه قدرتی یکپارچه نیست. حکومت عبارت است از پلیس و دادگاه و خدا می داند چند وزارتخانه ی دیگر. 0 1 آسمان احمدی 1404/1/11 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 143 آری، گاه چنین چیزی رخ میدهد. قلب به خوابی عمیق و طولانی فرو میرود. تیک تاک میکند، اما جز این با قلب مردگان فرقی ندارد. 0 4 رضاکربلائی 1404/2/25 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 55 خیلی از آرزوها دیر محقق میشوند، آنهم زمانی که آدم دیگر پیر شده است 0 3 عارفه 1404/3/9 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 212 اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمیبریم؟ 3 2 فاطمه 1404/1/26 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 142 0 1 محمد سعید میرابیان 1403/4/28 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 82 عشق، خوشبختی سرمستکننده و تازهای است که مثل زرهی ما آدمها را در مقابل بدیها و خباثتهای این دنیا مجهز میکند و مثل نقابی دوستانه شرارت انسانها را میپوشاند. برگرفته از کتاب عصیان 0 1 🎭 محمد رضا خطیب 🎬 1402/10/7 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 216 خداوندا ، اگر زنده بودم و در پیشگاهت حاضر نبودم تورا منکر میشدم . میخواهم کاری کنم بس شرورانه تر از انکار تو : باید که دشنامت دهم. میلیون ها نفر چون مرا پوچ و به عبث آفریده. آنها مومن و مطیع بزرگ می شوند ، به نام تو رنج می کشند ، با نام تو به قیصرها، پادشاهان و حکومت ها درود می فرستند . زیر یوغ روزهای طاقت فرسایت کمر خم می کنند ، گرسنگی می کشند و دم بر نمی آورند. کودکانشان پژمرده می شوند ، زنانشان از ریخت می افتند و به بیراهه می روند، قوانین بر سر راهشان می رویند ، پاهایشان در بیشه انبوه فرمان هایت گیر می کند ، آنها زمین می افتند و از تو دست یاری می طلبند ولی تو بلندشان نمی کنی. دیگرانی که تو دوستشان داری و رزقشان می دهی مجازند مارا تأدیب کنند و نیازی نیست که هیچگاه پرستشت کنند. بار سنگین ثروت آنها ، بدن هایشان ، گناهان و مجازاتشان را ما بر دوش می کشیم. کافی است لب تر کنند تا خودمان خودمان را بکشیم ، اگر ما را زمین گیر و افلیج بخواهند ، راهی میشویم. اگر ما را کور بخواهند کور میشویم، اگر بخواهند غذا بخورند ، آردشان را آسیاب می کنیم. تو اما حی و حاضری و با این حال خم بر ابرو نمی آوری؟ علیه توست که من سر بر عصیان بر می دارم ، نه علیه آنها. تو مقصری نه مزدورانت. تو میلیون ها دنیا داری ولی نمیدانی چه باید بکنی . قدرت مطلقه ت چه بی اثر است. آیا کوهی از وظایف به گردنت هست و نمیتوانی آنها را از هم تفکیک بکنی؟ عجب خدایی هستی . آیا قساوت حکمتی است که ما از آن سردر نمی آوریم ، پس چه ناقص خلقمان کرده ای. اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمی بریم؟ اگر رحمتت برای همه کافی نیست لا اقل عادلانه تقسیمش کن. ای کاش هنوز می توانستم انکارت کنم. اما تو اینجایی . تنها ، بی رحم ، ابدی ، توانا بر همه چیز ، هیچ امیدی نیست که مجازات شامل حال خودت شود. که مرگ تو را فرابخواند، که دلت به رحم بیاید. من لطفت را نمیخواهم. مرا به جهنم بفرست. 0 9 رضاکربلائی 1404/2/25 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 50 اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمیبریم؟ 0 4 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/20 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 105 سرعت افکار آدم از سرعت برق هم بیشتر است و ذهنی ناآرام میتواند خیلی راحت در نیم دقیقه انقلابی تمامعیار به پا کند. 0 18 فاطمه 1404/1/26 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 82 0 3 Bêhzad Muhemmedî 1404/1/20 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 176 من تابع قوانین کشورم بودم، چون فکر میکردم که کسانی عاقلتر از من آنها را وضع کردهاند و دست عدالت، به نام خدایی که جهان را خلق کرده است، آن قوانین را به اجرا درمیآورد. وای که بیش از چهار دهه زندگی کردهام تا بفهمم که در پرتو آزادی کور بودهام. 0 10 ریحانه کرباسباف 5 روز پیش عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 25 جنگ بین آنها و دشمن تمام شده بود. حالا برای جنگی دیگر آماده میشدند؛ جنگی علیه درد، علیه عضوهای مصنوعی، علیه عضوهای فلجشده، علیه کمرهای خمیده، علیه شبهای بیخوابی و علیه باقی آدمها که سالم بودند. 0 16 فاطمه رفعت 1403/2/13 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 176 در این سر بی مقدارم فکری نبود که از آنِ خودم باشد، آخر طبیعت هوش چندانی در من به ودیعه نگذاشته بود و همان اندک هوش را هم والدینم، مدرسه، معلمان، جنابِ گروهبان و جناب سروان و روزنامه هایی که برای خواندن به من میدادند زایل کردند. 0 1 سید امیرحسین هاشمی 1403/5/27 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 25 جنگ بین آنها و دشمن دیگر تمام شده بود. حالا برای جنگی دیگر آماده میشدند، جنگی علیه درد، علیه عضوهای مصنوعی، علیه عضوهای فلج شده، علیه کمرهای خمیده، علیه شبهای بیخوابی و علیه باقیِ آدمها که سالم بودند. 0 37 روژان 1403/8/25 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 70 چطور ممکن بود آدم همه چیزهایی را که تا ان روز لمس کرده فراموش کند اما دست آنی را نه... شاید دست ها هم برای خودشان حافظه داشتند. عجب! حافظه ای برای خودشان! وقتی آدم خوشحال است چه فکر های عجیب و غریبی که به ذهنش خطور نمیکند.. 0 15 Nia 1403/3/25 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 184 گاهی اتفاق میافتد که ناگهان میل به تکاپو و جنب و جوش و پول درآوردن در ما بیدار میشود، حتی وقتی ذاتاً آدم تنبلی هستیم. سر برآوردن این نیاز تازه در ما که وادارمان میکند کاری بکنیم، خواه کار بهار باشد خواه کار طبیعتمان که از تنبلی خسته شده، خود، بدون در نظر گرفتن تغییر فصل ها، حاکی از نیاز به تغییر است. 1 14 سید امیرحسین هاشمی 1403/5/29 عصیان یوزف روت 3.9 41 صفحۀ 82 اما آندریاس متوجه چیزی نشد، چون او حالا غرق خوشبختیِ سرمستکننده و تازهاش بود که مثل زرهی ما آدمها را در مقابل بدیها و خباثت این دنیا مجهز میکند، و مثل نقابی دوستانه شرارت انسانها را میپوشاند. 2 29