تولستوی در کتاب «هنر چیست؟» میگه اگر فرض کنیم که وظیفه کلمات اینه که تداعی تفکر کنند و زبان انتقال اندیشه ها باشند، هنر، زبان انتقال احساسه. همون طوری که انسانی که حالا به دنیا میاد میلیون ها اندیشه از طریق کلمات به دستش رسیده، میلیون ها احساس عمیق هم به واسطه هنر بهش رسیده.
این کتاب خیلی خوب منطبق همین تعریف از تولستویه. هم در حکم ادبیات، اندیشه هایی رو در سطوح مختلف فهم مخاطب گنجونده -که البته ابدا از ظرافت داستان در این راه دست نکشیده- و هم در مقام هنر احساسات عمیق و درست رو خیلی خوب منتقل میکنه. همونطوری که هم کسالت و ملال و هم اشتیاق و شور رو در اون رابطه خیلی واقعی و درست ترسیم میکنه. بار ها شد جملاتی رو خوندم و از منطبق بودن اون جمله با احوالات حالام به شگفت اومدم. این حس که نویسنده تو رو درک میکنه.
اما در نهایت من موندم و سوالات زیاد.
و مهم ترینش که برام مطرحه اینه که:
اندیشه ای که تولستوی توی این کتاب مطرح میکنه آیا حقیقتی ناگزیره؟ یا نتیجه طبیعی زندگی این نوع آدم ها؟
یعنی مراد اینه که ازدواج به طور کلی این گونه است؟
یا اینکه اگر اینطور زندگی کنی اینطور نتیجه میگیری؟
یا ساده تر از اون:
«داستان ازدواج»
یا
«داستان یک ازدواج»؟
و این سوال برآمده از اونه که حقیقت زندگی مشترک واقعا برام مجهوله.
پنج ستاره، به خاطر لذتی که از هنرمندیش بردم و همه سوالاتی که در ذهنم ایجاد کرد.