یادداشت مهدی سرکانی

        
موقع خوندن این کتاب از معیارهام که دگرگون شده ترسیدم. از میزان ها و بدیهیاتی که بهشون فکر نکرده بودم و غلط بودن.
از اینکه ما چطور به خاطر اینکه چیزهایی رو دوست داریم، پشت دین قایم میشیم و فکر می‌کنیم به دین عمل می‌کنیم. از اینکه چقدر ساده عافیت‌طلبی و پیروی از نفس خودمون رو به اسم دین قایم میکنیم.
درک کردم که وقتی امام زمان میان، چطور میشه که اصحابی که مدت ها منتظرش بودن ازش موقتا رویگردان میشن یا فکر میکنن دین جدیدی اورده.
حقیقت امر اینه مفاهیمی که از عدالت، از سعادت، و حتی از ذکاوت در ذهنمون داریم، بنظر می‌رسه با حقیقت عدالت و سعادت و ذکاوت فاصله داره.
می‌ترسم از اینکه با بعضی معیارهای امروزی، انسان ترینِ انسان‌های عالم، ضدانسان تعبیر میشه.
جایی میگه امیرالمومنین رو دیدم که اموالی رو بین مردم تقسیم می‌کرد و در نهایت بدون اینکه چیزی برای خودش برداره برگشت. به پدرم گفتم امروز یا بهترین انسان رو دیدم یا احمق ترین انسان رو.
گفت: کی رو دیدی؟ گفتم امیرالمومنین رو. گفت: والله که بهترینِ انسان‌ها رو دیدی.
جانم به فدای امیرالمومنین.
خدا ان شاء الله از پیروان حقیقیش ما رو قرار بده.
این کتاب برای ما که حوصله تاریخ خوندن به اون معنا و با اون حجم رو نداریم، هم جزو روان ترین هاست، هم جزو مستندترین ها. بخونید، لذت می‌برید، غصه می‌خورید و تزکیه پیدا می‌کنید.
      
6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.