pippa fitz amobi

pippa fitz amobi

بلاگر
@intp_n
عضویت

تیر 1404

199 دنبال شده

143 دنبال کننده

                سال ها بعد
در مورد ما خواهند نوشت مردمانی بی تصمیم در حاشیه ی جهان خویش
گران زندگی میکردند اما ارزان می مردند...
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        داستان بامداد خمار راجب دختری میگه که عاشق یه پسری میشه که سطحش ازش پایین تره مادرش مخالفت میکنه و بهش میگه به داستان زندگی عمت گوش بکن و بعد هرکاری که فکر میکنی درسته انجام بده و داستان این کتاب راجب عشق قدیمی عمه اس که خیلی ثروتمند و پولدار بوده و دختر خان و شاهزاده و... بوده و کلی خواستگار شاهزاده داشته عاشق یه پسر نجار میشه و تمام خواستگاراشو رد میکنه و با پسره قرار میزاشته و نامه نگاری میکردند تا اینکه خانوادش از قضیه پی میبرند و پدرش مخالفت میکنه و میره و پسررو کتک میزنه و دختره هم کم کم افسردگی میگیره و غذا نمیخوره و پسره هم ولکن نبوده در نتیجه این دوتا باهم ازدواج میکنند و پدرش به دختر جهاز و پول و خونه نمیده و این دوتا میرن تو یکی از محله های داغون زندگی میکنند با اینکه این دختر همیشه در ناز و نعمت و هزار عمله و رایت  زندگی میکرده کم کم مادر پسره که خیلی هم بدجنس بود میاد و با اینا زندگی میکنه و این دوتا صاحب یه بچه میشن کم کم پسره دست بزن پیدا میکنه و همش درحال خیانت به دختره بوده اما دختره به خاطر بچش هیچی نمیگه و گذشت میکنه.
 دایه اش همیشه بهش سر میزده و از طرف پدرش براش پول میاورده اما همون پول رو هم مادر شوهرش و شوهرش از چنگش در می اوردن .
بعد این دختر دوباره متوجه میشه که باردار شده و ازونجایی که شوهرش کلا اهل مشروب بوده و دنبال زن مردم  یه روز به بهونه ی حمام میره و بچشو سقط میکنه و وقتی با اون حال بد و خونریزی شدید بر میگرده میبینه همه ی مردم دور خونش جمع شدن وقتی وارد خونه میشه و میبینه جنازه ی پسرش تو حیاط افتاده که تو حوض اب افتاده و خفه شده و بعد از اونم هر کاری کرد دیگه نمیتونست بچه دار بشه بعد ازین قضایا یه شب تو مهمونی شوهرش رو با یه وضع افتضاحی پیش زن های غریبه میبینه و یه دعوای بدی بین زن و شوهر راه میوفته که خیلی وحشتناک از طرف شوهرش کتک میخوره و بهش میگه من از اول این دخترو میخواستم اما تو خودتو انداختی وسط و مجبور شدم باهات ازدواج کنم
دختر با اینکه خیلی کتک خورده بود و تمام بدنش کوفته و زخم و پاره پاره بود فرار میکنه و میره پیش یکی از دوستای پدرش و بعد از طریق اون پدرش پیداش میکنه و میاد سراغش و بر میگرده پیش پدرش
قبلنا پسر عموش این دخترو میخواست و عاشقش بود و اونموقع یه زن آبله رو و ۳ تا بچه داشت و دختر که دید پسر عموش واقعا عاشقشه باهاش ازدواج کرد البته اونیکی زن آبله رو هم بخوطر زشتیش موافق این ازدواج بود بعد باهم رفتن به همون باغی که اونیکی زنش هم اونجا بود و باهم زندگی میکردند اما همیشه حسرت اینکه دیگه نمیتونست بچه دار بشه به دلش موند حتی با اینکه بچه های شوهرش خیلی باهاش خوب بودن
کم کم زن ابله رو بر اثر بیماری مرد و کمی بعد هم شوهرش و این دختر داستان بدون هیچ بچه ای و کسی و با کلی بدبختی و سختی تک و تنها موند ......
خیلیی بشدت داستان قشنگیه البته که نیازی به توصیه نداره.....
      

14

        بدون اغراق میگم، تاثیر گذار ترین کتاب زندگیم بود.. سرشار از رنج سرشار از درد سرشار از سختی، آدمی که فقط توی زندگیش در رنج و سختی زندگی کرد درد هایی که واقعا وقتی کتابو میخوندم در خودم احساسش میکردم.. این کتاب دیدتونو نسبت به زندگی عوض میکنه کتابی که با پایانش گریه کردم.. مهم نیست شما اهل نقاشی کشیدن باشید یا نه ولی این کتاب جزو معدود کتاب هایی در ژانر زندگینامه هست که خیلی تامل برانگیزه و به ما یاد میده که در برابر سختی هایی که در زندگی برامون پیش میاد مقاومت کنیم و پا پس نکشیم و ادامه بدیم من از وقتی این کتابو شروع کردم تا پایانش با ونسان زندگی کردم راستش انگار معلوم نیس که این کتاب یک کتاب زندگینامه س اینقدر که سرشار از فراز و نشیبه اگه از کتاب های ژانر زندگینامه خوشتون میاد قلبم به درد اومد، قبلاً همه این اتفاقات زندگی ونسان رو خونده بودم، بصورت جسته گریخته، دوتا از فیلم هاشو دیده بودم، واقعا مشکلات نقاش ها رو خیلی خوب بیان کرده. حتی قبل از اینکه شور زندگی رو بخونم ونسان ونگوگ برام مقدس بود، الان مقدس تر شد.
و چقدر سخت زندگی کرد تا الان تابلو های نقاشیش با قیمت های نجومی فروخته میشه واقعا دردناکه 
 نقاشی هاش چه معنی های پر مفهومی پشتشون داره:))
مخصوصا سیب زمینی خوران  
      

26

        ادامه ماجراهایی دختر دبیرستانی باهوشی که یک پرونده راکد را حل و قاتل را رسوا می کند. برخلاف مجموعه های معمایی/جنایی که شخصیت اصلی در هر جلد درگیر ماجرایی جدید می شود، این کتاب ادامه زمانی و طراحی شده ماجراهای جلد اول است و دنبال کردن معمای گم شدن مرد جوان بازنده، راز پنهان دیگری را درباره این شهر کوچک آشکار می کند، از آن مهمتر این ماجرا باعث آسیب روانی قهرمان داستان ماست و وسواس فکری جدیدی را پیش می آورد. جلد دوم، شیوه روایت اول شخص، آسودگی نوجوانانه و طنز ملایم جلد اول را ندارد، با پیشرفت داستان ماجرای ساده سیاه تر و غمگین تر می شود و در عین حال عمیق تر. سطح داستان جنایی طور نیست که باعث هیجان و ترس بشه بلکه یجورایی معماییه و سطح معما ها تقریبا متوسط و خوبه و من واقعا عاشق قلم و طرز نوشتن هالی جکسونم چون خسته کننده نیست و شمارو وادار به خوندن ادامه ی کتاب میکنه در صورتی که تمام اتفاقات نهایتا در صفحات آخر کتاب میوفته ولی در کل شمارو به فکر فرو میبره باید بگم جلد اول قوی تر بود اما این یکی هم داستان و مخصوصا پایان بندی خوبی داشت *واقعا دلم واسه استنلی سوخت🥲🥲
      

29

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.