زنی که تصمیم می‌گیره بعد از ۲۰سال کتک خوردن از شوهرش، وقتی پسرش میره سربازی بدون هیچ پول لباسی از خونه بزنه بیرون در صورتی که نه حمایت خانواده داره نه دوست آشنایی که پیشش بمونه.
و تصمیم می‌گیره توی بیمارستان همراه بیمارهایی که کسی ندارن بشه فقط برای اینکه توی خیابون نخوابه و غذا داشته باشه  با وجود درد هایی که داره میخنده و تلاش داره برای زنده موندن... 
      

        پیرمردی که در گذشته قاتل سریالی بوده که دستگیر  نشده و در سن ۷۰سالگی دچار آلزایمر میشه و میخواد  از دخترش که بازمانده یکی از مقتولاشه در برابر یک قاتل محافظت کنه
بیشتر اون بُعدش که درباره آلزایمر داشت صحبت می‌کرد که چه بلایی سر آدم میاد برام جالب بود تا بُعد جنایش
      

        کتاب با حلول جن در بدن اقای مودت شروع میشه که  دوستانش تصمیم میگیرن اون پیش دکتر حاتم ببرن شخصیتی مرموز که حتی زنش چیزی زیادی درمورد کارهاش و گذشتش نمیدونه 
مریضی به اسم م.ل که با نوکرش شکو  در خانه دکتر حاتم هستن تا تنها عضو باقی مونده بدنش یعنی دست راستش قطع کنه این تصمیم بعد کشتن و تکه تکه کردن پسرش گرفته .......
تمام شخصیت های داستان نمادینن 
دکتر حاتم :مرگ،شکو :انسان های ناظر و بی عمل،اقای مودت:وجدان انسانی
ابتدای کتاب برام جالب نبود ولی از فصل دوم همراه شدم با کتاب

      

        کتاب شامل ۱۲داستان کوتاه  که زندگی آدم‌هایی رو روایت می‌کنه که از دل جنگ،خشونت و مهاجرت اند.بیشتر اون‌ها عراقی و بعد از سقوط صدام،بین زخم‌های جنگ و بحران هویت گیر کردند 
چه در خود عراق چه در تبعید و غربت
      

        پادکستهایی جنایی زیادی گوش کردم فیلمای جنایی زیادی نگاه کردم اما میتونم بگم هیچ کدومشون به وحشتناکی این کتاب برای من نبودن،هر چند صفحه که میخوندم کتاب میبستم و با خودم فکر میکردم چی میشه آدما به چنین نقطه میرسن و بخش ترسناکش اینجاست  تعداد آدمهایی که توی این جنایت شرکت کردن کم نیستن و تعداد آدم آگاه بینشون خیلی کمه 
انگار همه میخواستن مرتکب این جنایت بشن انگار دوست داشتن بگن ما مقتول نمیشناشیم 
و این چقدر ترسناکه که از دست ما آدمها چه کارهایی که بر نمیاد و بعدش معتقد باشیم کار اشتباهی نکردیم تا نقطه ای که بخواییم برای اون کار مجازات
      

        همراهیم با زری در شهر شیراز  که میخواد شوهرش بچهاش به دور از آشوب شهر باشن میخواد خونه امن باشه  ولی شوهرش یوسف میخواد مردم شهر در امنیت باشه و شهر خونه خودش میدونه 
عاشقانه که بینشون جریان داره بسیار زیباست 
جزئیات که خانم دانشور به زیبایی برامون گفته بسیار دل انگیزه
اما زری جایی از نقطه امنش و ترسهاش رها میشه   که به سووشون نشسته و به نظر خودشم دیر برای این تغییر
      

        راوی که اون نمیشناسیم تعقیب گریزی که در جریان و ما علت اون نمیدونم 
و پایانی که غیر منتظره است 
      

        دوتا دوست که از از لحاض قد هیکل و حتی میزان هوش باهم متفاوتن جورج ریز نقش و زرنگ و لنی درشت هیکل و ساده انگار
دوستی قشنگی که منم دوسش داشتم 
ولی اخرش شیرین نبود ولی قشنگ بود و به یاد ماندنی
      

        فضای کتاب برام سیاه سنگینه نه میتونم بگم متوجهش شدم نه میشه گفت اصلا متوجه نشدم 
نه میشه گفت خیلی طرفدارشم نه میشه گفت دوسش نداشتم 
کلا اقای هدایت مارو بین زمین اسمون نگه داشتن حالتی که وقتی کتاب میخوندم داشتم
(نمیدونم بازم میرم سراغ بقیه کتابهاشون یا خیر....تصمیم سخته)
      

        کتاب درمورد محاکمه یک خوک که دچار یک جنایت شده
دستگیرش میکنن،میندازنش زندان،میخوان ازش اعتراف بگیرن ،و براش وکیل هم مشخص میکنن
و حتی در هنگام اعدام بقیه خوک ها رو میارن تا درس عبرت بگیرن
و چیزی که عجیب تره در اروپا در قرن ۱۳تا۱۸این کار انجام میشده
برای من بشدت کتاب جالب و خواندنی بود
      

        در اخرین ساعات روز همراهیم  با دو نفر که در انتظار شخصی به اسم گودو ایستاده اند انتظاری که تا همیشه ادامه داره...

      

        کاستل داستان ما زنی میبینه عاشق میشه چون فکر میکنه فقط اون که توی دنیا درکش میکنه  و بدون این زن نمیتونه زندگی کنه روزها ساعت های بدون اون براش بسیار سخت سنگین میگذرن ولی وقتی پیش هم هستن کاری جز اذیت کردن معشوقه خودش نداره و در اخرم تصمیم به کشتنش میگره
جنونی و وسواسی که داره قشنگ حرص ادم در میاره 😅

      

        کتاب گیله مرد که شامل ۹ داستان کوتاه که یکی از اون داستان ها با نام همین کتابه 
همه داستانها زیبا با تم مبارزاتی و شخصیت پررنگ زنان نمیشه در داستانها نادیدا گرفت.
      

        روایتی از عشق بیمارگونه شک و ،ویرانی رابطه.داستایفسکی در قالب داستان نشون میده چگونه ترس و تردید عشق به نابودی میکشونه.
گاهی همین پنج دقیقه ها فاصله بین داشتن آدما و نداشتنشون 
و این زندگی ترسناک میکنه
      

        کتاب درمورد معلمی که برای یک خانواده داره کار میکنه و عاشق دختر این خانواده شده برای اینکه دل دختر بدست بیاره  میره قمار کنه تا پول در بیاره .اولش فکر میکنه برد باهاشه،ولی کم کم قمار می بلعتش.نه عشق گیرش میاد ،نه پول 
تهش خودش میمونه با ی قلب شکسته و قماری که رهایی ازش نداره