کتاب مجموعه ای از خاطرات از درگیری های که برای نوشتن کتاب داره تامرگ پدر بزرگ و بعدش زندگی  مادربزگش در خانه سالمندانه، پدر و مادرش ،روابط زناشویش ،آدمهایی که باهاشون آشنا میشه و حتی یک خاطره کوتاه از زندگی این آدمها  که شاید اسم این آدنها ندونه ولی یک خاطره ازشون برلی تعریف کردا داره 
تا خاطرات آدمهای معروف مثل ون گوگ،آلوییز آلزیمر
      

        کتاب درمورد پدری که دچار آلزایمر شده و پسری که دنبال ناگفتهای پدر میگرده ،این ناگفتها روزهای سختی بوده که پدر در عراق گذرونده از دوران بچگی تا زمانی که تصمیم به مهاجرت میگره.. و سایه سنگین مهاجر بودن و تعلق نداشتن  به جایی که در اون هستی 
ولی خاورمیانه نباید برای همه مردمانش انقدر غم انگیز و دردناک باشه 
      

        کتاب درمورد زن و شوهری که به صورت سنتی ازدواج میکنن
داستان کتاب در مراکش اتفاق میفته که فساد رکن اصلی جامعه شده 
در این کشور متجاوزها به صورت آزادانه راه میرن و این قربانیان تجاوزن که باید خودشون قایم کنند و بترسن
این کتاب فقط حنظلِ
      

        کتاب از زبان سه نفر برای ما روایت میشه
اول شخصی که دیده نمیشه،کسی اون رو یادش نمیمونه حتی کسایی که براش کار میکنن یا پدر مادرش پس این موقعیت خوبیه که هر کار دوست داره انجام بده
دوم دکتری که هویت بیمارها رو هم ازشون میگیره ادمایی که دارن شبیه به هم میشن و تو جامعه هیچ شخص معمولی وجود نداره
سوم دختری که خودش رو در کودکیش رها کرده 
      

        یوزف کا ،روزی به طور ناگهانی دستگیر می شود بدون اینکه از علت دستگیری اش باخبر باشد.او وارد یک فرایند قضایی پیچیده می شودکه در آن هیچ کس توضیحی به او نمی دهد  و او را بابت جرمی که مرتکب شده است،بی اطلاع نگه می دارد.یوزف در تلاش است تا حقیقت را کشف کند و خود را از این وضعیت نجات دهد،اما هر چه بیشتر درگیر سیستم قضایی می شود بیشتر در دنیایی پر از بی عدالتی و فساد  غرق می شود
      

        کتاب درمورد پسری که در پی کاوش مفاهیم زندگی ،معنای واقعی خوشبختی،و ارزش انسانی و بابت اینها از عشق خودش موقعیت شغلی و هر چیزی که زندگی براش راحت تر میکنه دست میکشه کتاب قشنگیه و ما با فرانسه دهه 1900 آشنا میکنه و دوستی ها و مهمونی های اون دوره
      

        اورهان پسر بزرگ خانواده در پی جستجو هویت و علاقه های خودش و دنبال کردن اون ها و پدری که اصلا با این موضع کنار نمیاد کشمکش هایی بین این دو نفر و درک نشدن پسر بزرگ اتفاق دردناکی رغم میزنه که پشیمانی پدر هم سودی نداره
سختگیری های پدر فقط برای پسر بزرگ نیست هر فرزندی که خلاف چهارچوب پدر باشه مورد خشم پدر قرار میگیره 
فضا سازی کتاب بشدت قوی بود سرمای اردبیل در تمام طول داستان با من همراه بود
غم این کتاب باعث شد کتاب جدید با تاخیر شروع کنم
      

        شاید اگر قبل از دوران کرونا این کتاب را میخواندم انقدر دوسش نداشتم  و یا انقدر کتاب را   نمی فهمیدم
این کتاب نشون میده که مردم  با مرگ و از دست دادن روبه رو میشن و و بعصی به دنبال معنای زندگی میگردن 
و هر آدم در مقابل این بیماری ها واکنش های اجتماعی متفاوتی دارن بعضی با مسئولیت پذیری و همبستگی برخورد میکنن و برخی دیگر به سرنوشت تسلیم میشوند و یا آن را انکار می کنند.
طاعون نماد وجود شر و پوچی است و علم در برابر آن بسیار ناتوان است ولی در دورا کرونا علم زوتر به داد مردم رسید
      

        یک کتاب ایرانی دوست داشتنی
      

        کتاب به روایت احساسات و افکار محکومی می پردازد که در آستانه اعدام قرار دارد،و در عین حال نقد سیستم قضائی و انسانیت و حقوق فردی
از این پس اگر شنیدم کسی قرار اعدام کنند بیشتر بهش فکر می کنیک چون انگار میدونیم چه حالی داره چه افکار پریشانی دقیقه های سخت،طولانی 
قسمت کتاب کلود ولگرد درباره یک زندانی که غم نان اون مجبور به دزدی کرده ،این اثر همچنین نقدی بر نابرابری اجتماعی و برخورد سیستم قضائی با افراد فقیر است.
      

        کتاب به رابطه عاطفی پدر فرزندی می پردازد،که اتفاقاتی کوچک غیر قابل اهمیت از دید پدر شکافی عمیق بین پدر و فرزند ایجاد میکنه،که حتی با گذر سالها اونها پر نمیشن 
داستان ساده بود ادبیات ایران برام دوس داشتنی تره 
چون حتی با وجود فضا سازی های ضعیف، انگار نزدیک و قابل لمس اند برام.
      

        کتاب به برسی زندگی مردم معمولی در دنیای پیچیده می پردازد،خانواده دوس داشتنی در برخورد با مهمانی که باید رضایت اون جلب کنن...و این کار برای خانوادا سخت میکنه
کتاب برای من بشدت خواندنی پر کشش بود
      

        کتاب با زبان صریح و گاه طنز آلود،به نقد رفتارهای سطحی و بی پایه درمیان افراد می پردازد. در کتاب همزمان با نقد جامعه،نوعی دعوت به بازاندیشیی توجه به عمق موضوعات مطرح میشود
      

        مجموعه ای از داستان های کوتاه در آن گفتگو آدم های مختلف در تاکسی می پردازه
کتاب دوست نداشتنی بود برام داستانهای شبیه به هم کم نداشت،فقط یکم قسمت کرونا دوست داشتم 
با اینکه بنظرم خیلی داستانهای قشنگتر با مفاهیم عمیقتر نسبت به موضوع کتاب میتونستن بنویسن
      

        یک معمای جذاب و هوشمندانه ،که به عشق و فداکاری اشاره داره
بشدت داستان پر کشش و جذابیه من از صفحه ی ۶۰متوجه شدم فیلمش رو دیدم و بشدت برام ناراحتت کننده بود.ولی چیزی از جذابیت کتاب برام کم نکرد و خیلی سریع و با هیجان تا آخرش خوندم