معرفی کتاب تعقیب هومر اثر لاسلو کراسناهورکایی مترجم نیکزاد نورپناه

تعقیب هومر

تعقیب هومر

3.1
8 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

4

ناشر
خوب
شابک
9786227543896
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

کتاب تعقیب هومر، مترجم نیکزاد نورپناه.

لیست‌های مرتبط به تعقیب هومر

یادداشت‌ها

          📚 از متن کتاب:
«جنون پرسشی است معلق در برزخ، پرسشی که جوابش الزاما باید موجود باشد، اما شبیه این است که آدم لالی بخواهد چیزی را در گوش آدم کری بگوید.»

کتابی بسیار عمیق، جذاب و درخشان! مصداق بارزی برای مثل معروفی که می‌گوید نباید کتاب‌ها را بر اساس جلدشان قضاوت کنیم. هرگز گمان نمی‌کردم که کتاب کوچکی با صد صفحه، این چنین جذاب و گیرا باشد و خاطره‌اش در ذهنم ماندگار شود.

تعجب؛ همان‌طور که مترجم پیش‌گفتارش را زیرکانه با این واژه آغاز کرده است، من نیز معتقدم که واکنش مخاطب ناآشنا با آثار کراسناهورکایی چیزی بیش از همین تک‌واژه نمی‌تواند باشد. تعجب! «تعقیب هومر» در میان آن دسته از آثار ادبی قرار می‌گیرد که نه رمان است، نه شعر است و نه داستان کوتاه و در عین‌حال و کاملا هنرمندانه همه‌ی این‌هاست. نویسنده‌ی مجارستانی که دست بر قضا به سبب همین نثر موجز و سبک منحصربه‌فرد روایت، شناخته شده است در این کتاب معمایی و سرشار از تعلیق به اعماق مفهوم ترس و فلسفه‌ی وجودی انسان سرک می‌کشد.

شخصیت اصلی داستان، البته اگر بتوان این قصه را یک داستان نامید و نه یک کابوس! مردی است که ما هرگز نمی‌فهمیم نام او چیست. گویا تنها چیزی که باید از او بدانیم و مهم‌ترین جنبه‌ی شخصیت او این است که او همواره در حال فرار است! او در حال فرار از دست افرادی ناشناخته و بسیار قدرتمند است و خطر سربه‌نیست شدن او توسط این افراد آن‌قدر جدی است که او حتی سعی می‌کند که نخوابد و دائما در حال فرار باشد. چنان‌که گویی او در حال فراری پایان‌ناپذیز از گذشته، سرنوشت یا خود خویشتن است!

در ابتدای هر فصل QRCodeای قرار داده شده است که کاربر را به موسیقی مختص آن فصل رهنمون می‌شود. قطعات موسیقی عجیبی که هیچ شباهتی به آن‌چه ما روزانه می‌شنویم ندارد. بیشتر شبیه به صداهایی منقطع این‌جا و آن‌جا از مشتی ساز کوبه‌ای هستند که در میان‌شان سکوت‌هایی ممتد جا خوش کرده‌اند. همچنین در آستانه‌ی هر فصل نیز نقاشی‌هایی از آدم‌هایی با حداقل اسباب لازمه‌ی یک صورت قرار دارند که مجموع این عوامل سمعی و بصری در کنار روایت خاص و انتزاعی راوی موجب می‌شود که هر خواننده‌ای در تنش و اضطراب قصه غوطه‌ور شود.

📚 از متن کتاب:
«واقف بود که نه چیزی به نام مناسب‌ترین وجود دارد و نه چیزی به نام بهترین، و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها اصلا چیزی به نام راه خروج وجود ندارد، و لذا من، من فراری، چاره‌ای ندارم جز اقامت موقتی در دقیقا همین دنیایی که از آن و به خاطر آن فراری‌ام.»

«تعقیب هومر» را می‌توان سفری فلسفی و روان‌شناختی در جستجوی معنا و هویت دانست. شخصیت اصلی قصه که بی‌نام است، مدام در پی یافتن جایی است که بتواند آن را «خانه»اش بداند؛ خواننده در این سفر همراه او می‌شود و با مفاهیم عمیق و پیچیده‌ی فلسفی هم‌چون ترس، هویت، تنهایی و تلاش برای بقاء روبرو می‌شود و به آن‌ها می‌اندیشد.

در نهایت به زعم نگارنده‌ی این سطرها، «تعقیب هومر» را می‌توان یک اثر غنی و پرمفهوم در ادبیات مدرن در نظر گرفت و با توجه به موسیقی‌ها و نقاشی‌هایی که برای کتاب خلق شده‌اند، خواننده با تجربه‌ی حسی متفاوتی مواجه می‌شود.
        

0

مریم

مریم

1403/11/13

          طبق معمول نوشتن از کتابی که باهاش به درون خودم رجوع کردم خیلی سخته.

این کتاب بیشتر از این‌که داستان باشه یه تجربه است. تجربه‌ای که شما رو بین احساسات مختلف گیر می‌ندازه. حس‌هایی مثل تجربه‌ی اضطراب اما نه از اون اضطراب‌های کشنده، از اون اضطراب‌ها که وسطش متوجه مسخره بودنش میشی و خنده‌ات می‌گیره. اما این حس قراره به چیزهای بزرگتری برسه. حالا اون حس‌ها چیزهای زیادیه که ازشون اسم نمیبرم تا خودتون کشفش کنید🤭

داستان راجع به تعقیب و گریزه. انسان‌هایی که نمی‌شناسیم به دلایلی که نمی‌دونیم دنبال راوی داستانن. ظاهر داستان چیزیه که احتمالا هیچ کدوممون تجربه نخواهیم کرد اما خود داستان و حس‌هایی که گفتم چیزیه که بیشتر تجربه می‌کنیم و باهاشون مواجه می‌شیم اما کمتر ازشون می‌خونیم. 

بخش مورد علاقه‌م از کتاب اونجاییه که می‌ره سراغ ادیسه هومر و از محتواش معلومه که نویسنده علاقه‌ی خاصی به این داستان داره اما پایان کتاب یکی از جذاب ترین پایانهاست. از اونا که وقتی کتاب رو می‌بندی می‌خوای برگردی از اول بخونی ببینی اینا که خوندی واقعیه یا نه.

از تصویرسازی‌های کتاب و ساندترکش هم نگم که واقعا تو القای حس کتاب خیلی کمک کننده‌ن و خوندنش رو تبدیل به تجربه‌ی متفاوت می‌کنه. از ترجمه هم بخوام بگم این اولین باری بود که از نیکزاد نورپناه ترجمه می‌خوندم. موقع خوندن کتاب همش حس می‌کردم که مترجم هم به اندازه‌ی نویسنده با این داستان بهش خوش گذشته و لذتش رو تو کلماتی که ترجمه کرده برای ما جا گذاشته. 

خلاصه که این کتاب و نویسنده جای خاصی در قلبم پیدا کردن. 
        

12