معصومه مینائی

@Masoumeh.minaei

21 دنبال شده

28 دنبال کننده

                      همه کتاب های از ۱۴۰۲ به بعد 
                    
Masoumehminaei

یادداشت‌ها

                کتاب برشی از داستان زندگی شهید محسن وزوایی است .
چهارسال پایانی زندگی شهید را روایت می کند و با توجه به اینکه در ابتدا  نتوانست جذبم بکند به دلیل همخوانی گروهی توانستم به پایان برسونم.
البته بخش های مربوط به جنگ خیلی روان و بهتر از بخش های مربوط به انقلاب نوشته شده بود. 
اصولا بین تاریخ گشتن و پیدا کردن داستان زندگی شهیدی که دوستان زیادی از او هم شهید شده اند و پدر و مادر هم در قید حیات نیستند بسیار سخت هست و این برای یک نویسنده خانم که باید از خیلی آدم های این کشور مصاحبه بگیرد تا بتواند این خلا را پرکند مرحبا دارد.
برای خوندن این کتاب چند مستند داستانی هم دیدم، برخی قسمت های داستان روایت های دیگری هم دارد اما برای من همین چند روایت بودن خیلی جذاب بود.
اما نویسنده غرق در شخصیت شهید محسن شده است خیلی از جزئیات رو آورده خیلی ریز اما در مورد خیلی موارد بدون اینکه داستان کامل بشود اصل مطلب را کنار گذاشته شده است.
چند مطلب به صورت واضح برایم جای شگفتی داشت 
اما بارزترین این مطالب رو می تونم به عملیاتی که شهید در اون به شهادت رسیده اشاره کنم.
چرا هیچ صحبتی از نتیجه عملیات نشد، مگر نه اینکه ایشون یکی از ارکان اصلی عملیات بودند و هدف واضح و دقیق مشخص شده بوده، طرح داستانی اینکه دوستان شهید با چه نتیجه ای از این عملیات فارغ شدند نباید برای نویسنده سخت می بود.

انتهای کتاب هم کد QR داشت که هیچ کار نمی کرد 
سایت سوره مهر عملا یک مهره اصلی خودش رو برای جذب مخاطب از دست داد‌...
        
                هوالحی

کتاب های مصور کلا کتاب های جالبی هستند. نشر اطراف با دست گذاشتن روی ظرفیت بالای این نوع کتاب ها به نظرم جای خالی اونها رو  در بازار کتاب پر کرده است.
کتاب  سرزمین مقدس نوشته و تصویرگری گی دولیل
یک کتاب مصور با زبان طنز (شوخ طبعی جالب دولیل) و بی طرف است اما می بینیم دولیل در روایت های روزانه اش بیشتر از مشهورات رسانه های اسرائیلی استفاده کرده است.خود نشر اطراف بسیاری از اسامی مکان ها رو از اسم عبری به اسم عربی آن برگردانده است.
این کتاب از معروف ترین سفرنامه های مصور هست .
داستان کتاب هم یک داستان عادی از یک زندگی غیرعادی در فلسطین است.سختی های زندگی یک فلسطینی در این کتاب خیلی خوب به تصویر کشیده شده است.

پیشنهاد می کنم در ابتدا پیوست ۱ و ۲ رو مطالعه کنید
وبعد از اون هرجای کتاب رو متوجه نشدید با یک جست و جو می توانید مطالب رو بهتر درک کنید. مطالبی هم هستند که توی جست وجو نمی تونید راجع بهش چیزی پیدا کنید.

به هر حال کتاب سرزمین مقدس مثل  خود سرزمین مقدس (فلسطین) حال غریبی داره.

        
                
نقش آفرینی فقیه در زمان حیات اوست و نقش آفرینی عارف پس از مرگش....

 کتاب شرح زندگی سیدعلی قاضی طباطبایی است ،هر فصل از زبان راوی که در بالای  فصل نوشته شده است نقل می شود. اول هر فصل هم با آیاتی از قرآن کریم که نزدیکی خاصی به روایت آن فصل دارد شروع می شود. 

روز اول ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ شمسی به ضیافتی دعوت شدم
یکی از دوستان چند روز قبل لینک کانال هم خوانی کهکشان نیستی رو فرستاده بود.
چند سالی بود که کتاب رو خریده بودم اما شروع کتاب برایم سخت بود، فصل اول نتوانسته بود جذبم بکند. اما در کانال وقتی با دوستان همخوانی می کردیم در جاهایی که فهمیدن محتوا برایمان سخت بود سایر دوستان کمک می کردند.
عید بود و کتاب همه جا همراهم بود در سفر و توی جاده
کنار پدر و مادرم، کنار پدر و مادرش وقتی برایشان می خواندم
کنار امواج دریا ، زیر صدای کودکانم زمزمه می کردم
کنار تخت عزیز بیمارم وقتی برای او می خواندم
در شب های ماه مبارک رمضان وقتی همه خواب بودند
در شب های قدر وقتی جا مانده بودم 

در کل کتاب خوبی بود با توجه به روحیاتی که بعد از خواندنش پیدا کردم امتیاز کامل دادم.

از آن کتاب هایی است که باید آرام آرام خواند و برای خواندش عجله نکرد. پیشنهاد می کنم بعد از خواندن هر فصل در هر زمینه ای سوالی پیش آمد کرد  نقشه های شهر نجف، کربلا ، حرمین شریف و وادی السلام  و مسجد سهله و .... را هم جستجو کنید و ببینید. 
به نظرم بودنشان در کتاب خالی از لطف نبود.
خصوصا با توجه به فصل  پایانی  و منابع که خیلی جامع و کامل بود.
        

باشگاه‌ها

نمایش همه

همخوانی کتاب

116 عضو

سیمرغ سی مرغ

دورۀ فعال

این روزهااا

208 عضو

پس از بیست سال

دورۀ فعال

پویش کتاب مادران شریف

42 عضو

خانوم ‌ماه: روایتی از زن بدون هیچ پسوندی ...

دورۀ فعال

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

بریدۀ کتاب

صفحۀ 373

- حاجی هیچ وقت نگفتی توی اون سفر پارسال، چطوری قذافی رو راضی کردی که بهمون موشک بده؟ حاج محسن (رفیق‌دوست) این بار بلند بلند خندید. - واقعا می‌خوای بدونی؟ - آره. واقعاً برام سواله. این قذافی هیچ کارش رو منطق درست و حسابی نیست. چطوری راضیش کردی آخه؟ - من از روز قبل از دیدار که با جلود جلسه داشتیم، شروع کردم. می‌دونی که این جلود خیلی با من رفیقه. - آره شنیدم. ولی از کجا با هم رفیق شدین؟ - تو جریان اون سفری که اول انقلاب اومده بود ایران و نذاشته بودند حتی از هواپیما پیاده بشه، من رفتم صحبت کردم، راهش دادند. حتی تونستم واسطه بشم با امام هم ملاقات کنه. خودش میگه که تا آخر عمر تحت تاثیر اون ملاقاتش با امامه. خلاصه، جلود مثل دیشب شروع کرد به تعریف کردن از انقلاب اسلامی و اینکه ما از شما حمایت می‌کنیم که یک دفعه دستم رو کوبیدم روی میز و بلند گفتم: «دروغ میگید!» خیلی جا خورد. ادامه دادم: «شما میگین که خط مقدم جبهه اسلام الان ایرانه. شما میگین صدام دشمن همه اسلامه. اون وقت شما موشک دارین و نمی‌دین ما به دشمن همه کشورهای اسلامی بزنیم.» جلود هنوز به حالت عادی برنگشته بود. زبونش گرفته بود بنده خدا! بعد از چند جمله که ربطی به بحث نداشت، گفت که «موشک‌ها دست خود رهبره و باید با اون حرف بزنی.» فردا که ما برای دیدن قذافی رفتیم سرت؛ به رحیم صفوی گفتم لباس فرم سپاه بپوش. خودم هم لباس پوشیدم. با رحیم هماهنگ شدیم و همین که وارد چادر شدیم، هر دو احترام نظامی کردیم و تا آزاد باش نداد همان جا ایستادیم. بعد من با همون لحن نظامی به عربی گفتم که دو تا سرباز اسلام اومدن به سرهنگ قذافی فرمانده کل نیروهای انقلابی دنیا گزارش بدن. - نه بابا! باور کرد؟ - آره. بعد یه سری نقشه اینا باز کردم بعد از توضیحات مختصر درباره وضعیت جنگ و پیشرفت خودمان، گفتم که حالا ما از شما موشک می‌خوایم که آخرین ضربه رو به دشمن وارد کنیم. قذافی هم سرش رو تکون داد و گفت: «آره جلود یه چیزایی می‌گفت. باشه من بهتون موشک می‌دم. فقط به شرطی که گاهی لابه‌لای عراق، عربستان رو هم بزنید.»