معرفی کتاب جنگی که بالاخره نجاتم داد اثر کیمبرلی بروبیکر برادلی مترجم مرضیه ورشوساز

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
30
خواندهام
841
خواهم خواند
185
نسخههای دیگر
توضیحات
می دانستم مادرم ، مام، شب ها توی کارخانه مهمات جنگی کار می کند.می دانستم هرشب موج های وحشتناک و شدید بمب ها روی سر لندن روان است . می دانستم آلمانی ها کارخانه ها را هدف می گیرند ، مخصولا کارخانه های تسلیحات را.من خودم توی بمباران گیر افتاده بودم.دیوارهای آجری بالای سرم منفجر می شدند. بعدش شیشه خرد شده مثل برف خیابان ها را می پوشاند.برای همین می دانستم ممکن است مام بمیرد . ولی باور نمی کردم.با وجود همه بمب ها. فکر می کردم مام تا ابد زنده می ماند .فکر می کردم من و جیمی هیچ وقت آزاد نمی شویم.
بریدۀ کتابهای مرتبط به جنگی که بالاخره نجاتم داد
نمایش همهلیستهای مرتبط به جنگی که بالاخره نجاتم داد
نمایش همه1404/3/12
پستهای مرتبط به جنگی که بالاخره نجاتم داد
یادداشتها
1404/3/26
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
خوب بود تعریف ازش خیلی شنیده بودم و برای تابستان ازکتابخانه ی مدرسه امانت گرفتمش داستانی در مورد زندگی یک خواهر و برادر در جنگ جهانی دوم داستان از زبان ادا دختری پاچنبری روایت می شد که با مام و جیمی (مادر و برادرش) در یک خانه ی تنگ و کوچک در لندن زندگی می کرد مام هیچ وقت به خاطر معلول بودن ادا. اجازه می داد که از خانه خارج شود به همین دلیل روزی به سر ادا می زند که با جیمی از خانه فرار کند و با پناهنده های دیگر به یکی از روستا ها ی ان حومه برود سوزان با اصرار های خانم ترتون این دو بچه را قبول می کند و جیمی و ادا پا به زندگی جدید می گذارند و شبیه بقیه ادم ها زندگی می کنند ادا با نقصی که دارد در ان جامعه پذیرفته می شود مثل ادم های دیگر از زندگی اش لذت می برد و از حقوق بر خوردار است چه بسا تبدیل به عضو مهمی می شود شاید بشود گفت که تنها دل خوشی ادا سواری با باتر اسب بکی (دوست سوزان که مرده) است شاید کتاب تلخی بود از کتک هایی که مام به ادا می زد یا کار هایی که مام از انها کوتاهی کرده بود مثل عمل کردن پای دخترش و یا سربازان جنگ و.... اما رشد کردن ادا زیر بار تمام این سختی ها از افلیج بودنش گرفته تا بهبه های جنگ را به خوبی به تصویر کشیده بود
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.