یادداشت فاطمه حاجب
1402/10/15
دختری که معلول بود و نمیتوانست درست راه برود اما برادرش به او کمک می کرد اما چه فایده وقتی مادرش که تنها کسی است که میتواند بهش تکیه کند به او سرکوفت میزند و او را در کابینت حبس میکند؟ وقتی فکر فرار به سرش میزند خوشحال میشود همه چیز با سختی و ناراحتی اش میگذرد و به دست خانمی خوب می افتند اما وقتی مادر به دنبالشان می آید همه چیز عوض میشود شاید فکر کنید مادر دلش برای بچه هایش تنگ شده ابدا! برای اینکه وقتی بچه هایش پیشش نبودند مجبور بود پول بدهند و آمد تا بچه هایش را با خود ببرد آنها برود اما زنی که برایش حکم مادر را داشت او را از دست مادری که از آن متنفر بود نجات داد 😢🥺
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.