معرفی کتاب جنگی که نجاتم داد اثر کیمبرلی بروبیکر برادلی مترجم مرضیه ورشوساز

جنگی که نجاتم داد

جنگی که نجاتم داد

4.3
414 نفر |
135 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

24

خوانده‌ام

1,066

خواهم خواند

224

شابک
9786008111689
تعداد صفحات
262
تاریخ انتشار
1397/5/9

توضیحات

        
جمعه،صبح خیلی زود،کفش های مام را دزدیدم.
مجبور بودم،تنها کفش هایی که توی خانه داشتیم؛البته به جز کفش های جیمی که حتی برای پای معیوبمهم کوچک بودند.کفش های مام خیلی برایم بزرگ بود،اما جلویشان را با کاغذ پر کردم.دور پای مشکل را پارچه ای پیچیدم.بند کفش ها را محکم بستم کفش ها حس عجیبی می دادند،اما حدس میزدم در پایم بمانند.
جیمی بهت زده نگاهم میکرد.آرام گفتم:«مجبورم بپوشم،وگرنه کردم پام رو میبینن.»
گفت:«وایسادی!راه می ری»
لحظه ی بزرگی که منتظرش بودم،هیمن بود؛اما حالا برایم مهم نبود.خیلی چیزها پیش رو داشتم.«آره... میتونم»نگاه تندی به مام انداختم که روی تخت،پشت به ما خوابیده بود و خرو پف میکرد...به من افتخارمیکرد؟ابدا!

      

لیست‌های مرتبط به جنگی که نجاتم داد

نمایش همه
بی نام

بی نام

1404/5/21

یک تمساح، قیچ قیچدرخت های ایرانیمساجد ایرانی

جنگ یک بی وطن با دیرینه وطن من (کتب زمانه جنگ)

100 کتاب

اگر کودکان آن‌قدر بزرگ‌اند که می‌شود بمباران‌شان کرد، پس آن‌قدر بزرگ هستند که درباره‌ آن بخوانند! به مناسبت چهلم شهدای دفاع مقدس اخیر، کتابهای کودک نوجوانی که قرابت موضوعی با این رخداد تحمیلی داشته و شامل مضامینی نظیر وطن، امید، خودباوری، تاب آوری، ظلم ستیزی، تاوان تسلیم، اتحاد، ناپایداری بدی، بی‌تفاوت نبودن، واقعیت تمدن غرب، افتخارات ملی و میراث معنوی، مبارزان و رهبران میشوند، معرفی شده است. 📊خردسال: 📔یک تمساح قیچ قیچ/ چکه 📕مجموعه رنگ کنیم (ایران و تهران)/ پرنده 📗مجموعه شعر (ایران)/ ایرانشناسی 📓درسی برای گنجشک/ کانون 📘به من چه/ دارالحدیث 📗مجموعه فردا رو میسازیم/ راه یار 📙کلاه حصیری/ افق 📕نگرانی شبیه ابر است/ مهرسا 📔چراچراچرا/ سوره مهر 📓شکل کوسه/ جمکران 📙تبر/ کانون 📊کودک: 📒درخت گیلاس/ نیستان 📕شورش خرگوشها/ افق 📓سازدهنی/ علمی فرهنگی 📗مجموعه قصه‌های آن مرد بزرگ/ به نشر 📙قصه‌های امام خمینی و بچه‌ها/ به نشر 📘مجموعه اختراعات و اکتشافات ایرانیان/ شهرقلم 📒برادر مزاحم من/ فاطمی 📙وسلی آباد/ مبتکران 📕نقاشی روی آسمان/ جمکران 📓لولا دختر جزیره/ پرتقال 📒مجموعه خلیج فارس خانه ماست/ رودآبی 📙چطور از شر گرگ خلاص شویم/ شهرتاش 📒حالا دیگر میخواهم فکر کنم/ شهرقلم 📕بابای موشکها/ راه یار 📓آرش/ افق 📔ای میهن من ایران/ کانون 📗بچه مرغی/ جمال 📘فلو/ جمال 📙مجموعه قصه‌های جنگ + شعرهای جنگ/ به نشر 📓مجموعه لاله‌های نوجوان/ به نشر 📒صدای بال لک لکها/ کانون 📔رهبر مهربان ما/ بهاردلها 📒رهبر ما امام مهربان شد/ زمزم هدایت 📕ما با تو سربلندیم/ به نشر 📗مجموعه یادگاریهای ایرانی/ شهرقلم 📘مجموعه ایران من/ شهرقلم 📓خبری فوری شهر عوض میشود/ پرتقال 📗با اتفاق های بد چه کنیم/ نردبان 📙خواب دزد/ کتاب پارک 📒نور آباد دهکده من/ شهرقلم 📔سختون/ شهرقلم 📕راز جنگل سبز/ شهرقلم 📗فوت کوزه گری/ ستارگان درخشان 📒کیو کیو کشتمت/ فاطمی 📙اگر من خلبان بودم/ علمی فرهنگی 📘مجموعه سرداران ایران زمین/ امیرکبیر 📗پری خاطره‌ها/ جمکران 📔حلزون من گم شده/ کانون 📕شاهد و شرور/ جمال 📓ایلیا و حیفیا/ آیین فطرت 📊نوجوان: 📔موشک جواب موشک/ باغ موزه دفاع مقدس 📕تا منطقه ده یازده/ مصاف 📗پرنده باهوش/ منادی تربیت 📘دکل/ مشهور 📙باران گرفته است/ مکتب حاج قاسم 📓از چیزی نمی ترسیدم/ مکتب حاج قاسم 📒اصیل آباد/ سوره مهر 📔کتانی‌های کوکام/ بین الملل 📕مه و دود/ مهرستان 📗بزرگ شدن در سپیدان/ راه یار 📘ریاح/ سوره مهر 📙شکار هیولا/ معارف 📓مجموعه سرگذشت استعمار/ سوره مهر 📒ربات پرنده را دوست دارم/ جمکران 📔آنتی ویروس/ صاد 📘مجموعه تاریخ انقلاب/ لک لک 📙نبرد ایرانیان/ طلایی 📒مجموعه روایتهای تصویری دفاع مقدس/ خراسان 📕سه گلدان/ کانون 📔آتیش پاره/ جمکران 📗نشانی گنج/ جمکران 📘بچه‌های کارون/ سوره مهر 📙گردان ۴ نفره/ نیستان 📓پایگاه سری/ عهدمانا 📒مجموعه روزهای جنگ/ به نشر 📔مردان نامرئی/ جمکران 📕طوقی/ سوره مهر 📗دلاوران عالی قاپو/ منادی تربیت 📘مجموعه کی چی کجا (بخش ایران)/ نردبان 📓هستی/ کانون 📙باغ کیانوش/ کانون 📒آن سوی جنگل خیزران/ محراب قلم 📔تب 1793/ چشمه 📘دشت متلاطم/ محراب قلم 📕امیرکبیر فقط اسم یک خیابان نیست/ محراب قلم 📗راز تالار آینه/ سوره مهر 📙انجمن عقابها/ سوره مهر 📓10 راز آشباریا/ قندیل نور 📒یک تکه زمین کوچک/ افق 📔تفنگ بادی/ شهرستان ادب 📗فقط بابا می تواند من را خواب بیدار کند/ کانون 📕زایو/ کتابستان معرفت 📙مردی با آرزوهای دور برد/ شهید کاظمی 📘ماهی/ افق 📗جنگی که نجاتم داد/ پرتقال 📕شبهای بمباران/ سوره مهر 📒در قلب اطلس/ پرتقال 📔 سرزمین مقدس/ اطراف 📓درازترین شب زندگی چارلی نون/ هفت و نیم *بنظرم این جامعترین فهرست مربوطه باشه ولی اگر کسی کتاب دیگری میشناسه لطفا بهم خبر بده **هرگونه استفاده مجموعه‌های دولتی و خصولتی از فهرست منوط به اجازه میباشد https://B2n.ir/qh3019

93

پست‌های مرتبط به جنگی که نجاتم داد

یادداشت‌ها

          « احساس می‌کردم ضعیفم، نه آن طوری که شب کریسمس منفجر شده بودم، آن طوری که فردا صبحش بودم، صبحی که فقط لبخند جیمی بود که سرپا نگهم می‌داشت؛ لبخندهای جیمی و سوزان » .
داستانی حول محور زندگی « آدا » دختر ۱۱ ساله انگلیسی در زمان جنگ جهانی دوم
از بخش های تاریخی و جنگی داستان می‌گذرم چون دانش تاریخی ندارم و نمی‌دونم در چه حد معتبر بودن.
من حین خواندن کتاب، همراه با کلمات روی صفحات کتاب ذوب می‌شدم از توصیفات، تجربیات و احساساتی که در داستان جریان داشتند...
توصیفات آدا از تجربیات جدیدی که به چشم همه عادی شده بودند اما آدا برای اولین بار طعم آن ها را می‌چشید، روان و ملموس بودند.
 آدا برای من همان کودک درونی بود که طبق گفته ها و شنیده ها باید بغلش کرد، بهش گفت که تقصیر تو نیست و تو کافی، لایق و ارزشمند هستی، اشتباهت بزرگ نبوده، آرامشت را حفظ کن و حس گرما و امنیت بهش داد...
و شخصیت سوزان همان دایه ای که حقیقتا مهربان تر، لایق تر و مادر تر از مامِ داستان بود...
کتاب، جلد دومی با عنوان « جنگی که بالاخره نجاتم داد » دارد!
        

25

          وحشتِ آرامش‌بخش

 

«شبیه اقیانوس بود؛ مثل نور آفتاب، مثل اسب‌ها، مثل عشق؛ ذهنم را گشتم و کلمه‌ای که می‌خواستم را پیدا کردم، شادی» از این جمله‌ها درهرجایی پیدا نمی‌شود. معمولا وقتی در درون تاریکی راه می‌روی و انتظار بدترین پایان ممکن را داری و نوری در مقابل چشمانت سوسو می‌کند این جمله‌ها را به‌کار می‌برند. حسی غریبه اما آشنا جلویت را می‌گیرد. شبیه همان احساسی که «آدا» آخر داستانش یافت. او اسم حسش را شادی گذاشت. شما چطور؟ شادی برای بیان احساسات شما کافی‌است؟

اسم کتاب را بارها و بارها شنیده‌بودم. از همان اولین باری که نامش به گوشم خورد تعجب کردم. چطور ممکن است جنگ آدم را نجات دهد؟ در هر کتابی که اسم جنگ در آن می‌آمد هرچه از این پدیده می‌گفتند به بدی و ترسناکی ختم می‌شد. حالا این حادثه ترسناک چطور ممکن است به کسی آسیب نرساند که هیچ؛ او را نجات هم بدهد. بعد از مدت‌ها بالاخره توانستم بخوانمش. و چیزی که در ادامه خواهید خواند تمام نظر و احساس من درباره کتاب جنگی که نجاتم داد اثر «کیمبرلی بروبیکر بردلی» است.

آدا دختربچه‌ای حدود دوازده سیزده ساله بود که مشکل عجیبی داشت. پایش پیچیده بود. ولی مشکل عجیب‌تری که داشت این بود که تا به حال تمام دنیا را از پشت شیشه پنجره دیده‌بود. چون مادرش فکر می‌کرد آدا علاوه بر مشکل پایش مشکل‌های زیاد دیگری دارد. مشکلی مثل آموزش‌ناپذیر بودن را به آدا نسبت داده‌بود. ولی آیا او واقعا همچین مشکلی داشت؟

در قدم اول درباره این کتاب باید بگویم که دوستش داشتم. زاویه‌دید کتاب اول شخص بود و این حس نزدیکی بین خواننده و شخصیت‌اصلی برقرار می‌کرد. حس اینکه انگار کسی تمام خاطرات و عواطفش را با فردی که خواننده باشد درمیان بگذارد. این حس در تک‌تک جملات کتاب محسوس بود. از اولین کلمه تا آخرین کلمه همین نکته باعث شد با لذت این کتاب را بخوانم. البته این زاویه‌دید هم باعث شده‌بود ما فضای داستان را با دید آدا ببینیم. چون دید او هم متفاوت بود شاید اوایل کمی باعث می‌شد جذابیت کتاب از دست برود ولی بعد از چند مدت کاملا عادی شد.

نکته بعدی بحث دیالوگ‌هاست. دیالوگ‌های کتاب خوب بودند. محاوره بودند و این خودش نکته بسیار حائز اهمیتی است. جای شکرش باقیست که ترجمه باعث از بین رفتن دیالوگ‌ها نشده و به نحو احسنت برای ما مخاطبان ترجمه گشته‌است. نکته‌ای که در این باره به ذهنم می‌رسد این است که گاهی اوقات دیالوگ‌های آدا عجیب می‌شدند. درست است که او تقریبا تمام عمرش را در خانه محبوس بوده‌است ولی دلیل نمی‌شود که نداند گوجه چیست. یا حتی نداند که چند سال دارد. ولی در عوض معنای بعضی از کلمات که بیشتر انتظار می‌رود نداند را می‌داند. برای همین بعضی از دیالوگ‌ها و توضیحاتشان کمی کلیشه‌ای به نظر می‌آمد. مثلا وقتی آدا پرسید :«پیروزی چیه؟» و خانم اسمیت در جوابش گفت که پیروزی همان صلح است. درصورتی که درک معنای صلح شاید برای او سخت‌تر می‌بود. در صورتی که کلماتی مثل آزادی را به طور خیلی خوبی برای آدا توضیح داده‌بود ولی در این باره برای من به شخصه خیلی عجیب بود.

نکته بعدی شخصیت‌پردازی است. با اینکه آدا شخصیتی متفاوت‌تر نسبت به بقیه شخصیت‌ها داشت ولی من به خوبی او را می‌شناختم. البته کمی توصیف ظاهرش کم بود ولی به طور کلی می‌توانستم چهره‌اش را در ذهنم تصور کنم. اخلاقیات او در فضای مختلف هم کاملا برایم بعد از گذر چندین فصل از کتاب آشنا شده‌بودند. علاقه او به اسب‌ها و همچنین نوع علاقه‌مند شدنش کاملا در داستان مشهود بود. ما در تمام مواقع می‌توانستیم او را درک کنیم و تمام این موارد نشان می‌دهد که نکات شخصیت‌پردازی به طور کامل در این کتاب رعایت شده‌است.

حالا بعد از گذشت حدود ششصد کلمه چیزی که می‌خواهم بگویم این است. کتاب‌های خوب کمیاب نیستند. فقط اگر به‌خوبی به دنبالشان بگردید و با دید منفی نگاهشان نکنید خود کتاب‌ها بدون اینکه شاخصه خاصی داشته‌باشند برایتان لذت‌بخش خواهند‌شد. جذابیتی که خود صفحه‌ کتاب‌ها دارند کافی است تا به آن‌ها حداقل یک بار شانس بدهید تا خودشان را ثابت کنند. پس شما هم به جنگی که نجاتم داد این فرصت را بدهید. مطمئن باشید که شما را ناامید نخواهد کرد. :)
        

11

K.A

K.A

1401/2/15

          جنگ بهانه ای برای اثباتِ "من زنده ام" 
حتی اگر سال ها در اسارت پنجره باشی و دنیا را از قاب پنجره ببینی، باز فرق می کند که دنیای بیرون جنگ باشد یا نه!
"جنگی که نجاتم داد" از ان کتاب هایی بود که در لیست کتابهایم نوشته بودم تا بخوانم. ماجرای دختری که مشکلی در پایش دارد،آدا. که مادر بی رحمش زندگی را برایش جهنم کرده. اجازه هیچ کاری را به او نمی دهد و عملا آدا را در خانه زندانی کرده. آدا اجازه ندارد کار های کوچکی مثل غذا خوردن را انجام دهد؛ مادرش بین او و برادر کوچکترش تبعیض قائل میشود و کتک های وحشتناکی می زند! تا اینکه جنگ جهانی دوم شروع میشود و مادرش میخواهد فقط برادر کوچکتر ادا را به جای امنی ببرد…
همان اول که اسمش را دیدم مشتاقش شدم. جنگی که خسارت که نمی زند هیچ، ناجی هم هست! اما بعد از اینکه چند خلاصه از کتاب خواندم و نظرات خوانندگان قبلی را دیدم، شوقی که برای خواندنش داشتم ذره ذره کم شد. چرا که احساس میکردم همه اش درباره جنگ جهانی و فرانسه و … است. بعد هم در مورد مادری به شدت نفرت انگیز. اما خب خوشحالم که تقدیر کاری کرد که مجبور شوم و بخوانمش…
شخصیت پردازی داستان خوب بود. آدا با وجود متفاوت بودنش قابل درک بود. به جز ظاهر ادا که کم پردازش شده بود، شخصیتش را می شناختیم. علایقش و می توان گفت ترسی که نسبت به مادرش داشت مشهود بود. با وجود متفاوت بودنش با سایر شخصیت ها توصیف خوبی داشت و باعث شد من دچار اینکه "اصلا شخصیت اصلی کدوم بود؟" یا مجبور به دوباره خواندن متن نشوم.
زاویه دید از دید اول شخص بود و این به درک بهتر آدا کمک می کرد. اگرچه چون آدا دختری بود که زندگی را فقط از پشت پنجره دیده بعضی اوقات زاویه دید و داستان دچار لغزش و اشکالات کوچکی درمتن میشد. در نهایت میتوان گفت زاویه دید مناسب بود اما در بعضی جاها متن توانایی بهتر بودن را داشت.
دیالوگ ها محاوره بودند و این مهم ترین نکته در مبحث دیالوگ ها است(اگرچه بخش زیادی از ان را مدیون مترجم یا مترجمان هستیم). به جز موضوع محاوره بودن، نکته ای که کمی برایم عجیب بود تناقض بین دیالوگ ها و شاید بتوان گفت بخشی از شخصیت پردازی ادا بود. مثلا اینکه ادا نمی دانست گوجه چیست عجیب بود و غیر منطقی. چون درست است که او تا به حال از خانه بیرون امده اما گوجه خوراکی ای عجیب غریب نیست که مثلا بگوییم حق داشته. یا مثلا در بعضی جاها که ادا سوالی میکرد توضیحات می توانستند بهتر باشند. یعنی بعضی کلمات یا موضوعات اسان را سخت توضیح داده میشد و بعضی از چیز های سخت، راحت و واضح. اگرچه به گمانم بخشی از این ها به دلیل ترجمه باشد.
روند داستان کمی کند بود و خواننده در بعضی مواقع کمی خسته میشد. اما هر از گاهی توصیفات و حس درک کردن اتفاقاتی مانند بغل کردن سوزان به داد میرسید و احساس میکردی ارزشش را داشت. چرا که ما هم ان حس به آغوش کشیدن گرم را از دید ادا درک میکردیم و این نکته ای زیبا بود.
در اخر هم باید بگویم کتاب "جنگی که نجاتم داد" از ان کتاب هایی است که می تواند شما را از اتفاقات هر از گاهی و بد زندگیتان نجات دهد. کتابی که قدر زندگی خودتان را می دانید. فقط کافی است دل را به دریا بزنید و بخاطر ناراحت کننده بودن اوایل داستان، کتاب را نبندید. چه میدانید؟ شاید آدا کاری کند کارستان. از کجا معلوم؟ شاید "کیمبرلی بروبیکر بردلی" ثابت کند کتابش ارزش رفتن سراغ جلد دو داستان آدا را دارد و شما وقت اضافی برایش نگذاشتید! پس ماجرای جنگی که آدا را نجات داد را بخوانید:)
        

6

          مگر جنگ کسی را نجات می‌دهد؟ همین سوال باعث شده که کتاب #جنگی_که_نجاتم_داد در اولین برخورد برای هر کسی جالب به نظر برسد.
جنگ «آدا» را از دست مادر بی‌رحم و غیرطبیعی‌اش نجات می‌دهد. آدا پاچنبری است و مادرش در زندگی هیچ‌گاه اجازه نداده که او از خانه خارج شود و به او گفته پایش این قدر زشت است که هر کس در خیابان او را ببیند فرار می‌کند. اما جنگ جهانی دوم بهانه‌ای می‌شود که آدا و برادرش جیمی از خانه فرار کند و به روستایی در نزدیکی اقیانوس بروند. «آدا» متوجه می‌شود که مردم نه تنها از پای او نمی‌ترسند که حتی به خاطر ویژگی‌های دیگرش دوستش دارند، او موفق می‌شود اسب سواری کند، خواندن و نوشتن یاد بگیرد و حتی در روستا به عنوان قهرمان شناخته شود.
.
شاید به خاطر همین داستان متفاوت است که نوجوان‌های اطرافم این کتاب را خیلی دوست دارند. آن‌ها همراه با آدا به روستا می‌روند، همراه با او خودشان را ثابت می‌کنند، با هم از بی‌رحمی مادر آدا تعجب می‌کنند و ... من هم به همین دلایل کتاب را دوست داشتم. شخصیت آدا، جیمی، خانم اسمیت و حتی بعضی از آدم‌های کمرنگ‌تر داستان مثل مردم روستا برایم دلنشین بود. داستان هم روند آرام و دلچسبی داشت و نجات آدا خوشحالم می‌کرد. اما بعد از خواندن کتاب دلم می‌خواست در جمع‌های نوجوانانه بررسی کتاب توجه بچه‌ها را به چیزی فراتر از شخصیت‌پردازی و پی‌رنگ جلب کنم. به بچه‌ها می گفتم حواسشان به زمان و مکان داستان هم باشد. بین داستان نویسنده ماجرای جنگ جهانی دوم را با یک روایت انگلیسی به ما نشان می‌دهد. وقتی کشتی‌های انگلیسی توسط آلمانی‌ها غرق می‌شوند برای سربازها غصه می‌خوریم، وقتی آدا به کمک بازمانده‌های نبرد دانکرک می‌رود همراه با او احساس افتخار و مفید بودن می‌کنیم، وقتی او جاسوس‌های آلمانی را دستگیر می‌کند هیجان‌زده می‌شویم. و وقتی کتاب را می‌بندیم بخشی از تاریخ را در طی یک داستان جذاب و متفاوت خوانده‌ایم و حتی نفهمیدیم.

نمی‌خواهم فریاد واحسرتا سربدهم و بگویم این کتاب مغز بچه‌ها را شست و شو می‌دهد و آن را از دست نوجوان‌ها دور نگه دارید و از این دست حرف‌هایی که هر روزه می‌شنویم. اتفاقا هم خودتان کتاب را بخوانید هم به نوجوان‌های اطرافتان بدهید تا بخوانند و باهم راجع به ماجرای جنگ جهانی دوم صحبت کنید، در مورد اینکه تاریخ را فاتحان می‌نویسند حرف بزنید و بگویید اگر پیروز جنگ جهانی دوم به جای انگلستان آلمان بود، احتمالا الان جای چرچیل و هیتلر تغییر می‌کرد و چرچیل جنایتکار بزرگ همه قصه‌ها و فیلم‌ها می شد. بعد برایشان بگویید که در بحبوحه آن جنگ در کشور ما چه خبر بوده و چند میلیون نفر به خاطر نبردی در آن سر دنیا کشته شده‌اند و در آخر برایشان توضیح بدهید که جنگ جهانی دوم تا امروز کسی را نجات نداده‌است.

نکته ی قابل ذکر دیگر این است که در طول کتاب نویسنده به این نکته اشاره می کند که «متفاوت بودن به معنی بد بودن نیست» که حرف کاملاً درستی است. اما تجربه نشان داده خیلی وقت ها پشت این شعار رنگ و بویی از همجنس گرایی نهفته است. که در این داستان هم خانم اسمیت دوستی به نام «بکی» دارد که فوت کرده و زندگی بعد از او برایش بی معنی شده. نویسنده در هیچ جای کتاب اشاره ای به همجنس گرا بودن شخصیت نمی کند و آن طور که در گودریدز خواندم حتی اعلام کرده که در سال های 1940 اعلام چنین حقیقتی امکان نداشته است. اما بهتر است خواننده بزرگسال بعد از خواندن این جنس کتاب ها با این جنس شعارها به خواننده کم سن و سال تر تاکید کند که «متفاوت بودن به معنای بد بودن نیست اما هر تفاوتی هم قابل قبول نیست» البته که این فقط مختص به جنگی که نجاتم داد نیست و شامل خیلی از کتاب ها و فیلم هایی که امروز می خوانیم و می بینیم می شود.

با همه ی این تعاریف، جنگی که نجاتم داد کتابی خواندنی است. و باز هم به امید آن روزی که ما هم بتوانیم روایت های حقیقی تاریخ را در خلال یک داستان نوجوانانه به بچه ها هدیه بدهیم
        

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

10

Fatemeh

Fatemeh

1404/4/23

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

تسنیم

تسنیم

1403/11/18

        افتضاح ترین کتابی که تا حالا خوندم!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2