معرفی کتاب دارالمجانین اثر سیدمحمدعلی جمالزاده دارالمجانین سیدمحمدعلی جمالزاده 3.8 55 نفر | 23 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 2 خواندهام 106 خواهم خواند 34 ناشر شابک 0000000998766 تعداد صفحات 283 تاریخ انتشار 1319/9/1 توضیحات دارالمجانین سومین اثر داستانی از جمالزاده است که در سال ۱۳19 نوشته شده. بریدۀ کتابهای مرتبط به دارالمجانین محدثه افشار 1404/4/18 دارالمجانین سیدمحمدعلی جمالزاده 3.8 23 صفحۀ 27 «مختصر اینکه هر کسی در این دنیا برای خود بتی ساخته و آن را میپرستد» 0 0 محدثه افشار 1404/4/19 دارالمجانین سیدمحمدعلی جمالزاده 3.8 23 صفحۀ 229 «دعا اگر فایدهای هم نداشته باشد همینقدر که انسان را ولو چند دقیقهای هم باشد از این محیط آلوده و گرفته رهایی میبخشد خودش هزار تومان میارزد» 0 0 محدثه افشار 1404/4/18 دارالمجانین سیدمحمدعلی جمالزاده 3.8 23 صفحۀ 48 «کرم ابریشم وقتی در پیله گرفتار ماند و مدتی در خود پیچید و تنید، از برکت آن تلاشها و پیچشها پروانه پر میآید ولی انسان مادرمرده برعکس، وقتی در لجهٔ افکار گرفتار گردید دیگر روی رستگاری نخواهد دید و مانند محکومی که وزنهٔ آهنین به پایش بسته و در دریا انداخته باشند، مدام در گرداب حیرت و سرگردانی فرو میرود» 0 0 لیستهای مرتبط به دارالمجانین sky 1403/12/8 ادبیات ایران☘️🇮🇷 43 کتاب با اینکه شاهکار های ادبی زیادی در دنیا وجود داره اما ادبیات ایران یه چیز دیگه است خیلی قشنگ تر میشه باهاش ارتباط گرفت ،بده که زیاد از ادبیات خودمون نخوندم.🙂 0 36 فهیمه حدیدی 1403/1/14 نمکخوان فارسی 🧂🤍 86 کتاب به نام مهربان ترین دیروز پستی گذاشتم درباره طنز فارسی و کتاب هایی که لبخندهای شیرینی می سازند و نمکشان به دل می نشیند. یک لیست از کتاب های محبوبم ضمیمه کرده بودم ، با محبت شیرین شما و نظرات و تجربه دقیقِ کتابخوان ها این لیست صمیمی و خواندنی تر شد. امیدوارم لبخند بعدی تون رو از این لیست انتخاب کنید😁🤍 پ،ن : تماما نثرند ، عناوین شعر لیست مجزایی خواهند داشت. راستی، شما نمی خواهید لیست رو کامل کنید؟!🫰🏻 12 71 امید ابد 1402/10/30 ابدی های ۱ 33 کتاب این لیستی از بهترین و جالب ترین و دلنشین ترین کتاب هایی هست که تا به حال خوندم و دوستشون دارم 6 126 سپیده رئیسی 1402/7/17 کتاب های مطالعه شده در سال 402 16 کتاب این لیست برای دسته بندی کتاب ها براساس سال مطالعه شده می باشد هدف سال 402: مطالعه 20 کتاب 0 10 حسین 1402/2/29 بهترین های اعصار 5 کتاب بهترین کتاب ها در زمینه های مختلف 0 6 یادداشتها محبوبترین جدیدترین مجتبی بنیاسدی 1401/3/29 نقد یک رمان، با/در رمان معمولا با داستانهایی که اتفاقهای داستانی را برایم تعریف میکنند تا نشانم بدهند، میانهی خوبی ندارم. اما استثنائا از رمان پر از تعریف و صفتِ جمالزاده خوشم آمد. جمالزاده را یک قصهگویِ زِبِل میدانم که گرچه در حوزه داستان و رمان ایرانیِ مدرن جزء اولینهاست و ضعفهای عناصرِ داستانی هم کم و بیش در اثرش دیده میشود، اما من نثرِ داستانیاش را میپسندم؛ خصوصا دارالمجانین که یک قصهی شکستِ عشقیِ به ظاهر ساده است که آن را با موضوعاتِ عمیق علمی و فلسفی مثل «فلسفهی اعداد و ارتباط آن با وحدانیت خدا» و «عاقل و مجنون و مباحثه پیرامون این سؤال که «آیا دیوانگان زندگی سعادتمندتری نسبت به عاقلان دارند؟»» عجین کرده. این موضوعات را چنان در دیالوگهای شخصیتهایی که ساخته، آورده، که میفهمی داری نثری گُندهتر از داستان میخوانی، اما داری لذت دوچندان هم میبری. شاید اهمیتِ دارالمجانین، پرداختش به صادقِ هدایتِ شهیر باشد. هدایتعلیخان، یکی از شخصیتهای تیمارستان یا همان دارالمجانینِ داستان است. چنان با آب و تاب این شخصیت را برای خواننده باز میکند که اگر کسی کمترین شناختی نسبت به هدایت داشته باشد، میداند که دارد چه کسی را وصف میکند. البته با گذاشتنِ لقبِ «بوفِ کور» رویِ این شخصیت، دیگر کار را تمام میکند. و جالب است که بخشِ زیادی از داستان را گپوگفتِ راوی که به نظر خودِ جمالزاده است، با هدایتعلیخان تشکیل داده است. و این را هم بگویم که بعضی جاها در گفتوگو مغلوب میشود و بعضی اوقات هم غالب. ولی هرچه هست این رمان که بعد از بوف کور نوشته شده، به نوعی نقدیِ بر بوفِ کور هم محسوب میشود. یعنی نقدِ یک رمان با یک رمان. و این شاید ابتکاری باشد از جمالزاده. جمالزادهای که در این رمان فهمیدم عجیب به اشعار کلاسیک ایران هم مسلط است. و از اینکه این رمان را در طاقچه به صورت الکترونیک خواندم، راضی هستم. 1 12 محمدرضا ایمانی 1401/3/15 یه ستاره کم دادم به خاطر اینکه پایان کتاب اعصابم رو خورد کرد وگرنه این چیزی از ارزشهای این کتاب کم نمیکنه (مخصوصا بحثای شخصیتها باهم). 0 7 سید وحید سید العلما 1402/6/3 داستان غافلگیر کننده است 0 1 سپیده رئیسی 1402/12/16 برای من داستان عجیبی بود، از اون ایده ها که نظیرش را ندیده و نخوانده بودم. پایان داستان برخلاف میل من بود اما فکر میکنم هر پایانی جز این تاثیر این داستان را کم میکرد. 0 22 مجید اسطیری 1402/12/17 برای شناخت این اثر باید از دو جنبه لااقل آن را با بوف کور مقایسه کرد. یکی از لحاظ شکل و قالب و دیگری از لحاظ محتوا و جهان داستانی از لحاظ شکل این اثر با این که چند سال بعد از بوف کور منتشر شده ولی متعلق به ذهنیتی قدیمی تر از بوف کور است. تطابع اضافات و جملات به هم پیوسته و روده درازی در توصیفات و اغراق در تشبیهات وپرگویی و پرچانگی شخصیت ها همه نشان میدهند که جمالزاده نمیخواسته یا نمیتوانسته به ایجازی که بوف کور به آن پایبند است پایبند باشد. اصلا دوست ندارم در این مورد ارزشگذاری بکنم و بگویم کدام شیوه برتر بوده. نثر بوف کور خیلی شسته رفته تر است که برای همان جهان داستانی مناسب است و نثر دارالمجانین پر شاخ و برگ ورنگارنگ است که برای همین جهان داستانی مناسب است. اتفاقا دوست دارم شما را به این نکته متذکر بشوم که چه بسا جمالزده دوست داشته جلوی از رونق افتادن این جهان داستانی و زبانی را بگیرد. وقتی با این دید به نثر شنگول و شیرین دارالمجانین بنگرید که ادامه نثرپر شاخ و برگ جمالزاده در یکی بود یکی نبود هم هست از شیرینی این نثر و قدرتش لذت میبریم و من واقعا این نثر را دوست داشتم اما از لحاظ درونمایه این اثر به شکل پررنگی در نقد و تقابل با جهان فکری و داستانی هدایت در بوف کور نوشته شده و اشارات روشنی به این تقابل وجود دارد: "نقل از نوشته های هدایت علی خان که خود را «بوف کور» می خواند و در دارالمجانین به «مسیو» مشهور شده بود: «زندگی من، به نظرم، همان قدر غیر طبیعی و نامعلوم و باور نکردنی می آید که نقش روی قلمدانی که با آن مشغول نوشتن هستم!" و "چنانکه مکشوف خاطر عاطر شاهانه می باشد و بر خاطر انقیاد مظاهر شما نیز پوشیده نیست. در بین جماعت دیوانگان جنون بنیانی، که در آن بیمارستان به دست حمایت و مراقبت شما سپرده آمده اند، از همه پلیدتر نابکارتر جوانکی است هدایت علی نام که بجز اغوا دیگران ذکر و فکری ندارد و امید است که نام زشتش از صفحهی گیتی محو و نابود باد. با صورتی لوس و سیرتی منحوس خود را به «بوف کور» مشهور و بوف بی گناه را | سرافکنده ی ابد و ازل ساخته است." و "در میان این جمع، خوش وقت واقعی باز همان «بوف کور» است که از قرار معلوم پیش از آن هم که دیوانه بشود، غم موجود و پریشانی معدوم نداشته است و به قول خودش از همان وقتی که دندان عقلش هنوز درنیامده بود، لاقیدی و بی فکری را با شراب قزوین در جام ریخته و لاجرعه به سر کشیده است و غم و غصه و نام و ننگ را زیر پاشنه ی کفش له کرده و یک تف هم رویش انداخته است" به گمانم حرف جمالزاده این است که هدایت دریچه جهانی را گشوده است که ما را نهایتا در دارالمجانین محبوس میکند در حالی که زندگی واقعی آن بیرون در جریان است. همان طور که محمود شخصیت اول داستان به چاهی میافتد که هدایتعلی خان یا همان موسیو برایش کنده و وقتی به خودش میآید که دیگر دیر شده و راه خروج از دارالمجانین بر او بسته است. 0 0 نوید نظری 1404/2/17 دیوانه کیست؟ عقل کدام است؟ و دار المجانین چه فرق با همین دنیای روشنفکری ما دارد؟ این سوال پیرنگ و البته پرسش بیپاسخ پراکنده در همین کتاب است! نثر جمال زاده زرنگ، پرگو، طناز و جوال است؛ با زبانی که نه میشود آن را تنها طنز و کنایه دانست و نه نقد و نظر و روایت. نویسنده این متن در این گود و میدان خود را در برابر دولتآبادی و افغانی برکشیده و در کشاکش کسب کرسی استادی با هدایت در کبادهکشی است. چه واژگان، کنایات و ضربالمثلهایی که به کار بسته و دل و جان آدمی را مینوازد؛ همچون قالی ایرانی که چشم و روح ما را غرق در آسایش و تحسین میکند. واژهپردازیها خوشطنین و آهنگین، دلگشا و روحافزا، فارسی و میهنی، با بسامد مطلوب و حوصله در اسلوب، در دل داستان نشستهاند. نه طنازیش به هجو میسوزد و نه زهر تلخندش به تباهی میسازد. داستان دو قهرمان اصلی دارد که هر دو جنون را یکی بخاطر بریدگی و پوچی و بیچیزی دنیا و دیگری بخاطر دلبستگی به زندگی برگزیدهاند. باقی مردان و زنان درون و برون دارالمجانین گرد بازی این دو تن پایبست و سرگردان و حیرانند؛ عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی!عشق داند که در این دایره سرگردانند. طبابت و ریاضیات، معماری و حساب، رمالی و اسطرلاب همه و همه در تار و پود این فرش ایرانی در تنیدهاند. چه خوب باشند و چه بد، چه بجا و سزا و چه کژ و ناروا! چرا که گرهها هستند که فرش را قوام میدهند و زیبایی میبخشند و همینانند که پابند میکنند رنگ و گل و بوستان را. و این تمثیل گلاویزی تار سنت و پود تجدد در میدان فرش ایران است. هنر جمالزاده را باید در تاریخ خلق اثرش دید؛ زمانی که متن نونهال فارسی سر برنکشیده، دستخوش خزان شد؛ هم در صورت و هم در معنا؛ در معنا او میراثدار شکست سرخوشیها و مستیهای بعد از مشروطه و دوران استقرار دولت مدرن و «نظم» ایرانی است و در صورت همقطار سرخوردگان و درسرخماران ادبیات فارسی؛ همآنان که تاب نیاوردند و جنون و نیستی را برای خودشان تجویز و تحقیر و سرزنش و نکوهش را برای مردمانشان تصویر کردند. محمود دارالمجانین خود قربانی این قماش از هنرمندان و روشنفکران ایرانی است؛ «هدایت علی»! آنکه به طنز باید نماد و قهرمان راه استعلای وطن و استیلای فرهنگ ایرانی باشد اما چون «بوفی کور» به کنج خرابههای دارالمجانین پناه برده و آرمیده بیهیچ دردی و درمانی و دغدغهای. دارالمجانین جمالزاده اعتراض به همینهاست نه فقط البته همینها؛ به همه آنانکه از ورای مدرنیته پیامبر رشد و تعالی و دانش وطن خواستن شدند! که نه طبابتشان به داد جوانان حیران وطن رسید و نه ریاضیاتشان حساب دخل و خرج ملت را در ترازو نشاند و شاهینش را به سمت سربلندی و رفاه و عدالت و آزادی پرواز داد. و اعتراض است به ارباب سنت در بازار و مسجد و دیوانخانه! که نه فتوتشان بجاست و نه دیانتشان و نه درایتی به کارشان است که دیوانخانه تنها یک های گرد از دیوانهخانه کم دارد که در این طنازی من هم نکتههاست! دیانتشان شرافت نزایید و سیاستشان نجابت نکاشت! این ایران ماست که در کشاکش قوس نزول این یکی و صعود آن یکی، بیپناه مانده و درمانده. نه پدری دارد که پشتیبانش باشد و نه مادری که پشتش باشد؛ رها، سرگردان، در هوای بوییدن گلی یا معشوقی که پیشکشش میکند به جوانی بیمار و مبتذل و بیخود، اما از فرنگ برگشته! این دیالکتیک گسسته سنت و تجدد کی فرجام میپذیرد؟ مجنونخانه او در ندارد! چون هر عاقلی که در آن است درد ندارد! اگر میخواهی که از وطن بگریزی باید که دیوانه و دلخوش باشی و اگر میخواهی از این دار بلنددیوار بی در رسته باشی باید که ددی کنی آدمی نباشی! التهاب محمود را بخوانید در لحظاتی که در فکر کمندی است تا از دیوارهای بلند این دیوانهخانه فراز آید و راه به خانه دلداری بگشاید و همچو حلقه دنبالهروی دری باشد در کوی معشوق! اما دریغ و درد که راه بند است و خار به پا و پا در گل! عاشق و معشوقی قربانی همان قوسهای فرازمند و فرودا، تا کی در این خاک تجدد و سنت به کمال تعادل رسند و درخت دوستی، گلی برنشاند. آن فرش جانفزای ایرانی از دار فرود نیامده در بندی اسیر شده است! بندی از پیدا و پنهان تار و پود خودش! همان پرسش بیپاسخ گشاینده این پیغام! از من بپرسی خواهم گفت جنون آزادی است! آزادی را کسی برای رها شدن از انسانیت و مسئولیت روشفنکری برمیگزیند و دیگری با آن برای رستن از دام خواهشهای دون و پرواز بر فراسوی دیوارهای خانهای بی در همپیمان میشود. دیوانهگی گریز انسان از دد منشی خود اوست. حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو! و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو 2 20 ثنا احمدی 1403/2/4 یکی از ویژگیهای نوشتههای جمالزاده نوشتههای بسط پیدا کرده و طولانی هستش. معمولا این بسط پیدا کردن برای بعضی از خوانندهها کسل کننده میشه اما برای کسایی که مثل من از فضاسازیهای این چنینی لذت میبرند واقعا میتونه یک نوشته شیرین باشه. یک کتاب که معطوف به یک برهه خاص نیست و توی همه سالها و ادوار میشه موارد داستان را دید و درک کرد 0 0 سامان 1403/9/30 نثر بسیار شیرینی داشت.این کتاب یاد و خاطره ادبیات دوران دبیرستان و داستان کباب غاز رو برام زنده کرد.این اولین کتابی بود که از جمالزاده خوندم.کتاب فصلهای زیادی داره ولی میشه به دو بخش اساسی تقسیمش کرد،یکی قبل از ورود به دارالمجانین و یکی وقتی که وارد دارالمجانین میشه.میشه گفت از وقتی که وارد دارالمجانین میشه ،نویسنده حرفهای اصلیش رو تو اون قسمت میزنه .قبول ندارم کتاب طولانی بود و به نظرم به اندازه بود. Merged review: نثر بسیار شیرینی داشت.این کتاب یاد و خاطره ادبیات دوران دبیرستان و داستان کباب غاز رو برام زنده کرد.این اولین کتابی بود که از جمالزاده خوندم.کتاب فصلهای زیادی داره ولی میشه به دو بخش اساسی تقسیمش کرد،یکی قبل از ورود به دارالمجانین و یکی وقتی که وارد دارالمجانین میشه.میشه گفت از وقتی که وارد دارالمجانین میشه ،نویسنده حرفهای اصلیش رو تو اون قسمت میزنه .قبول ندارم کتاب طولانی بود و به نظرم به اندازه بود. 0 0 حامد کیایی 1402/1/27 آثار جمالزاده و جلال آل احمد واسه شروع کتاب خواندن خیلی خوبه برای عزیزانی که میخوان تازه شروع کنن میتونن از آثار جمالزاده و جلال شروع کنن دارلمجانین که واقعا هم متنش جذابه هم داستانش 0 5 سعید بیگی 1404/3/22 نثر کتاب خوب و روان است و به جهت قدمت آن، با زبان امروز کمی متفاوت است و واژگان و اصطلاحاتی در آن استفاده شده که امروز کمتر کاربرد دارد. گویا این کتاب ویراستاری نشده است، زیرا غلطهای تایپی آنقدر زیاد است که گاه معنای جمله روشن نیست و باید دوباره از ابتدای بند (پاراگراف) خواند تا فهمید که این کلمه چیست که اینگونه اشتباه نوشته شده است. مانایاد «جمالزاده» در این کتاب؛ در دو قسمت و در هر قسمت، در چند بخش داستانش را آورده است. داستان از خرید یک کتاب و یک جزوۀ کاغذی از زنی ـ که شوهرش در دارالمجانین کار میکرده و اکنون به دلیل تهمت دزدی فراری است ـ در بازار شروع میشود... . به نظر میرسد، شباهتهایی بین این داستان «دارالمجانین» و «اتاق شمارۀ 6» از «آنتون چخوف» وجود داشته باشد. چه بسا جمالزاده به آن کتاب نظر داشته است. این کتاب از آثاری است که در زمان انتشار؛ به جهت اینکه نویسنده از آغازگران داستاننویسی در ایران، به سبک و روش جدید بوده، اهمیت فراوانی داشته است. «جمالزاده» در این کتاب ـ مانند بسیاری از دیگر آثار خود ـ از برخی عادات، آداب و رسوم و رفتارهای رایج تودۀ مردم در آن زمان، انتقاد کرده و خواستار توجه به این مسائل و بهبود سطح فرهنگ و درک عمومی، برای دستیابی به زندگی بهتر شده است. ضربالمثلها و اصطلاحات آن دوران، در این کتاب مانند دیگر آثار «جمالزاده»، فراوان است و این یکی از ویژگیهای برجستۀ کارهای او است. از طرفی به دلیل دور ماندن «جمالزاده» از زبان مردم کوچه و بازار و سکونت در خارج از کشور، زبان نوشتههای او قدیمی و به دوران قاجار نزدیکتر است تا زبان روز مردم و این کمی خواندنش را برای امروزیها دشوار میکند. توصیفات فراوان و گاه بیش از اندازۀ لازم که نیازی بدانها نیست، حوصله سر بر است و خواننده را خسته میکند و از خواندن باز میدارد. من یک بار این کتاب را تا حدود صفحۀ 80 خواندم و نتوانستم ادامه دهم و کنار گذاشتم تا اینکه امروز توانستم آن را از ابتدا بخوانم و تمام کنم. «جمالزاده» حتی در بیان نقل قولها از زبان دیگران هم، از زبان نوشتاری همانند بخشهایی که داستان را تعریف میکند، استفاده کرده است. این نکته زبان را کمی خشک و رسمی نشان میدهد و خوانندگان امروز کمتر با این زبان ارتباط میگیرند و به خواندن اینگونه آثار تمایل پیدا میکنند. در هر صورت کتابی خوب و خواندنی بود و گرچه انتقاداتی به بعضی موضوعات مطرح شده در آن دارم؛ اما در نهایت این کار، یعنی نوشتن داستانی بلند ـ و به قول خوانندهای رمان کوتاه ـ در آن روزگار و آن شرایط، تلاشی بسیار ارزشمند است و جای تقدیر دارد. 0 28 احسان فردوسی پور 1402/3/24 این کتاب هم مثل صحرای محشر زیبا و خواندی بود. 0 0 محمدقائم خانی 1402/3/2 . حتی هنوز هم یکی از راههای دیدهشدن در ادبیات داستانی و حتی فراتر از ادبیات، صحبتکردن از صادق هدایت است، بهویژه در اثری داستانی. ردخور ندارد که نویسنده حلواحلوا میشود و اگر بر عرش ننشیند، جایش در صدر مجالس محفوظ است. بهویژه اگر متن در رابطه با «بوف کور» باشد که بینامتنیت و ساختارگرایی و پساساختارگرایی و هزار النگدولنگ دیگر میآید وسط و همهجور آفرین و مرحبایی به خیک صاحب سطور بسته میشود که آن سرش ناپیداست. مهم هم نیست که نویسنده از چه منظری و با چه وزن و غنایی سراغ «بوف کور» میرود، فقط یادی بکند به عظمت یا خوشی یا شکوه یا دقت یا ظرافت یا عمق یا مجیز و شبهمجیز دیگری، به قدر دیدن کافی است. اما اگر هوس کند که به پروپاچۀ حضرت هدایت بپیچد یا ذهن علیلش برود سمت نکتهای و اشارتی، پروندۀ روز حساب صاحب نوشته همین دنیا پیش چشمش میآید. دیگر طعنه و کنایه که جرمبودنش محرز است و عقابش به تأخیر نمیافتد. این میشود که متن مهمی چون دارالمجانین «محمدعلی جمالزاده» نادیده انگاشته میشود؛ چون قصه جنون نویسندۀ رؤیاهای جماعت مذکور را گفته و حد ادب و خضوع را رعایت نکرده است. دیگر کسی از بینامتنیت صحبت نمیکند، آن هم در 1319. کسی به ساخت شخصیت هدایت در آن اهمیت نمیدهد؛ خرده گرفته خب. کسی بهبه و چهچه به ناف جمالزاده نمیبندد؛ جسارت کرده مردک. درحالیکه نویسندۀ دارالمجانین به هدایت کار نداشته، یا صرفاً به او کار نداشته و مرز بین عقل و جنون را میکاویده است. هدایت و ادبیات و در کل روشنفکری هم یکی از درهای ورود به دیوانگی است، یک درش هم ریاضیات است، یک در مهمش طب، و همینطور مدیریت و غیره. جمالزاده به خود جنون کار دارد و البته یکی از مهمترین اشکالهایش را در هدایتمآبی میجورد. اما نه بهقصد انتقام که برای تحلیل. میخواهد همه را به پرسش بگیرد؛ دیوانه کیست؟ عاقل کیست؟ فرق آنان که بیرون دارالمجانین زندگی میکنند با آنها که درون آن محبوساند، چیست؟ چه رابطهای بین ادعای عاقلبودن، واقعیت عاقلبودن و حقیقت عاقلبودن هست؟ معیار اصلی عاقلی، سخن است یا عمل؟ در ذهن است یا با رفتار خودش را نشان میدهد؟ چه کسی آن را تشخیص میدهد و چگونه رفع میشود؟ همۀ اینها هم در قالب شخصیتهای داستانی پی گرفته میشود، اما کسی به روایت او از دیوانگی و مرزهای باریک آن با حیطۀ سلامت عقل اهمیت نمیدهد؛ چون روایت هدایت در آن نوعی اهانت به جریانی بزرگ در ساحت ادبیات و اندیشه محسوب میشود. اما آیا میتوان به این راحتی پذیرفت که جریانی خاص در ادبیات، در بیش از هفتدهه، چنان قدرتمند جلوی برآمدن هرنگاه مخالفی را گرفت و اجازه نداد اثر درخوری منتشر شود؟ به عبارت دیگر، اگر دارالمجانین چنان اثر قدرتمندی است که توانسته از افق «بوف کور» فراتر برود و هدایت را در بستر ایران پس از مشروطه واکاوی کند، هیچراهی پیدا نشده که جامعه به ارزش کار جمالزاده پی ببرد و صدای مخالف هدایت هم پس از چند دهه شنیده شود؟ درست است که حامیان هدایت از هیچکاری برای بادکردن او فرو نگذاشتند و هرطرفندی را برای بر صدر ماندن آن به کار بستند، اما آیا واقعاً دارالمجانین هم پرمایه بود؟ تمهیدات نویسنده برای ورود به دنیای خطیر نقد هدایت چیست؟ واقع امر آن است که با همۀ خلاقیتهای جمالزاده در این رمان و با وجود شیرینی نثر خاص او، بیمبالاتی نویسنده در طراحی پیرنگ و شخصیتهای داستان و بیدقتی در بهکاربردن عناصر مهم روایت، باعث شده که دارالمجانین در سطحی پایینتر از بوف کور بنشیند و چیز دندانگیری در دست خوانندگان ایرانی نگذارد. اگر این کتاب گنجه، گنجی بود و انبانش از درایت روایت جنون پر میشد، دنبالهروهای هدایت به این راحتی از پسِ تدفین او برنمیآمدند. اگر کار، غنای درونی داشت و بر خویشتن استوار بود، گذر طوفانهای سیاسی و تشکیلاتی در دهۀ بیست نمیتوانست او را حذف کند و تاریخ را بهگونهای بنویسد که انگارنهانگار جمالزادهای هم وجود داشته است. ورود نویسنده به صحنهها و خروج از آنها شلخته است و شخصیتها سر جای اصلی خود برای بیان داستان نایستادهاند. میآیند و میروند و در کلیت جریان اصلی داستان، کاری هم از دستشان بر نمیآید. حتی باید گفت که پایانبندی رمان نشان میدهد که جمالزاده مسیری غیر از آنچه هدایت در دهۀ بیست پیموده، در نظر ندارد. شخصیت اصلی او هم در آن دنیای فراخ، سر از زندانی بزرگ در میآورد و هردری را که میکوبد، یا با بیاعتنایی روبهرو میشود یا دست رد به سینهاش میزند. او هم شخصیت اصلی را که نه میخواست دیوانه باشد و نه دلش میخواست بهعنوان دیوانه شناخته شود، در زندان رها کرد تا با افکار مالیخولایی خویش تنها باشد و عذاب بکشد. جمالزاده هم چندان عقبتر از هدایت نایستاد و روزنۀ امیدی، واقعاً روزنهای در حد سر سوزن که نور امید را بتاباند، در عالم نیافت. او به خودکشی یا صحنههای نومیدکنندۀ «بوف کور» نرسید، ولی آخر سر هم نتوانست گلی به سر و روی ادبیات داستانی بزند و داستان سیاه فارسی تا به امروز چرک و تیره خلق شد و عموماً جذابیتی از خود نشان نداد. چه انتظاری از خوانندگان بوده که امیدی به آینده داشته باشند؟ ملتی که دو نویسندۀ اصلی آغازکنندۀ داستانش نداند با شخصیت اصلی چه بکند، یکی او را به سمت گور برده و دیگری وی را در زندان حبس کرده، چه محملی میتوانسته برای اندیشیدن به وضعیت خود و مهمتر از آن فکرکردن به آینده در دماغ بپروراند. اگر جمالزاده موقعیت بکر دارالمجانین را درست ساخته بود و بنای روایتی سر و شکلدار را میگذاشت، حتماً عیار کارش مشخص میشد و پس از چند دهه سرکوب توسط یاران هدایت، گوهر خویش مینمود و جایگاه خویشتن را در ادبیات پیدا میکرد. 0 2 sky 1404/3/7 عاقل بودن و فهمیدن در این دنیا بزرگترین عذاب است عذابی که شاید برای تحملش باید دیوانه بود(در ستایش جنون) جمالزاده خلاصه کتاب= محمود پس از ، از دست دادن پدر و مادرش ناچار برای ادامه زندگی به خانه عموی خسیسش می رود و در نگاه اول دلبسته سکنات و وجنات دختر عمویش می شود ، اما عمویش راضی به به دامادی گرفتن محمود نیست و میخواهد دخترش را به پسر خل و مریض یکی از ثروتمندان بدهد بلکه از قِبَل آن سودی ببرد... در این بین محمود دوستانی دارد که در مسیر زندگی اش تعیین کننده هستند ،رحیم یکی از دوستان گرمابه و گلستان محمود است که نبوغ عجیبی در ریاضیات دارد مفهوم اعداد و ارقام را ورای آنچه هست می بیند و عاقبت همین قضیه او را به جنون می کشاند.. جنون رحیم و منتقل ساختنش به دارالمجانین باعث می شود محمود با دوستان دیگرش که نقش مهمی در سرنوشتش دارند آشنا شود که مهم ترین آنها هدایتعلی است....... پر بحث ترین و مهم تربن بخش کتاب هم گفتگوهای بین هدایتعلی و محمود است ،محمود برخلاف دیگران هدایتعلی یا همان بوف کور را فردی باهوش می داند که از طرف جامعه پذیرفته نشده و به دارالمجانین آورده شده است.. بخشی از گفتگوی بین این دو : «جنون هم مثل عقل خداداد است ولی از همان ساعتی که انسان از محیط عقل گذشت و قدم به ملک دیوانگی نهاد از قیود فکر و ترس و تدبیر و وسوسه و استدلال و وهم که مانند تار عنکبوت به دست و پای آدم های عاقل پیچیده شده، آزاد می شود و به هر جایی که قصد کرده می رسد...» با توجه به چیزی راجب کتاب خوندم این فرضیه هم هست که جمالزاده شخصیت هدایتعلی را از دوست و نویسنده هم دوره خودش صادق هدایت گرفته است زیرا سرنوشت هدایت داستان هم مانند صادق هدایت تلخ است... بطور کلی جمالزاده دارالمجانین در ستایش جنون نوشته و شخصیت اصلی داستان توسط دوست دیوانه اش مجاب به قدم نهادن در دنیای جنون و دیوانگی می شود ...🌿 0 24 محمد علی شفیعی 1401/5/19 درسته اکثرکتابهاشو وقتی نوشته که ایران نبوده، ولی با یک ذهن کاملا مردمی نوشته و انگار واقعا از بطن عموم مردم معمولی به همه چی نگاه میکنه 0 1 محمدکاظم حقانی فضل 1401/10/2 دانش آموز دبیرسان بودم که کتاب دارالمجانین جمالزاده را خواندم. نیمه دوم دهه شصت. کتابی به شدت تأثیر گذار و درگیر کننده. ماجرای شخصی که به اشتباه او را وارد تیمارستان کردهاند. آن موقعها که کتاب را میخواندم هم ذاتپنداری فراوانی با شخصیت قصه داشتم و همین باعث شد کتاب همچنان در ذهنم ماندگار باشد. جمالزاده هم نیازمند تعریف کسی مثل من نیست. 0 14 علیرضا نورالهی 1401/12/20 متنی مثل آب روان زلال و پرکشش 0 0 سید جلال نبی زاده 1402/11/22 سرگذشتی جالب و خواندنی از یک جوان که خود را به جنون زد تا راهی دارالمجانین شود و سپس برای رهایی خود از آنجا دنبال ثابت کردن این بود که دیوانه نیست ولی کسی باور نمی کرد . جالبه که این داستان اتفاقی به دست آقای جمال زاده رسیده و ایشان هم بی کم و کاست داستان را چاپ کردند 0 0 مهدی نانکلی 1402/3/5 ایده ی اصلی در زمان خودش خیلی تکراری نبود ولی پرداخت اثر چندان قوی نبود و بیش از حد اطناب داشت یعنی داستان در طول حرکت نمی کرد بلکه حرکت عرضی داشت. جایگاه این کتاب در آثار نویسنده را دقیق نمی توانم تشخیص دهم ولی شاید ارزش این همه تحسین را نداشته است 0 0 فاطمه 1404/4/9 جمالزاده، تو شاید روشنفکر نباشی، ولی زبون این مردمو خوب بلدی 0 0 shakiba Abolghasemi 1402/2/14 در پیش گفتار ذکر شده بود این داستان اثر مستقیم آقای جمالزاده نیست چیزی که باعث جذابیت داستان بود این بود که حرفهای منطقی و دید وسیع یک مجنون در دارالمجانین باعث شده بود که آدمهایی که ادعای فهم دارند به نسبت درک و فهم کمتری به محیط پیرامون خود داشته باشند 0 6 بیشتر