یادداشت مجتبی بنی‌اسدی

        نقد یک رمان، با/در رمان

معمولا با داستان‌هایی که اتفاق‌های داستانی را برایم تعریف می‌کنند تا نشانم بدهند، میانه‌ی خوبی ندارم. اما استثنائا از رمان پر از تعریف و صفتِ جمالزاده خوشم آمد. جمالزاده را یک قصه‌گویِ زِبِل می‌دانم که گرچه در حوزه داستان‌ و رمان‌ ایرانیِ مدرن جزء اولین‌هاست و ضعف‌های عناصرِ داستانی هم کم و بیش در اثرش دیده می‌شود، اما من نثرِ داستانی‌اش را می‌پسندم؛ خصوصا دارالمجانین که یک قصه‌ی شکستِ عشقیِ به ظاهر ساده است که آن را با موضوعاتِ عمیق علمی و فلسفی مثل «فلسفه‌ی اعداد و ارتباط آن با وحدانیت خدا» و «عاقل و مجنون و مباحثه پیرامون این سؤال که «آیا دیوانگان زندگی سعادت‌مندتری نسبت به عاقلان دارند؟»» عجین کرده. این موضوعات را چنان در دیالوگ‌های شخصیت‌هایی که ساخته، آورده، که می‌فهمی داری نثری گُنده‌تر از داستان می‌خوانی، اما داری لذت دوچندان هم می‌بری.
شاید اهمیتِ دارالمجانین، پرداختش به صادقِ هدایتِ شهیر باشد. هدایتعلی‌خان، یکی از شخصیت‌های تیمارستان یا همان دارالمجانینِ داستان است. چنان با آب و تاب این شخصیت را برای خواننده باز می‌کند که اگر کسی کمترین شناختی نسبت به هدایت داشته باشد، می‌داند که دارد چه کسی را وصف می‌کند. البته با گذاشتنِ لقبِ «بوفِ کور» رویِ این شخصیت، دیگر کار را تمام می‌کند. و جالب است که بخشِ زیادی از داستان را گپ‌وگفتِ راوی که به نظر خودِ جمالزاده است، با هدایتعلی‌خان تشکیل داده است. و این را هم بگویم که بعضی‌ جاها در گفت‌وگو مغلوب می‌شود و بعضی اوقات هم غالب. ولی هرچه هست این رمان که بعد از بوف کور نوشته شده، به نوعی نقدیِ بر بوفِ کور هم محسوب می‌شود. یعنی نقدِ یک رمان با یک رمان. و این شاید ابتکاری باشد از جمالزاده. جمالزاده‌ای که در این رمان فهمیدم عجیب به اشعار کلاسیک ایران هم مسلط است.
و از اینکه این رمان را در طاقچه به صورت الکترونیک خواندم، راضی هستم.
      
5

11

(0/1000)

نظرات

ممنون.
عالی بود.

0