معرفی کتاب پیتر پن اثر جیمزمتیو بری مترجم مژگان کلهر

پیتر پن

پیتر پن

جیمزمتیو بری و 2 نفر دیگر
3.9
27 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

47

خواهم خواند

23

ناشر
افق
شابک
9786223320361
تعداد صفحات
320
تاریخ انتشار
1402/1/1

توضیحات

        اولین بار که داستان پیترپن را برایم خواندند،‌ به‌نظرم کاملا درست و دقیق آمد... مثل میلیون‌ها بچه‌ی دیگر، من هم پیترپن را خیلی خوب می‌شناختم و دوست داشتم مثل او باشم:‌ ردیاب تمساح‌ها، رهبر پسرهای گمشده و البته قاتل دزدان دریایی مخوف. متاسفانه بیشتر خاطرات کودکی ما، مثل خود پیترپن، با بزرگ‌تر شدنمان کم‌رنگ و خاموش می‌شوند. اما خوشبختانه داستان‌هایی مثل این یکی که می‌خواهید شروعش کنید، به ما یادآوری می‌کنند چه‌چیزی مهم است و حتی اگر یادتان نیاید چطور به نورلند پرواز کنید، پیترپن همیشه آماده است بیاید و کمکتان کند. حالا ببینید من چه‌کار کرده‌ام: من فهمیده‌ام که این داستان چطور تغییرم داده و می‌تواند جامعه را هم نجات بدهد. اما شما باید ماجراجویی‌های خودتان را داشته باشید. پس‌پیش بروید! خودتان راه را بلدید. دومین پیچ سمت راست را بگیرید و مستقیم تا خود صبح بروید. به‌زودی به مقصد می‌رسید. 
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به پیتر پن

لیست‌های مرتبط به پیتر پن

داستان دو شهرآبشار یختصویر دوریان گری

خدانگهدار، هزار و چهارصد و سه!

66 کتاب

خب... وقتشه ببینم چقدر خوندم امسال... پیتر پن و داستان دو شهر رو از انتشارات دیگری خوندم... (پیترپن قدیانی و داستان دو شهر‌ افق) و خب بهترین‌ها هم که ...🥲 نامِ باد و کوئوت عزیز😁، شاه‌دزد، سیپیو و رفقاش که دلم براشون تنگ می‌شه:)💔 آبشار یخ و سولویگ و همراهانش که تا ابد دوستشون خواهم داشت🥲، بازی تاج و تخت و دسیسه‌چینی‌ها، و استارک‌های دوست داشتنی، راب، جان ‌که در حقش ظلم شد، آریا و ادارد...😭💔 حتی دنریس... که البته باید بگم سریالش رو هم دیدم و تنها سریالی بود که کامل شد... و علیرغم اینکه خیلی‌ها با کتابش حال نکردن، جز بهترین‌ها بود برای من!🥲 ربکا و مندرلی که بخشی از قلبم میون اتاق‌های بسیار اون عمارت بزرگ مونده... سایه‌ی باد و گورستان کتاب های فراموش شده و خولین کاراکسی که سرگذشتش هنوز باعث می‌شه قلبم بگیره:) دنیل، بئاتریس، کتابفروشی سمپره و خیابان‌های بارسلون... نارنیا و دنیای جادویی‌ش و کمد ... و چهار خواهر و برادر و کایرپاراول! ... مهمان دراکولا و فضای گوتیک و زیبایی که داشت... بارتیمیوس؛ و شهر لندن و کیتی و ناتانیل که دلم همیشه براشون تنگ می‌شه و حس می‌کنم دوباره پیششون برمی‌گردم و داستان عجیبشون رو باز هم می‌خونم... قصه‌های همیشگی، دوقلوهای بیلی و قصه‌های پریانی که همیشه دوستشون خواهم داشت... و این دومین باری بود که می‌خوندمش و قطعا باز هم می‌خونمش... کانر و گلدی‌لاکس عزیزم🥲🥲 آخرین روز خانم بیکسبی و اون همه هیجان و استرس... و هابیت خوانی‌ش برای شاگردهاش... زیبا صدایم کن و زیبایی که دلش می‌خواست با پدرش خوشحال زندگی کنن... داستان دو شهر؛ و شخصیت‌های خاکستری‌ش... انتقام، سیدنی کارتن... نیکلاس نیکلبی و اون همه بدبختی‌ای که تحمل کرده و دلم براش کباب شد..🥲 و عقل و احساس، و جین آستینی که در پردازش شخصیت‌هاش کم نمی‌ذاره، الینور و ماریانی که هنوز پایان داستانشون برام عجیبه... مانولیتوی عزیزم و مامان عجیب غریب و دست به کتکش...😂 بچه‌های خانم پرگرین؛ و ماجراجویی‌هاشون، جیک، اما، میلارد، اینوک، و ... سیلماریلیون، و سرزمین میانه‌ای که تاریخچه‌ای شگفت‌آور داشت... ارباب‌حلقه‌ها، یاران حلقه و نوروز ۱۴۰۳ و زمستونش که باهاشون سفر کردم... سم و آراگورن عزیز... پیتر پن و رویاهای کودکی‌ ای که فراموش شدن... دوریان گری، مردی که زیبا بود؛ ولی نه از درون... و همه و همه‌ی این‌ها، سال ۱۴۰۳ من رو تشکیل دادن. از همه‌ی این شخصیت‌ها ممنونم که باعث شدن توی روزهای مزخرف هزار و چهارصد و سه دووم بیارم!... و آره خلاصه؛ کتاب‌های امسال عجیب و خاص بودن. و دلم برای این کتاب‌ها تنگ خواهد شد. و انشاءالله که سال ۱۴۰۴ به شدت بهتر خواهم خوند...🙂 راستی گفتم حدود پنجاه تا کتاب هم خریدم ؟😁😁

14

یادداشت‌ها

          همه چیز از اونجایی شروع می شه که برادر جناب آقای بری درست یک روز قبل از تولد چهارده سالگیش توی یه حادثه در اسکیت سواری روی یه دریاچه یخ زده عطای این دنیا رو به لقاش می بخشه و دار فانی و ترک می کنه ‌. 
میگن مادر آقای بری که مادر اون مرحوم کم سن و سال هم بوده خیلی بی تاب می شه و این نویسنده بزرگ -الحق بزرگ- محض خاطر دل مادرش این اثر و خلق می کنه . 
پیتر پن پسری که بزرگ نمی شد . هزاران تابستون و زمستون رو از سر می گذروند ولی کودک می موند . دوست پری بد دهن و بی اعصاب تینکر بل ، فرمانده پچه های گم شده که اوناهم نمی خوان و نباید بزرگ بشن . اینا همه باهم توی سرزمین رویاها جمع شدن و بیست و چهارساعته درحال جنگ با دزدهای دریایی و سرخپوست ها هستن . 
خوب دیوونه خونه از این بهتر کجا گیر می آد واقعا ؟ 
عواید حاصل از فروش این اثر هم از ابتدا تا همین الآن متعلق به یه بیمارستان کودکان هست. 
آدم برای دل مادرش بنویسه و پول حاصل و هم بده به بیمارستان کودکان ، اون قلم غلط می کنه بد بشینه روی کاغذ و چیزی غیر از یه شاهکار و یه اثر ماندگار خلق کنه . 
رک و رو راست و در یک جمله کوتاه روحت شاد حضرت نویسنده .
        

4

          _چیزی نشده پیتر!فقط بزرگ شده ام.حالا من بیشتر از بیست سال دارم.
_تو قول دادی که بزرگ نشوی ‌.

کتاب پیتر پن جز کتاب هایی بود که فکر میکردم یه روند خیلی کودکانه و سطحی داره ولی خب در پایانش نظرم عوض شد . یکم اتفاقات داستان برام عجیب و غیر قابل درک بود مثلا وقتی که سایه ی پیتر جا مونده بود و خانم دارلینگ هیچ تعجبی نکرد و این برام عجیب بود چونکه خانم دارلینگ یه بزرگسال بود.
ولی خب هرچی داستان جلوتر میرفت قشنگ تر میشد...از شخصیت پیتر پن همزمان خوشم میومد و همزمان ازش متنفر بودم چون یه پسربچه ی خیلی مغرور و در حین حال بیچاره بود که به خاطر چیزهایی که دیده بود از دنیای بزرگسال ها متنفر شده بود . از اینکه نویسنده چطوری پری ها رو توصیف کرده بود هم خوشم اومد چون هیچ وقت از پری ها خوشم نیومده :/و زیاد از اینکه همه چیز خوب پیش میرفت خوشم نیومد به نظرم بهتر بود یکمی نقش آدم بدهای داستان پررنگ تر باشه.
ولی جدا از این حرف ها،دنیایی که در این کتاب خلق شده دنیای عجیب غریبی پر از دزدان دریایی و سرخ پوست ها و پری ها و پسربچه هاییه که هیچوقت بزرگ نمیشن...دنیایی که میتونی توش بچه باشی...بچگی کنی . کودکی یکی از مهم ترین بخش های زندگی هر آدمه که هرکسی توی یه زمانی دلش خواسته به اون موقع برگرده... یکی از جذابیت های پیتر پن این بود که پیتر نمی‌خواست بزرگ بشه.اون دوست داشت همیشه یه پسربچه بمونه.
اگه آرزویی داشته باشم اینه که بتونم یه شب همراه پیتر پن و تینکربل به ناکجاآباد پرواز کنم...دنیایی که هیچ چیزی در اون قابل تغییر نیست...
و خب در آخر ارزش خوندن رو داره...
        

16

          این کتاب واقعاً یک داستان کودکانه‌ی ساده نیست. اولاً که یکی از جالب‌ترین و جادویی‌ترین کتاب‌های کودکی است که نوشته شده و هیچ‌کسی نیست که حتی اگر خود کتاب را نخوانده باشد نام پیتر پن یا تینکر بل و حتی کاپیتان هوک به گوشش نخورده باشد و همین به تنهایی کافی است تا عظمت و تأثیرگذاری این داستان کوتاه و جالب و جادویی را اثبات کند. اما محبوبیت و معروفیت یک اثر ممکن است به تنهایی ضامن بزرگی و اهمیتش نباشد. آنچه این اثر را از نظر من مهم می‌کند لایه‌لایه و نمادین بودنش است؛ اینکه به شیوه‌های مختلف تفسیرپذیر است و می‌تواند بسیار فراتر از یک داستان کودکانه‌ی ساده باشد. 

جی. ام. بری برای نوشتن این کتاب مثل هر نویسنده‌ی خوب دیگری پیش از هر چیز از رخدادهای زندگی خود و تجربه‌های زیسته‌اش بهره برده است. مثلاً مرگ برادر نوجوانش در کودکی و احساس سوگ عمیق مادرش پس از از دست دادن فرزند موردعلاقه‌اش باعث شده بود جیمز لباس‌های برادر بزرگترش را بپوشد تا لحظه‌ای مادرش دوباره حضور دیوید عزیزش را حس کند. یا اینکه مادربزرگش وقتی مادرش هشت ساله بوده فوت می‌کند و تمام وظایف نگه‌داری از خواهران و برادران و همچنین خانه‌داری بر عهده‌ی مادر کودکش می‌افتد و عملاً او در کودکی ناگهان تمام وظایف یک بزرگسال بر عهده‌اش قرار می‌گیرد و فرصت کودکی را از دست می‌دهد و به همین دلیل گویی ریشه‌ی آرزوی کودکی کردن یا اهمیت نقش مادر در داستان پیتر پن را می‌توانیم در سرگذشت تلخ مادر خود نویسنده جستجو کنیم. اما شاید مهم‌ترین مسئله‌ی زندگی نویسنده آشنایی‌اش با خانواده‌ی لوولن و فرزندانش بود که نام کاراکترهای کتاب را نیز از روی فرزندان آن‌ها که بعدها فرزندخوانده‌های خودش می‌شوند برداشته است. همه‌ی اینها را گفتم که بگویم این داستان لایه‌های معنای زیادی دارد و باید با دقت و از صمیم قلب خوانده شود تا تک‌تک این جزئیات را بتوانیم با تمام وجود درک کنیم.

اما خود داستان سرراست است؛ وندی، دختری در آستانه‌ی نوجوانی، با پیتر پن و پری بدجنس همراهش تینکر بل آشنا می‌شود و به همراه دو برادر کوچکش پدر و مادرشان را ترک می‌کنند و با آن دو به نورلند می‌روند؛ جایی که می‌توانند همیشه کودک بمانند و هرگز بزرگ نشنوند. اما نورلند یک سرزمین خیالی شاد و روشن نیست. در نورلند هم خطراتی در انتظارشان است و دشمن درجه‌ی یک پیتر یعنی کاپیتان هوک می‌تواند دردسرهای زیادی برایشان ایجاد کند. علاوه‌براین، ساکنان نورلند (پسران گمشده) که اتفاقاً همه پسرند، چون دخترها حواس‌جمع‌ترند و هرگز گم نمی‌شوند، همه به مادر نیاز دارند و وندی نقش مادری را برایشان ایفا می‌کند.
در نهایت اما وندی متوجه می‌شود که دلش می‌خواهد تمام مراحل زندگی را تجربه کند و بعد از دل‌تنگی بسیار زیاد برای والدینش، برادرانش را راضی می‌کند که به سرزمین خودشان برگردند و پس از بازگشت پدر و مادرش را متقاعد می‌کند تا تمام پسران گمشده را نیز به فرزندخواندگی قبول کنند. اما پیتر در این میان ترجیح می‌دهد تا ابد کودک بماند و به نورلندش برمی‌گردد.

این توضیح خلاصه‌ی داستان است که شاید همگی با آن آشنا باشیم. اما همان‌طور که گفتم داستان را می‌توان به‌صورت نمادین نیز تفسیر کرد.
جیمز بری این داستان را ابتدا به شکل نمایشنامه نوشته بود و بعد به شکل کتاب داستان درآوردش. وقتی می‌خواستند نمایشش را اجرا کنند همیشه تأکید داشت بازیگر پیتر پن باید دختر باشد و نقش کاپیتان هوک و پدر وندی را نیز یک نفر باید بازی کند و این نکات به‌نظر من در تفسیر نمادین‌مان می‌توانند تأثیرگذار باشند. 
من فکر می‌کنم این داستان درباره‌ی پذیرش فناپذیری و تناهی‌مان و در آغوش کشیدن تمام مراحل زندگی انسانی از کودکی تا پیری است و اینکه ما همیشه در تلاشیم تا تناهی خود را به دست فراموش بسپاریم و بر کودکی یا جوانی خود پافشاری کنیم. وندی و پیتر می‌خواهند کودک بمانند چون از بزرگ شدن می‌ترسند، کاپیتان هوک (که می‌تواند نمادی از سوپرایگو باشد) از تمساحی که تیک‌تیکش نماینده‌ی گذر زمان است وحشت‌زده می‌شود و هر جور شده می‌خواهد از دستش فرار کند. حتی مادر وندی هم پیتر پن را می‌شناسد و همین این دیدگاه را تقویت می‌کند که پیتر همان بخش اید ناهوشیار هرکسی می‌تواند باشد و او را به پیروی صرف از تمایلاتش سوق می‌دهد. به نظر می‌رسد ما در کودکی همیشه بیشتر پیروی تمایلات و غریزه‌ها و تکانه‌های آنی‌مان هستیم و هر چه بزرگتر می‌شویم است که با ظهور سوپرایگو هنجارهای بیرونی را یاد می‌گیریم و انسان سالم کسی است که ایگویش بتواند تعادلی نسبی میان اید و سوپرایگوش به وجود آورد. به‌ نظرم نویسنده می‌خواسته بازیگر پیتر را یک دختر بازی کند چون در این داستان پیتر ایدِ وندی است که یک دختر است و از طرفی اسمی پسرانه دارد چون همین پیتر می‌تواند ایدِ برادران وندی و پسران گمشده هم باشد. بنابراین پیتر یک شخص نیست، بخشی از هر انسان است؛ بخشی که ما را به کودکانه رفتار کردن و اصرار بر کودک ماندن (زندگی ابدی در نورلند) دعوت می‌کند. اما وندی قهرمان داستان متوجه می‌شود که رشد و شکوفایی‌اش در گرو پذیرش تمام مراحل زندگی انسانی است و بالاخره بزرگ می‌شود و حتی خودش هم مادر می‌شود.

بخش‌های سورئال داستان مثل سایه‌ی پیتر که لای پنجره‌ی اتاق وندی می‌ماند، پرستار بچه‌ها که یک سگ است و حتی خود کانسپت نورلند و پیتر و تینکر بل و سایر پری‌ها واقعاً بامزه و جالب‌اند و فکر می‌کنم برای اینکه بتوانیم از این کتاب بیشترین نهایت لذت را ببریم باید بدون هیچ پیش‌فرض منطقی سراغ خواندنش برویم و فقط در جهانش غرق شویم بدون اینکه لزوماً دنبال برقراری تطابق میان قوانین حاکم بر داستان و قوانین حاکم بر دنیای خودمان باشیم.
        

40