یکی از بهترین کتابایی بود که تو  ژانر فانتزی  خوندم 
خیلی خوب بود، تونستم کاملا با شخصیت جود از لحاظ حس خانواده دوستیش و مسئولیت پذیریش ارتباط بگیرم 
نویسنده شخصیت اصلی رو مثل کتابای دیگه خاص یا فوق العاده نشون نداد به خاطر همین همه میتونن حتی یک ذره از  قسمت هایی از کتابث درک کنند 
من این کتابو تو شرایطی خوندم که حالم واقعا بد بود و به یک کتاب خوب نیاز داشتم و این کتاب فراتر از حد انتظارم بود 
      

        راجب این شاهکار واقعا من خودمو حقیر میدونم که نظری راجبش بدم 
واقعا برای من این داستان جدا از اینکه ارزش ادبی داره ارزش معنویم داره و زبونم قاصره از زیبایی های این کتاب 
واقعا هر موقع حالم بد میشه میرم این کتابو میخونم 
      

        خوشحالم پی دی افشو خوندم 
      

        واقعا افتضاح بود 
      

        خب این کتاب و میشد گفت دوست داشتم 
خب اولای کتاب قلمه بسیار قشنگی داشت و جذاب بود تا این که نویسنده تصمیم گرفت مثلث عشقی درست کنه از اون جا به بعد انگار اون منطق و ارزش کتاب از بین رفت. 
از شخصیت شنگ یین اولاش خیلی خوشم اومد چون به مرور زمان یاد گرفت  در قلبشو ببنده و منطقشو به احساساتش غالب کنه و کلا خلاصه قوی شد ولی بعد اخراش موقع نجات نامزد لیوای کل این ارزش هاشو نابود کرد و از اون بود شخصیتش دچار دوگانگی شد  
عشق ونژی و شنگ یین اصلا قابل درک نبود و کاملا غیر واقعی و غیر منطقی بود. اصلا عشقشون انگار رو دور تند بود. 
کلا این کتاب به سیدرامراو کیدرامرا پیشنهاد میکنم یا کسایی که کاراکتر های مستقل رو دوست دارند. 


      

        خب من واقعااااا ازش خوشم اومد 
کوکو شنل یک تحول بزرگی رو در جامعه ی خودش برای زنان رقم زد و میشد یک معجزه برای جامعه فمنیست بود. 
شاید کسی که با عقاید حال حاضر مقایسش کنه و چیزی از فرهنگ و رسوم اون موقع ندونه زیاد ارزش کارهاشو نفهمه  
خیلی نکات مثبتی از زندگیش میشد یاد گرفت به طور مثال: 
• برای موفقیتش از همه چیز میگذشت (منظورم ریسک پذیریشه) 
• تسلیم نمیشد و همیشه دنبال پیشرفت بود (کمال گرا بود) 
• به هیچ مردی اجازه دخالت توی زندگیش زیاد نمیداد 
• به عشقش متهد بود 
• ارزشه خانواده رو میدونست 
 من این کتابو به همه زنان سرزمینم پیشنهاد میکنم 
      

        خب میتونم بگم افتضاح:)) 
معده درد گرفتم سر این کتاب 
به شدت فانتزییییی به شدت کلیشه اییی 
کای اصلا خود درگیری داشت 
یه بار میگفت باید به وظیفم عمل کنم یه بار با پیدن لاس میزد 
اخراش نویسنده گند زد به معنای واقعی...
محتوا کم اورده بود دیگه فقط میخواست کتابو جمع کنه 
اون جلد سومیم که من دارم میخونم به معنای واقعی فجیح و کلیشه ایه و از نظر من نویسنده میتونست تو جلد دوم دیگه تمومش کنه 
      

        فکر میکردم یکم معمایی یا جنایی باشه ولی واقعا تخیلی و فانتزی بود و خیلی خورد تو ذوقم خداروشکر نخریدمشو از دوستم گرفتم. 
واقعا شخصیت دختره به نظرم منفعلو ضعیف بود. 
همه ی زندگیشو به سم گره زده بود و هیچ ارزشی اصلن برای زندگیش قائل نبود. 
      

          خوب بود ازش خوشم اومد چون با توجه به توضیحاتی که برای فضای کتاب نوشته شده بود روند داستان پیش میرفت. 
از شخصیت فابل بگم به نظرم نکته های زیادی داشت هم دختری مستقل بود که با فکر عمل میکرد هم با مشکلات روبرو میشد هم به نظر من دختره سستی نبود. 
قسمت عاشقانه هم زیاد روش تمرکز نشده بود و حد متعادلی بهش پرداخته شده بود که به نظرم یه نکته مثبته. 
من اولین بارم بود که کتاب با فضای دریا و کشتی میخوندم و خیلی احساس ارامش میکردم. 
      

        پایانش واقعا غیر قابل حدس بود ولی زیاد به نظر من منطقی نبود اگه سبک متفاوتی از معمایی  و تا حدودی تخیلی رو دوست دارید  فکر کنم از این کتاب خوشتون بیاد 
ولی به هر حال از قلم و توصیفات الیس فینی بشدت خوشم اومد و دلم میخواد کتابای بیشتری رو ازش بخونم 
      

        با اینکه خیلی نقد مثبت داشت ولی نظر شخصی من اینه که داستان قوی نداشت و روی فضای داستان کاری نشده بود و فقط روی جو عاشقانه یا رابطه بین کای و پیدن تمرکز شده بود و از ۷۰۰ صفحه کلا ۵۰ صفحه اخر داستان رو جمع کرد 
      

        خب نسخه های تغیر یافتشو ترجیح میدم 
طولانیو چرت و پرت بود و واقعا نکته هایی رو تاکید میکرد که اصلا نیاز نبود لحاظ بشه
دو داستان دیگه هم توی این کتاب بود که واقعا وحشتناک بی محتوا بود 
      

        واقعا عاشق مری پاپینزم
به نظرم حقش بود یکم بیشتر معروف شه 
      

        به نظرم این نشر خیلی بهتر ترجمش کرده و هیچ نکته ای رو جا نزاشته 
به نظر من این کتاب رو علاوه بر نوجوانان ، بزرگسال ها هم میتونن بخونن. 
اون سالی که من خوندم یه وسواسی توی من شکل گرفته بود که مبادا دختر لوس و بد اخلاقی بشم 
      

        خب من اینو کادو گرفته بودم و اون موقع اصلا معروف نبود و توی کتابخونم یه گوشه افتاده بود که کتابامو همه رو خوندم فقط همین مونده بود بلاخره طلسمش شکستو  پیش خودم گفتم بزار یه چند صفحه ازش بخونم و همون چند صفحه جوری جذبم کرد که نفهمیدم چطور تمومش کردم 
خیلی ازش خوشم اومد و موضوع غیر تکراری نداشت ولی یکم به نظر من زیاد فساد روش غالب بود و انگار میخواست از طریق کتاب بگه اون سال ها چقدر وحشتناک بوده