یادداشت نیما اکبرخانی

                همه چیز از اونجایی شروع می شه که برادر جناب آقای بری درست یک روز قبل از تولد چهارده سالگیش توی یه حادثه در اسکیت سواری روی یه دریاچه یخ زده عطای این دنیا رو به لقاش می بخشه و دار فانی و ترک می کنه ‌. 
میگن مادر آقای بری که مادر اون مرحوم کم سن و سال هم بوده خیلی بی تاب می شه و این نویسنده بزرگ -الحق بزرگ- محض خاطر دل مادرش این اثر و خلق می کنه . 
پیتر پن پسری که بزرگ نمی شد . هزاران تابستون و زمستون رو از سر می گذروند ولی کودک می موند . دوست پری بد دهن و بی اعصاب تینکر بل ، فرمانده پچه های گم شده که اوناهم نمی خوان و نباید بزرگ بشن . اینا همه باهم توی سرزمین رویاها جمع شدن و بیست و چهارساعته درحال جنگ با دزدهای دریایی و سرخپوست ها هستن . 
خوب دیوونه خونه از این بهتر کجا گیر می آد واقعا ؟ 
عواید حاصل از فروش این اثر هم از ابتدا تا همین الآن متعلق به یه بیمارستان کودکان هست. 
آدم برای دل مادرش بنویسه و پول حاصل و هم بده به بیمارستان کودکان ، اون قلم غلط می کنه بد بشینه روی کاغذ و چیزی غیر از یه شاهکار و یه اثر ماندگار خلق کنه . 
رک و رو راست و در یک جمله کوتاه روحت شاد حضرت نویسنده .
        

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.