معرفی کتاب تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ اثر نادر ابراهیمی

تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ

تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ

4.3
83 نفر |
42 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

147

خواهم خواند

83

شابک
9643051994
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1385/10/20

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
پیشکش به اکبر رادی یکی از اعاظم نمایش نامه نویسی عصر ما؛ مردی که بیش از سی سال سخت کوشی او در نوشتنی سرشار از ایمان و صداقت بسی شگفت انگیز بوده است؛ مردی که بر کنار از تمام جنجال ها، پیوسته و خستگی ناپذیر، به آفرینش مشغول بوده است... .

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ

پست‌های مرتبط به تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          خیلی خسته بودم و دنبال کتابی می گشتم که بار جدیدی روی شونه های روحم نذاره و در عین حال مبتذل و مسخره هم نباشه. و چه انتخابی اسماعیل! چه انتخابی!
قلم جادویی نادر ابراهیمی،دونه دونه کلمات ساده ش که هرکدوم غرق در حست می کنه و فحش های خوشمزه پدربزرگانه به روشنفکری و صنعتی شدن که دلت رو خنک می کنه چقدر بهم چسبید. حرف های نادر ابراهیمی از پیوستگی عمیقش با طبیعت و یکی شدگیش با ایران و بینش عمیقش درباره چیزهایی که خیلی ها درباره ش سردرگم ان میاد و به همین خاطر، چه توی انسان، جنایت و احتمال چه توی یک عاشقانه آرام و چه اینجا حرف های نادر دلنشین ان.
بگذریم، داستان درباره پدربزرگ گزنده نادر و بورخس! و تکثیر شدنشه.
درباره اینکه پدربزرگ نماد چیه خیلی فکر کردم. اگر بخوام خیلی تحلیل نکنم به نظرم منظور از پدربزرگ انسان بودنه. انسانی که طبیعت رو می شناسه، با قدیم ارتباط داره و در حال داره زندگی می کنه. یک انسان انتخابگر دارای تمایز اما مثل همه انسان های دیگه، دقیقا برعکس اون چیزی که این توحش مدرن از انسان ساخته. تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ هم در حقیقت همون مدرنیزاسیون و بلاییه که بر سر انسان میاره. اگرچه که نادر اعتقاد داره که انسان باوجود همه این ها انسان می مونه و فقط باری سخت از اندوه رو به دوش می کشه.
داستان بی نهایت هنرمندانه ای بود. نادر همون نادری بود که می شناختیم، پدربزرگ و مهری خانم ، آمریکا و شوروی و استرالیا و روشنفکری و خیلی چیزهای دیگه آشنا بودن. حتی اتفاقات هم خیلی طبیعی و روزمره به نظر می اومدن اما داستان خیلی غریب و عمیق بود. فکر کنم در دسته رئالیسم جادویی قرار بگیره. 
درباره اینکه چرا نادر بورخس رو توی این کتاب به برادری پذیرفته ایده ای ندارم. کتابی از بورخس نخوندم اما از نقل قول هایی که ازش می شه حدس می زنم آدم اهل دلی بوده. بقیه شخصیت ها هم نسبتا واضح ان.
از خوندنش بی اندازه خوشم اومد و احساس سبکی و خود بازیافتگی کردم.
پ. ن: فکر کنم یادداشت خیلی شاعرانه ای شد. درباره نادرابرهیمی جور دیگه ای نمی تونم یادداشت بنویسم. 
        

16

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          تکثیر تاسف‌برانگیز پدربزرگ، یکی از عجیب‌ترین کتاب‌هایی بود که خواندم... 
برداشتی که از کتاب داشتم به طور خلاصه، "پیشرفت علم و به واسطه‌ی آن، از بین رفتن آدمیت در آدم‌ها" بود.

این کتاب داستان زندگی یک پدربزرگ است
که به دلیل کهولت سن دچار بیماری‌های مختلف می‌شود اما دو تا از نوه‌هایش که علاقه‌ی بسیار زیادی به پدربزرگشان دارند و نمی‌خواهند اون را از دست بدهند، برای برگشت سلامتی‌اش دست به هر کاری می‌زنند...

جناب نادرابراهیمی در این کتاب، نظام سرمایه‌داری را به قهقرا می‌کشاند!
و با پرداختن بهای سنگین زندگی یک انسان سنتی، لازمه‌ی خوب زندگی کردن در این دنیای رو به پیشرفت در تباهی و ماشینی شدن را یادآوری می‌کند. 
و تلنگر می‌زند که خاطرمان باشد نباید در این دنیای مادی و تکنولوژی‌های به دور از انسانیتش غرق شویم.

حین خواندن کتاب متوجه شدم که اسامی فصل‌های کتاب چقدر هوشمندانه انتخاب شدند
و چه معانی دردناکی دارند...
"تصمیم، ترمیم، تعویض، تبدیل، تبلیغ و در نهایت تکثیر..."
جلد کتاب در نگاه اول به نظرم مسخره آمد
حتی تا اواسط کتاب مرتب با خود می‌گفتم چرا این کتاب جالب همچین جلد خنثی یا بی‌ربطی دارد...
اما بعد متوجه شدم منظور از این مکعب ساده چیست و چقدر دردناک بود فهمیدن...
هرچند می‌شد تصویر جلد بسیار جذاب‌تر باشد.
        

21

          یک داستان دستوپیایی از تاثیر وحشتناکی که پیشرفت علم بدون اخلاق میتواند بر زندگی بشر بگذارد. نادر ابراهیمی در اینجا هم مانند کتاب دیگری که ازش خوانده ام –یک عاشقانه ی آرام-، در حین داستانگویی حرفهای قشنگی میزند که اصلا مثل جملات قصار متظاهرانه ای که در تلگرام فوروارد میشود نیست و به واقع عمق دارد. 
این داستان یکی از قسمتهای سریال "آینه سیاه" را برایم تداعی کرد. اپیزود چهارم از فصل دوم این سریال در مورد تولید نمونه دیجیتالی از آدمها بود که یکی از جذابترین قسمتهای سریال بود.

بخشی از کتاب:

خودتان که میدانید: کیسه صفرا، کبد و خرده ریزهای دیگر هم رفتند. حتی دستگاه بویایی او، دستگاه بساوایی و دستگاه چشایی او –البته آن بخشهایی که بیرون مغز جا داشت- و تمامی ژنهای موثر تعویض شد. کل سلسله اعصاب و خود به خود ستون فقرات –با همه دشواری هایی که در کار بود- نو شد (...)
در درون پدربزرگ –این مسیح مصلوب بر صلیب علم و میخکوب شده با میخ های صنعت عصر دوم- دیگر تقریبا چیزی نمانده بود الا مقداری گوشت و استخوان؛ و در بیرون، پوست. (...)
پدربزرگ باز هم خاموش خاموش بود. شاید بارها در قلب خویش –اما کدام قلب؟- پس در مغز خویش –اما کدام مغز؟- یا در روح درمانده ی آواره ی خود نالیده بود: الهی! الهی! لماذا ترکتنی؟
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتابی دیگر از نادر خان ابراهیمی و دنیایی دیگر از کلمات و نظرات و افکار او.
تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ کوتاه‌ترین  کتابی است که از نادر خواندم. با وجود  تفاوتهایی که در ژانر داستانی با بقیه آثار او  داشت،در زبان داستان و دغدغه های عمیق نادر تفاوتی  با کتاب‌ها ی دیگرش ندارد.او بزرگ می اندیشد و نگرانی هایش در چهارچوب خانه و فرزندانش نمی ماند .او دلش علاوه بر اینکه برای میهن و خاکش می تپد و برای ایران و ایرانی شرافت قائل است در این اثر در نگاهی با فاصله بیشتر نگران نوع بشر است و تمدنی که دنیا را به مثابه‌ی یک دهکده‌ی جهانی  به پیش می برد. قبل از اینکه ادامه دهم چیزی به ذهنم رسیده که دوست دارم در همین میان بگویم بدون اینکه تاخیری در گفتن آم بیاندازم .زیرا در آثار نادر حائز اهمیت است: تمام کتابهای نادر ارزشمند و خواندنی هستند فارغ از اینکه بعضی جذاب‌ترند و بعضی کمتر،چون فکر نادر عمیق است از فلسفه و عرفان سررشته دارد.خوب خوانده و دریافت کرده،خواندن تمام آثارش لازم است.مثل ظرفی است که هر خواننده به قدر گنجایش و فهمش از آن برداشت می کند ولی هیچ کس دست‌خالی از خانِ کتابهای نادر بلند نمی‌شود! پس  حتی اگر داستان تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ را بدانید باز هم نیاز است که  این کتاب خوانده شود.
از آنجا  نوشته‌ را قطع کرده بودم که صحبت از تمدن بود. نادر با شناخت درست از عصر علم زدگی و شناخت تجاوزی که بنا بود به بهانه‌ی پیشرفت به روح و آرامش انسانی وارد آید،این داستان را خلق کند. او در بخش اول به پیچیدگی‌های روح و جسم انسان می پردازد و از آنچه دلیل زندگی و امید و حال خوب است صحبت می کند. همه چیز عطر و بوی طبیعی دارد و خدا در زندکی بشر نقش دارد. نکته‌ای که برایم جالب بود توجه به مدعی ترین طرفداران علم در دنیاست.همانها که سعی می کنند دین را از جامعه پاک کنند و انسانهای سکولار را تنها به شمشیر علم مجهز کنند .همان‌ها که ارتباط آسمانی انسانها با ماورا الطبیعه را خرافه نام نهادند و آن را انکار کردند. او به صورت  کنایی به یهودیان اشاره می کند.نام شخصیتی که نماد این گروه دنیا طلب و علم پایه است،دکتر یاکوب است . یک نمونه از اشاره‌ی نادر در صفحه۳۳ آورده شده است.
(خانم فریاد زد:خدا ذلیلت کند مرد،که همه‌ی ما را ذلیل ابدی کردی!خدا آوارگی قومت را باقی نگه دارد!) از طرف دیگر  تفکری  دیگر که او هم دکتری است که درد انسانها را درمتن می کند معرفی شده است.دکتر مبشریان که در مقابل دست اندازی‌ها و تغییرات نامتعارف دکتر یاکوب به اسم پیشرفت علم می ایستد.
 اینکه تکثیر تاسف‌انگیز پدر بزرگ ادبیات ژانر به حساب می کند نیاز به بررسی دقیق همه‌ی المان‌های داستان دارد ولی به طور قطع این کتاب رئال نیست یا می توان آن را در دسته علمی تخیلی قرار داد یا اینکه آن را نوعی رئالیسم جادویی بنامیم. با توجه به اینکه یکی از شخصیتهای داستان بورخس نام گرفته است و بورخس آغازگر جنبش رئالیسم جادویی در دنیاست،محتمل است نادر هم اثرش را رئالیسم جادویی بداند و دلیل این نامگذاری هم ابراز ارادت به نویسنده  و شاعر  بزرگ ،بورخس است.
داستان از جایی شروع می شود که دو برادر با بیماری پدربزرگ محبوب خود مواجه می شوند و به پیشنهاد دکتر یاکوب در عصر تکنولوژی تصمیم می گیرند که کلیه طبیعی او را از بدن خارج کرده و به جای آن یک کلیه صنعتی بگذارند  و این رویه تا صنعتی کردن بقیه اندام‌های پدربزرگ هم پیش می رود...باقی ماجرا را دنبال کنید.دغدغه نادر در عصر تکنولوژی پریشانی انسان و  قربانی کردن روح و در بند و بنده شیطان شدن است. نادر از مرگ عشق در دنیای پیشرفته صحبت می کند و نگرانی طبیعت و زیبایی ها ست که انسان به واسطه زندگی مدرن از دست می دهد.
کتاب پر از جملات  زیبا و تاثیرگذار است و به هردو گروه مخاطب نوجوان و بزرگسال قابل توصیه است.  دقت بفرمایید که نوجوان‌ها باید کتابخوان باشد که با نثر نادر ارتباط کنند.
جرعه‌ای از کتاب:
انسان در متن سنگین‌ترین مصیبتها،بیشترین فشارها،داروناپذیرترین دردمندی‌ها،فقط تظاهر می کند به اینکه تکرار و تداومِ در امتداد زمان طولانی،سرخیِ تند درافتادن را از میان برده و بی رنگ کرده است؛ آدمیزاد چنان خوب تظاهر می کند به وادادگی و تسلیم شدگی و تن سپردگی،که حتی خود نیز باور می کند که دیگر هیچ هیچ هیچ امیدی نیست؛که البته هست، که به شدت هم هست،که یک لحظه هم  نبوده که نباشد...

ما درمن دانِ صبوری هستیم باش تا کاسه‌ی نازکِ تن صبر بشکند زیر فشار...



        

1

          یک اثر خاص و متفاوت از استاد نادر ابراهیمی
در این کتاب نمادگرا روایت دو نوه و پدربزرگی را شاهد هستیم که بسیار به هم نزدیک اند و با هم زندگی می‌کنند
پدربزرگ دچار مشکل کلیوی می‌شود و در بیمارستان، دکتر یاکوب پیشنهاد گذاشتن یک کلیه مصنوعی پیشرفته و مجهز را می‌دهد و در نهایت این اتفاق رخ می‌دهد. مسئله ای که شروع دیگر تغییرات و تحولات گوناگون می‌شود
کتاب به سیطره و تسلط علم و تکنولوژی بر انسان می‌پردازد. سیطره ای که می‌تواند روح انسان را دستخوش تغییر کند

Merged review:

یک اثر خاص و متفاوت از استاد نادر ابراهیمی
در این کتاب نمادگرا روایت دو نوه و پدربزرگی را شاهد هستیم که بسیار به هم نزدیک اند و با هم زندگی می‌کنند
پدربزرگ دچار مشکل کلیوی می‌شود و در بیمارستان، دکتر یاکوب پیشنهاد گذاشتن یک کلیه مصنوعی پیشرفته و مجهز را می‌دهد و در نهایت این اتفاق رخ می‌دهد. مسئله ای که شروع دیگر تغییرات و تحولات گوناگون می‌شود
کتاب به سیطره و تسلط علم و تکنولوژی بر انسان می‌پردازد. سیطره ای که می‌تواند روح انسان را دستخوش تغییر کند

Merged review:

یک اثر خاص و متفاوت از استاد نادر ابراهیمی
در این کتاب نمادگرا روایت دو نوه و پدربزرگی را شاهد هستیم که بسیار به هم نزدیک اند و با هم زندگی می‌کنند
پدربزرگ دچار مشکل کلیوی می‌شود و در بیمارستان، دکتر یاکوب پیشنهاد گذاشتن یک کلیه مصنوعی پیشرفته و مجهز را می‌دهد و در نهایت این اتفاق رخ می‌دهد. مسئله ای که شروع دیگر تغییرات و تحولات گوناگون می‌شود
کتاب به سیطره و تسلط علم و تکنولوژی بر انسان می‌پردازد. سیطره ای که می‌تواند روح انسان را دستخوش تغییر کند
        

1

          چقدر از خواندش لذت بردم
داستان خیلی دارای فراز و نشیب نبود اما آنقدر خوب روایت شده بود که دلت میخواست تا تهش بخوانی
نادر ابراهیمی را با عاشقانه های نابش می شناسیم اما در این داستان به نوعی دیگر به عشق و دوست داشتن پرداخته بود و سرشار از حرف هایی بود که هنوز در دلمان سنگینی می کنند...
چه سخت است به چیزی تن بدهی که عزیزترینت را بخواهند ذره ذره از تو بگیرند و تنها روحی بماند از آن لبخند بی انتها... 
پدربزرگ،واقعا رنگین و معطر و نورانی بود.
پدربزرگ جهانی انسانی،عاطفی، لطیف و در عین حال مقاوم و سرسخت را بر گرده ی فسرده ی خویش حمل می کرد.

Merged review:

چقدر از خواندش لذت بردم
داستان خیلی دارای فراز و نشیب نبود اما آنقدر خوب روایت شده بود که دلت میخواست تا تهش بخوانی
نادر ابراهیمی را با عاشقانه های نابش می شناسیم اما در این داستان به نوعی دیگر به عشق و دوست داشتن پرداخته بود و سرشار از حرف هایی بود که هنوز در دلمان سنگینی می کنند...
چه سخت است به چیزی تن بدهی که عزیزترینت را بخواهند ذره ذره از تو بگیرند و تنها روحی بماند از آن لبخند بی انتها... 
پدربزرگ،واقعا رنگین و معطر و نورانی بود.
پدربزرگ جهانی انسانی،عاطفی، لطیف و در عین حال مقاوم و سرسخت را بر گرده ی فسرده ی خویش حمل می کرد.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اولین اختلاط دانش‌آموز با نادر خان ابراهیمی

کتاب در عین حالی که نثر روانی داره اما حداقل ۱۹ بار به لغت‌نامه سر زدم و معنی کلمات رو درآوردم و یادداشت کردم(فاخرطور). فکر نمی‌کنم حتی از یک واژه بیگانه استفاده شده باشه بجاش کلی واژه خوشگل فارسی داشت مثل: تندروِ بیماربَر، صدا رِسانش، پیام آنی و یکی دوتای دیگه که نمی‌دونم اختراع خودشونه یا چی.  
قصه‌ٔ پر کششی داره و کاملا با شخصیت‌ها همراه‌ت می‌کنه نشون به اون نشون که گاهی ازشون خواهش می‌کردم که توروخدا دیگه اشتباه نکنین و گول اون یاکوب کثیف رو نخورین، پدربزرگ گناه داره. 
چیزی که این اختلاط ۲۱۶ صفحه‌ای رو راضی کننده بل لذت بخش کرد و باعث شد به دیگران هم توصیه‌ش کنم اینه که مدام وادارم می‌کرد به فکر؛ اگر خودم جای نادر، بورخس، مهری خانم یا پدربزرگ بودم چه تصمیمی می‌گرفتم.  

باید به این سوال‌ها بیشتر فکر کنم
معنی زندگی 
قیمت زندگی
قمار روی زندگی 
عادتِ به زندگی
زندگی و ترسِ همیشگی از مرگ 
عقل، عشق و رنج
پ.ن نادر خان چقدر به عشق زمینی ولی پاک معتقده و خوب تصویرش کرده؛ شاید چون خودش اینطور زندگی کرده
        

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          جواب کنجکاوی هایم درباره عناد نادرخان ابراهیمی با مدرنیته و پزشکی جدید در این کتاب تاحدودی خوب پردازش شد ( البته به جز پزشکی که صراحت نداشت؛ برخلاف  ابوالمشاغل و یک عاشقانه آرام ).
به نظر «تقابل مدرنیته و سنت» ، بهترین عنوان برای موضوع کتاب باشد.
نادر ابراهیمی داستانی ترتیب می‌دهد، که درآن پدربزرگی به علت ناکارایی عضوش، مجبور به تعویض آن با عضوی مصنوعی می‌شود؛ و این آغاز ماجراست که رفته رفته اتفاقات عجیبی برای او رخ می‌دهد.

اما چند نقد کوچک به نادر عزیز :

_نادر راوی را اول شخص (من راوی) انتخاب کرده اما در عین حال مدعی‌ست که می‌خواهد به صورت خنثی ماجرا را روایت کند و قضاوت را به مخاطب واگذار کند [چیزی به‌سان روایت سوم شخص(دانای کل)] ؛ به ظاهر و در وهله اول به ذهن می‌زند که ما با یک حرکت پارادوکسیکال مواجهیم. چراکه اساسا حالات و روحیات راویِ اول شخص در خواننده تاثیر دارد، به‌ویژه آنکه راوی، خود، صاحب ایدئولوژی باشد؛ ما شمه ای از دیدگاه های خود نادر ابراهیمی را در شخصیت راوی و مواجهه اش با وقایع می‌بینیم.
_نادر، راویِ کمونیست را برای داستانش انتخاب کرده تا به خوبی بی‌طرفی راوی را پررنگ کند؛ اما در عمل، تا حدود یک سوم کتاب، تفاوتی در عمل و استدلال های او و برادر مسلمان و الهی‌اش دیده نمی شود.
این کمونیست بودن راوی هیچ مدخلیتی در نوع روایت و عملکرد راوی ایجاد نکرده است؛ بعتر بود استدلال های او و برادرش باهم عوض می‌شد.
_ نویسنده محترم در فضایی سورئال، با استدلال هایی که پیش فرض ها‌یش سورئالی هستند ، به گزاره های رئالیته حمله می‌کند. و این به دور از دقت و صحت است.
        

1